رضا صحرانشین(مدیر سرای شادی)
۱۳,۳۹۱ پست
۵۱۶ دنبال‌کننده
۲۱,۵۵۵ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۵۸/۰۴/۲۳
ليسانس
دین اسلام
ايران، تهران
زندگی با خانواده

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
سیلویاپلات

و سرانجام کسی را می‌یابی که می‌توانی
تمام روحت را در او جاری کنی...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌
  • ꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁

    سلام دوست مهربانم
    صبح_قشنگتون_بخیر
    الهی عشق و‌زیبایی طبیعت
    گوارای وجودتان باد
    گذرثانیه های عمرتان توام با آرامش
    گل را برای زندگیتان
    وکوتاهی عمرش را
    بـرای غمهایتان آرزومنـدم
    ممنون ازهمراهیتون
    لینک

بازنشر کرده است.
یکی رفت و،
یکی موند و،
یکی از غصه هاش خوندو
یکی برد و،
یکی باخت و،
یکی با قسمتش ساختو
یکی رنجید،
""یکی بخشید""
یکی از آبروش ترسید
یکی بد شد،
یکی رد شد،
یکی پابند مقصد شد
تو اما باش،
"""خدا اینجاست..."""
"""خدا اینجاست..."""
"""خدا اینجاست..."""
  • ꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁

    سلام دوست مهربانم
    صبح_قشنگتون_بخیر
    الهی عشق و‌زیبایی طبیعت
    گوارای وجودتان باد
    گذرثانیه های عمرتان توام با آرامش
    گل را برای زندگیتان
    وکوتاهی عمرش را
    بـرای غمهایتان آرزومنـدم
    ممنون ازهمراهیتون
    لینک

بازنشر کرده است.
زن
زن!!! احساسش را با موهایش نشان میدهد
عاشق که باشد رهایش میکند
غمگین که باشد با کش دارش میزند
با حوصله که باشد میبافد و می آراید!
عصبانی که باشد جمعش میکنه
و
دلش که بشکند اولین چیزی که اضافیست موهایش هستند.....!!!
بازنشر کرده است.
انتظاری ندارم

که با رژی سرخ رنگ...

قلبت را رو آینه ی اتاق خواب بکشی؛

یادداشت زیبایی روی یخچال بچسبانی؛

یا با دست هات که چشمانم را از پشت گرفته اند

و بسته ای که روبانی بنفش دارد...

غافلگیرم کنی؛

"دوستت دارم"

شکل های گوناگونی دارد

و کافی ست یک صبح

مرد غمگینی را که روزی کاخ آروزهایت بود...

با بوسه بیدار کنی

باور کن عزیزم

چشم هایش عطر نان تازه میگیرد

و با گونه های سرخ

تمام مسیر خانه تا محل کار را

با گنجشکها حرف میزند

| حمید جدیدی |
بازنشر کرده است.
وشعر...
ࢪ تسکین می‌دهد
غم‌های..
درࢪدݪ مانده را...
بازنشر کرده است.
دیگر نه می پرسم ،
نه اعتراض می کنم ،
نه افسوس می خورم ...
فقط می بینم ،
نفسی عمیق می کشم و عبور می کنم .
که عبور ،
تنها مرهمِ زخمِ بی انصافیِ آدم هاست .
همیشه نباید ترمیم کرد ،
همیشه نباید فرصت داد ،
باید پذیرفت که آدم ها عوض نمی شوند ،
باید قبول کرد ؛
که بعضی ها وصله ی دنیایِ آدم نیستند ،
که بعضی ها ؛
فقط به دردِ فراموش شدن می خورند ...

"نرگس‌صرافیان‌طوفان"
بازنشر کرده است.
همه چیز
از یک دوست داشتنِ ساده
شروع شد!
تو گفتی : "دوستت دارم"
و من تا عشق
تا بینهایت
تا خدا
پرواز کردم . .
دلبر نازم
بازنشر کرده است.
امشـب بہ همـراه آغـوشـم
برایت ڪمی خـواب آورده‌ام
انتـخاب با تـوسـت؛
یا بہ چشـمانم بـرس
یا بہ آغـوشـم...
بازنشر کرده است.
و هنــــوز...
اسم‌ِ تو تنها اسمی‌ است
در زندڪَی ِ من ڪہ
هیچ‌ ڪسی
نمی‌تــواند چیزی
در موردش بڪَــوید..
بازنشر کرده است.
همه‌ی دنیایت
می‌تواند به کوتاهی یک لبخند ،
به تنگی یک آغوش ،
و به وسعت دوست داشتنی باشد
که به تو می‌بخشد
که تنها برای توست ...
بازنشر کرده است.
ادوارد: میدونی آنا

آدم ها چندین دسته اَن

دسته ای که از تنهایی "فراری" اَن

و تصمیم میگیرن که یکی رو دوست داشته باشن

دسته ی دوم نمی تونن از تنهایی فرار کنن

و از طرف یکی دوست داشته میشن

و دسته ی سوم...

آنا(با لبخند) : و دسته ی سوم چی...؟!

ادوارد : اونا تو هیچ دسته ای نیستن

میدونی آنا

اونا واقعا "تنها"ن

| حمید جدیدی |

بازنشر کرده است.
گفت..."حمید"، بریم بیرون بگردیم؟

گفتم الان که بیرونیم!

گفت نه! بریم یه جا که خیلی آروم باشه، یه جایه قشنگ

یه جایی که دلمو قرص کنه.

همینطور که ماشینو تو کوچه های تنگ و شلوغ میروندم، شروع کردم به فکر کردن! کجا می تونستم ببرمش؟! جایی که هم قشنگ باشه

هم دلشو قرص کنه و هم بنزین ماشینم تموم نشه

یواش سرشو خم کرد. گذاشت رو شونه ام. بزور می تونستم دنده رو عوض کنم...

چندبار صورتش رو روی شونه ی راستم، عقب و جلو کشید...

تا خوب جاگیر شه؛

بعد آروم گفت:"رسیدیم"

| حمید جدیدی |
بازنشر کرده است.
و این همه

زیبایی و غم...

تقصیر تو نیست...

به مادرت "پاییز"

رفته ای

| حمید جدیدی |
بازنشر کرده است.
تو را به رسم خویش دوستت دارم

آرام و سربزیر و فروتن

چو بیدی مجنون

که بادهای آوار را

تو را به رسم خویش دوستت دارم

صبور و گرم و صمیمی

چو خورشید صبحگاهی

که نرمینه ی سحر را

تو را دوست دارم

به رسم سبزینه ها

به رسم دیرینه ی انتظار...

به رسم خزه ای سمج

که آغوش سخت سنگ را

دوستت دارم

تو را به رسم نامی عشق

تو را بسان خویش دوستت دارم

بسان جاری رود

که بیکران آبی دریا را

| حمید جدیدی |

بازنشر کرده است.
بخواب محبوبم

بخواب و اندوه شب را به من بسپار!

از اختران تابناک

گوشواره های خوشه ای شکل،

از قرص ماه

نگینی برای سینه ریز،

از تکه ابرها

شالی گرم و حریرگونه

و از سیاهی شب

سُرمه دانی برایت خواهم ساخت

تا بامدادان که برخاستی

زیبایی ات

چیز بیشتری به روشنی روز بیافزاید.

| حمید جدیدی |