دنیــــــــــــــــــــــــــــــــرا ملکه عشق

گـــآهی اوقـــآت دل تنــگ آدمآیی میشیم : کــه حتــّی مـــآ رو به یــ.. بیشتر

دنیــــــــــــــــــــــــــــــــرا ملکه عشق
۶۷ پست
۲۱ دنبال‌کننده
۱۰,۹۶۶ امتیاز
زن
مهربون
زير ديپلم

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
دنیـــــــــــــــــــــ..
اینم یه قهوه داغ و خوشمزه برای دنیرا عزیزم
نوش جونت قشنگم
بازنشر کرده است.

الهی تو بگشا به لطفت دری

که منّت نمی خواهم از دیگری

اگرچه ره راست کج رفته ام

نماید به ما هم رهی رهبری

اگر بر سرماست او را سخن

فدای سر یار دارم سری

به روی من ای خالق ذوالجلال

تو بی منّت خلق بگشا دری

شبی داوری رفت بر من ز دور

بجز لطف تو نیستم داوری

که یارد که حمد و ثنایت کند

اگر چند باشد زبان آوری

تو گر دوست خواهی چه غم باشدم

اگر خصم باشد مرا کشوری

مشاهده ۲۸ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دنیـــــــــــــــــــــ..
خاله دنیرااااااا بیا رنگ بازی تونیم
❤️🍎💜💙🤍🤎💛💞💖☕️😍
ممنونم ازهمراهیت مهربونم
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
Aɾҽȥσ
دنیـــــــــــــــــــــ..
Sahar
بمونین برام همیشه
دووووستتون دارم عزیزای دلم
بازنشر کرده است.
Aɾҽȥσ
فــاطــــــــمه
دنیـــــــــــــــــــــ..
تقدیم دوستای خوب
بفرمایین
🌹💙❤️💛🌹
بازنشر کرده است.

آن قد چون نارون بنگر که از بستان ماست

و آن گل سیراب بنگر کز سرابستان ماست

نغمه ی بلبل شنو در بوستان بر روی گل

وآن فغان و ناله و آشوب کز دستان ماست

گفت سروی ناز دیدم در کنار جویبار

گفتم آب دیده ی ما خورد و از بستان ماست

گفتم آخر دیده بگشا تا ببینی حال ما

کز دو لعل آب دارت آتشی در جان ماست

از دو زلف کافرت دیوانه شد سلطان دل

در میان هر دو اکنون عقل سرگردان ماست

هر فراقی را وصالی هست و هر غم شادیی

آنچه پیدا نیست حالش هجر بی پایان ماست

درد هر کس را دوایی هست و جورش آخری

آنکه پایانش نباشد درد بی درمان ماست

گر ندارد مهربانی آن دل ای دل عیب نیست

سرکشی و بی وفایی عادت جانان ماست

گفتم ای جان جهان بر ما نظر فرمای گفت

با جهان کی انس گیرم کاو نه در فرمان ماست

بازنشر کرده است.



دوست‌داشتنت بهانه بود
من، تو را
برای نفس‌کشیدن می‌خواستم
برای زنده ماندن 💕

و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دنیـــــــــــــــــــــ..
یک جمعه
تنهایی ات را
به قهوه مهمان می کنم
تلخ تلخ
من با لبخندم
تو با حرفهایت
شیرینش کنیم…
مشاهده ۱۱ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

پیش رویش جان و دل قربان کنم

هرچه فرماید نگارم آن کنم

گر بگوید ترک جان کن در غمم

هجر جان در پیش دل آسان کنم

هر شب اندر بستر غمخوارگی

گوش نه گردون پر از افغان کنم

از زر رخساره و مرجان اشک

زرّ و مرجان در جهان ارزان کنم

از فراق مقدم او هر نفس

صد نثار از اشک در دامان کنم

دلبر از من فارغ آخر من چرا

خویشتن را بی سر و سامان کنم

خلوت دل بی خیالش گر بود

خانه غم بر سرش ویران کنم

دیده گر بر غیرش اندازد نظر

در غم هجرانش خون افشان کنم

تا جهان باقیست جانی می دهم

تا جهان را در سر جانان کنم

و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دنیـــــــــــــــــــــ..
اونجا که مهدی اخوان ثالث میگه :
خواهم كه به خلوتكده ای از همه دور
من باشم و
من باشم و
من باشم و
من...!
مشاهده ۲۷ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

تویی لیلی تویی لیلی تویی درد مرا درمان

منم مجنون منم مجنون منم مجنون سرگردان

تویی شیرین به عهد خسرو پرویز بنشسته

منم فرهاد کوه افکن به یادم رفته شیرین جان

تویی شیرین تویی شیرین تویی شیرین چو جان در تن

منم خسرو منم خسرو گرفتار شب هجران

تویی عذرا تویی عذرا گرفتارم به درد تو

منم وامق منم وامق بکن درد مرا درمان

تویی گُلشه تویی گُلشه تویی گلبوی همچون مه

منم ورقه منم غرقه به بحر هجر بی پایان

تویی ویس گل اندامم ز جانت بسته در دامم

منم رامین که می سوزد دلم در غم تو را دامان

ز جان گویم ثنای آن جهانداری که او باقیست

که دادستم به لطف خود همم جان و همم ایمان

بازنشر کرده است.
مشاهده ۱۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دنیـــــــــــــــــــــ..
زندگی خانه ایست
با هزاران پنجره
دلت را به‌سوی هر
کدام بگشایی
زندگی سهم تو را از
همان‌جا می‌دهد
پنجره ی عشق را بگشا
که وجودت را از آن سرشار کنی‌‌.‌..
 ❤️🤎💜💛💙💖😍☕️😍💖💙💛💜🤎❤️
مشاهده ۱۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

ای دوست ما به دست تو دادیم اختیار

ما را نزار و زار خدا را روا مدار

گر لطف می کنی تو به حال جهان بکن

زان رو که ما به لطف تو هستیم امیدوار

ای مدّعی تو را چه فتادست با منت

شرمی بدار از حق و ما را به ما گذار

گر زآنکه لطف دوست بود دستگیر من

فارغ من از بهشتم و با درد و غم چه کار

تو چون گلی شکفته به بستان به صبحدم

ما در فراق روی تو چون بلبلیم زار

تا کی به درد تو باشیم مبتلا

ما را بدار یا نه که دست از جهان بدار

چندان قتیل عشق تو هستند در جهان

مانند ما بسی که نیایند در شمار

بازنشر کرده است.

ترا با ما بگو جانا چه کین است

که با ما دایماً رایت چنین است

به چشم خشم در ما بنگری تیز

دو طاق ابروانت پر ز چین است

ندارم در غمت یک دوست باری

چه گویم دشمنم یک رو زمین است

ولیکن دوست پروردن ندانی

به عاشق کشتنت صد آفرین است

به جور از دوست برگشتن ندانم

غمت در دل مرا نقش نگین است

کسی کاو از جفا برگردد از دوست

در این مذهب ورا نه دل نه دین است

بشد عمری مسلمانان که در دل

مرا مهر رخ آن مه جبین است