دنیــــــــــــــــــــــــــــــــرا ملکه عشق

گـــآهی اوقـــآت دل تنــگ آدمآیی میشیم : کــه حتــّی مـــآ رو به یــ.. بیشتر

دنیــــــــــــــــــــــــــــــــرا ملکه عشق
۸۰ پست
۲۹ دنبال‌کننده
۱۲,۱۹۰ امتیاز
زن
مهربون
زير ديپلم

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.

نگارینا تو را با ما اگر صلحست و گر جنگست

نمی دانم دل سختت ز پولادست یا سنگست

بیا کاندر غم هجران به جان آمد دل تنگم

فضای عالمی بی تو، تو دانی بر دلم تنگست

دل من لاله و نسرین گل و سرو چمن باری

نخواهد در سرابستان اگر بویست وگر رنگست

مرا از آتش عشقت ز دیده آب می بارم

به خاک ره نشینم خوش ولیکن باد در جنگست

تو را کی یاد ما آید که در خلوتگه وصلت

نوای بلبل خوش خوان و عود و ناله ی جنگست

دلا نشنو فریب آن دو چشم مست جادویش

که سرتاسر نگار من همه افسون و نیرنگست

میان خسرو و شیرین همه صلح و صفا باشد

اگر فرهاد کوه افکن کنون با خسروش جنگست

مشاهده ۱۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.


لطف جان بخش تو امّید گنه کارانست

هرکه رایش بجز این نیست گنه کار آنست

ای گنه کار گنه کرده مکن انکاری

تکیه بر لطف خدا کن که یقین کار آنست

ناامید از کرم دوست نمی شاید بود

کاین هواییست که اندر سر بسیارانست

شکر معبود که با این همه اسباب گناه

رحمت ایزد بی چون به سرم بارانست

گرچه من بار غم عشق تو در دل دارم

همه دانند که بر خاطر من بار آنست

هجر با وصل نهادست و شب و روز بهم

گر... ای دوست یقین یار آنست

جرم اگر هست مرا تکیه بر عفوت کردم

زآنکه الطاف و کرم عادت دلدارانست

یار اگر حال من بی دل و بی جان پرسد

زود گویش که به کام دل اغیارانست

چشم سرمست تو بر بود دل و جان جهان

ای جفاجوی چنین عادت عیارانست

مشاهده ۴۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

صبا با گل بگو از من دگر باز

به بستان آمدی با برگ و با ساز

ربودی دل به دستان از بر ما

درآمد بلبل خوش گو به آواز

به عشق روی گل سرو از چمنها

خرامیدند باری از سر ناز

که تا گل سرو بیند سرو در گل

کند نرگس ثنای خویش آغاز

گل خوش بو به سرو ناز می گفت

چه باشد کز درم آیی شبی باز

جوابش داد سرو بوستانی

که گفتم با صبا بسیار ازین راز

که تا آورد بویت سوی بستان

شدم از بوی جان بخشت سرافراز

ز عشق رنگ و بویت در چمنها

درآمد بلبل جانم به پرواز

گل و سرو چمن را نیست رونق

درین بستان جهان با خار می ساز

مشاهده ۴۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

صبر می باید دلا در کارها

با تو گفتم این حکایت بارها

در ره عشق و بیابان فراق

صبر می باید تو را خروارها

بس گنه دارم ز کردارم مپرس

شرمسارم نیک از آن کردارها

چون نچیدم یک گل از بستان وصل

در دل و جانم شکست آن خارها

بود پندارم که پیوندم به وصل

نیست حاصل هیچ ازین پندارها

در درون ما چرا افروختی

از فروغ مهر خود این نارها

از دو چشم سرخوش و آشوب زلف

در جهان انگیخته بازارها

چشم سرمستت جهان در خود گرفت

در دل من هست ازو آزارها

یاریی باید مرا از لطف تو

چون نیاری برنیاید کاره

مشاهده ۶۹ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

ای گل رویت بهارستان عشق

وای دل من بلبل بستان عشق

آفتابی بر سپهر دلبری

وز رخت پرنور شد ایوان عشق

لشکر اندیشه بر هم می زند

چشم سرمستت به ترکستان عشق

دردمندانیم در بازار غم

ای لب جان پرورت درمان عشق

چاره بیچارگان خسته کن

ای طبیب از لطف در دکّان عشق

ما مگس واریم و آمد در ازل

آیت شهد لبت درمان عشق

ما گدایانیم در خیلت مقیم

پادشاه حسنی و سلطان عشق

حاکمی بر ملک اهل عشق خوش

ما همه محکوم و در فرمان عشق

تا به ملک عشق حسنت چاره داد

جان ما شد در جهان حیران عشق

مشاهده ۵۱ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دنیـــــــــــــــــــــ..
جالبه گفتم خطابت بزنم ببینی
فکر کنم‌دوست داشته باشی
❤️💙💜💞🤍🧡❤️
بازنشر کرده است.

تویی لیلی تویی لیلی تویی درد مرا درمان

منم مجنون منم مجنون منم مجنون سرگردان

تویی شیرین به عهد خسرو پرویز بنشسته

منم فرهاد کوه افکن به بادم رفته شیرین جان

تویی شیرین تویی شیرین تویی شیرین چو جان در تن

منم خسرو منم خسرو گرفتار شب هجران

تویی عذرا تویی عذرا گرفتارم به درد تو

منم وامق منم وامق بکن درد مرا درمان

تویی گُلشه تویی گُلشه تویی گلبوی همچون مه

منم ورقه منم غرقه به بحر هجر بی پایان

تویی ویس گل اندامم ز جانت بسته در دامم

منم رامین که می سوزد دلم در غم تو را دامان

ز جان گویم ثنای آن جهانداری که او باقیست

که دادستم به لطف خود همم جان و همم ایمان

بازنشر کرده است.
دنیـــــــــــــــــــــ..
سلام دنیراگلی مهربونم
این عکس دیدم فوری اومدی
توذهنم گفتم خطابت بزنم
❤️💋🧡🤎🤍💙💞💋❤️
بازنشر کرده است.

جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است

چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است

از حد مبر جفا و بیندیش از وفا

زان رو که خار جور تو در جان خلیده است

دانی که حال زار من خسته دل چه شد

جانم به لب ز دست جفایت رسیده است

قدر وصال کعبه روی تو دلبرا

داند کسی که راه بیابان بریده است

مرغ دل ضعیف من ای نور دیدگان

اندر هوای کوی وصالت پریده است

گویی که صبر چاره ی کارت بود ولی

صبر از برم چو آهوی وحشی رمیده است

ما با خیال دوست همه شب مصاحبیم

لیکن به راه شوق دل ما پریده است

ما را به جز غمش نبود در جهان کسی

گرچه به جای من دگری برگزیده است

مشاهده ۳۸ دیدگاه ارسالی ...
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دنیـــــــــــــــــــــ..

زندگی درست مثل نقاشی کشیدنه
با امید بکش و با عشق رنگ کن....

نازنین نوشت: دنیرای همیشه مهربوونم... از اون آدمایی بودی و هستی که همیشه بر یک روالی، از اونا که تکلیفت باهاشون معلومه... همیشه مهربونی و تمام...
یادم افتاد اولین نقاشی که برام کشیده بودی با همهٔ چیزایی که دوستشون دارم، کتاب، گل، سنگ، حتی کاموا یادت بود... یادته دنیرا جان؟
عکسای گوشیم که رفت خیلی غصه خوردم واسه اون و نقاشی مارال...
دل مهربونت پر بشه از خاطراتی از آرزوهات که بهشون رسیدی عزیزِ هنرمندم
بازنشر کرده است.

در باغ خرامید شبی آن بت مهوش

با غمزه چون ناوک و ابروی کمانکش

با قدّ چو سرو چمن و ساعد سیمین

با تیغ جفا دلبر و از می شده سرخوش

گفتا بزنم تیغ جفا بر تو و گفتم

روزیش همین است ز تو جان بلاکش

گفتا که صبوری ز رخم کن دوسه روزی

گفتم که صبوری نتوان کرد بر آتش

خون دل ما می رود ای دوست به راهت

دامن تو ز خون من دلسوخته برکش

شب خوش چه کنی ای بت مه روی خدا را

بازآ که نبودست مرا با تو شبی خوش

در کیش مرا نیست که قربان شوم او را

با آنکه زند تیر جفاهاش ز ترکش

با آنکه جفا می کند او با دل تنگم

دانم نکند این دل بیچاره به ترکش

گویند چه خواهی به جهان ای دل محزون

خواهم شبکی وصل بتی مه رخ مهوش

بازنشر کرده است.

آن باد بهار بین که برخاست

دیگر چمن جهان بیاراست

از بانگ تذرو و کبک و دستان

بنگر که به بوستان چه غوغاست

از باد بهار گل بخندید

بلبل به زبان حال گویاست

کای گل به چمن چه رنگ و بویست

و ای سرو بلند این چه بالاست

خوش در چمن صفا نظر کن

آن روی چو گل ببین چه زیباست

گل را چه محل به پیش رویش

کاو رنگ رخ از نگار من خواست

قدش نتوان به سرو نسبت

کردن که نباشد این چنین راست

من عاشق و بی خودم تو فارغ

هر جور و جفا که هست بر ماست

یک بوی وفا از او نیابم

بی مهر و وفا گلست، و ناراست

هم سرو روان بوستانی

کاو راست وفا و پای برجاست

ای دل بگشا تو چشم جانت

وان سرو قدش ببین چه رعناست

مشاهده ۳۸ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
️❤️💋مرسی ک هستین 💋❤️
بازنشر کرده است.

ناگهان از در درآمد آن بت سرمست ما

یک نظر بر ما فکند و دل ببرد از دست ما

گفتم از چنگش برون آرم دل گمگشته را

لیک شست زلف آن دلخواه شد پابست ما

گرنه چون سوسن شدم آزاد در بستان عشق

ای عزیزان از زبانش کی بود وارست ما

گفتمش صبرم نماند اندر غمت زنهار گفت

صبر هشیاران بسی بربود چشم مست ما

گلبنی با سرو بستان گفت با بالای تو

کی به چشم ما درآید این درازی پست ما

دام در ماهی وصلت جان ما افکنده بود

ای دریغا کاو به عیاری بجست از شست ما

بازنشر کرده است.
ممنووووووووووونم از همه دوووستاااانی که تووولدمووو تبریک گفتن
دل قشنگتوووون شااد بهتررین هاااااا سهم دل مهربووون همتوووون
مشاهده ۷۲ دیدگاه ارسالی ...