دنیــــــــــــــــــــــــــــــــرا ملکه عشق

گـــآهی اوقـــآت دل تنــگ آدمآیی میشیم : کــه حتــّی مـــآ رو به یــ.. بیشتر

دنیــــــــــــــــــــــــــــــــرا ملکه عشق
۶۷ پست
۲۱ دنبال‌کننده
۱۰,۹۶۶ امتیاز
زن
مهربون
زير ديپلم

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
فــاطــــــــمه
تووووووووووووووووووووولد مباااااااااااااااااااااااااااااارک فاطمه جاان
دل قشنگت همیشه شااااد شااد
اینم کادوی توولد من
Samanh
اینم شیررنی خوووشمززه بررای سمااانه جاان عزیزززز
بازنشر کرده است.

آزاد سرو بستان از جان شدیم بندت

از چشم زخم دوران یارب مبا گزندت

چون دل به بند زلفت بستم ز روی اخلاص

من چون خلاص خواهم ای نازنین ز بندت

زلفت کمند دلها من آهوی گرفتار

سر چون کشم نگویی ای دوست از کمندت

از حق مگیر ای دل در عالم حقیقت

منصور وار خود را بردار کن ز بندت

مسکین دل بلاکش دلدار سرو بالا

ننشست آخر الامر تا در بلا فکندت

با دشمنان توان زیست با دوستان به عزّت

دشمن نه ای ولیکن بر دوست کی نهندت

صبر از لب چو نوشت تلخست نیک دانی

تا کی توان صبوری از لعل همچو قندت

تا کم رسد به رویت از چشم بد گزندی

بر روی همچو آتش خالیست چون سپندت

من بد نمی پسندم بر روی دلپذیرت

گر خود دل تو باری بد بر جهان

پسندت
مشاهده ۱۸ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
فــاطــــــــمه
اینم یک شیررررررررررررررررررررررررررررررررنی خووووشمززه
بررای فاااااااااااطمه جان عزیززز و دووست دااااشتنی
بازنشر کرده است.

ای صبا حال دل من بر دلدار بگو

قصّه بلبل شوریده به گلزار بگو

آنچه بر جان من از محنت دلدار منست

یک به یک بشنو و لطفی کن و با یار بگو

زینهار از من دلخسته به دلدار رسان

و آنچه گویم به تو ای یار تو زنهار بگو

جانم از درد فراقت به لب آمد جانا

کی بود با تو مرا وعده ی دیدار بگو

صبر ماهی نتواند که کند ز آب ولی

می کنم صبر ز روی تو به ناچار بگو

مدّعی عیب من دلشده زین بیش مکن

حال آشفتگی دل بر دلدار بگو

کاین دل از زلف تو چون جان و جهان بی سر و پاست

از که جوید دل من چاره ی این کار بگو

مشاهده ۱۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

قد تو سر کشد از جمله سرو بستان‌ها

رخ تو طعنه زند بر گل گلستان‌ها

کشید سر ز من خسته‌دل چو سرو روان

ببرد دل ز برم آن صنم به دستان‌ها

صبوح روی تو خورشید عالم‌آرای است

رخ چو ماه تو شمع همه شبستان‌ها

به روی چون گل خود صبحدم نمی‌شنوی

خروش بلبل و بانگ هزار دستان‌ها

وزید باد بهاری جهان منوّر شد

نمی‌کشد دلم الّا به سوی بستان‌ها

بهار و لاله و گل چون دمید در بستان

جمال طلعت زیبای تو شکست آن‌ها

مرا که سیب زنخدان تو علاج دلست

کجا برم به جهان جمله بار بستان‌ها

مشاهده ۲۱ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

دلبر به هر چه گفت به قولش وفا نکرد

با این دل رمیده به غیر از جفا نکرد

بیچاره دل به درد غمش شد اسیر و او

از لطف خویش درد دلم را دوا نکرد

عهدی ببست با من بیچاره پیش ازین

دل برد آن نگار و به عهدش وفا نکرد

دل برد و تن به دست بلای فراق داد

آن بی حفاظ با من مسکین چه ها نکرد

دایم به خاک کوی وفایش نشسته ام

بگذشت آن نگار و نظر بر گدا نکرد

گفتا مراد تو بدهم تنگ دل مشو

لیکن مرادم از لب لعلش روا نکرد

با آنکه جز جفا ننمودی به حال من

دانی که در جهانی چو جهان کس وفا نکرد

مشاهده ۳۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

نگارینا تو را با ما اگر صلحست و گر جنگست

نمی دانم دل سختت ز پولادست یا سنگست

بیا کاندر غم هجران به جان آمد دل تنگم

فضای عالمی بی تو، تو دانی بر دلم تنگست

دل من لاله و نسرین گل و سرو چمن باری

نخواهد در سرابستان اگر بویست وگر رنگست

مرا از آتش عشقت ز دیده آب می بارم

به خاک ره نشینم خوش ولیکن باد در چنگست

تو را کی یاد ما آید که در خلوتگه وصلت

نوای بلبل خوش خوان و عود و ناله ی چنگست

دلا نشنو فریب آن دو چشم مست جادویش

که سرتاسر نگار من همه افسون و نیرنگست

میان خسرو و شیرین همه صلح و صفا باشد

اگر فرهاد کوه افکن کنون با خسروش جنگست

بازنشر کرده است.

بار عشق تو مرا بر دل و جانست هنوز

مهر روی تو بدان مهر و نشانست هنوز

سرّ عشقست که نکردیم ملا در همه عمر

در درون دل غمدیده نهانست هنوز

گرچه یاد از من دلخسته نیاری هرگز

روز و شب ورد توأم ذکر زبانست هنوز

تا رخ حوروش از دیده ی ما پنهان کرد

خونم از دیده غمدیده روانست هنوز

آتش مهر رخت تا که جهانسوز افتاد

خوی بر آن چهره زیبات عیانست هنوز

گرچه از ناز و تکبّر به سر ما بگذشت

دیده ام در پی آن سرو روانست هنوز

گفتمش جان به سر کار تو کردم گفتا

ای ستمدیده تو را خود غم جانست هنوز

گفته بودی که تو با ما نه چنانی که بدی

عشقت ای دوست به جانت که چنانست هنوز

صد ازین جور و جفا گر بکنی بر دل من

تا ابد مهر تو در جان جهانست هنوز

مشاهده ۴۱ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

ای گل رویت بهارستان عشق

وای دل من بلبل بستان عشق

آفتابی بر سپهر دلبری

وز رخت پرنور شد ایوان عشق

لشکر اندیشه بر هم می زند

چشم سرمستت به ترکستان عشق

دردمندانیم در بازار غم

ای لب جان پرورت درمان عشق

چاره بیچارگان خسته کن

ای طبیب از لطف در دکّان عشق

ما مگس واریم و آمد در ازل

آیت شهد لبت درمان عشق

ما گدایانیم در خیلت مقیم

پادشاه حسنی و سلطان عشق

حاکمی بر ملک اهل عشق خوش

ما همه محکوم و در فرمان عشق

تا به ملک عشق حسنت چاره داد

جان ما شد در جهان حیران عشق

مشاهده ۴۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
فــاطــــــــمه
فاااااااااااااااااااااااااطمه جااان بیااا ببین براااات چی آروووردم
بازنشر کرده است.

جز خیال رخ تو در دل ما ننشستست

مهر از آن روی چو ماه تو دلم بگسستست

سرگذستیست مرا دوش که ای سرو سهی

جز خیال تو کسی بر سر ما نگذشتست

بی وفایی مکن ای دوست که هرگز چون تو

در جهان هیچ کسی عهد و وفا نشکستست

در هوای سر کوی تو دلم مسکینم

شاه بازیست مقید که پرش بربستست

در چمن گرچه به دسته گل رنگین بندند

در سرچشمه ی جان سرو قدش بررستست

بیش از این تیغ ستم هیچ مزن بر جانم

که دل خسته ام از تیر جفایت خستست

ناوک غمزه دگر بر دل رنجور مزن

که چو ابروت فغانم به فلک پیوستست

بازنشر کرده است.
فــاطــــــــمه
فااااااااااااااااااااااااااااااااطمه جااان هیچ حررررررررررررفی ندارم به جززز این کههه خیلی خیلی عزیزززززززی
خوووووشحاااااااااااالم هستی کناااررممم
بازنشر کرده است.

دلبر غم حال ما ندارد

یک ذرّه به دل وفا ندارد

در خاطر او مگر وفا نیست

یا خود سر و برگ ما ندارد

از حد بگذشت جور بر ما

باشد که چنین روا ندارد

او جان منست بی تکلّف

جان از تن ما جدا ندارد

دردیست مرا که جز وصالش

در هر دو جهان دوا ندارد

با بخت من آن نگار باری

غیر از ستم و جفا ندارد

داریم هوای کوی دلبر

این بنده جز این خطا ندارد

چون نیست ورا نظر به سویم

او دست ز ما چرا ندارد

سلطان جهان ز روی رحمت

رحمی به دل گدا ندارد

مشاهده ۳۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
Samanh
سلاااااااااام سماااانه جاااان
خووووش امدی عزیزززززم
مشاهده ۱۳۵ دیدگاه ارسالی ...