بعضی چیزها رو نمی شه پاک کرد
مثل رَد پای آدم ها روی قلبت
مثل بوسه های کسی که دوسش داری
مثل رد یه شماره توی گوشیت که وقتی باهات تماس می گیره از خداته توی اون لحظه ی زمان متوقف بشه و هیچ وقت خداحافظی نکنه.
شب بخیرهای رویایی
بعضی چیزها انگار حک می شه روی قلبت و هیچ وقت نمی تونی پاکشون کنی
مثل صدای خنده هاش
اونی که صداش جادو میکنه رو میشه بهش گفت بیخیال خوانندگی شو عادت میکنی وقتی تا آخر عمر صداش تو گلوش باهاش هست؟
به اونی که دل میبنده و بی دلبر میشه بگیم عادت میکنی به دیدن قلب سوراخت؟
نمیشه دیگه !
آدم به رنج کشیدن هیچوقت عادت نمیکنه...!
فقط هی خسته میشه، یروزی انقدر خسته میشه که دیگه حال اعتراض و ناله هم نداره!
بعد بقیه نمیگن فلانی انقدر نداشت که جونش در رفت ، میگن دیدی فلانی عادت کرد به نداشتن بهمان؟!
دوستت دارم همیشه همیشه
عشق اول و آخرم ...!!!
من بد درست...
تو خوب باش ، تو ببخش ...
خوب که فکر می کنم می بینم تو مرا نجات داده ای
از این همه غم، از این همه نامرادی های روزگار
درست آنجا که فکرش را نمی کردم
دست های تو پر پروازم شد
مدت هاست که نمی گذاری من غصه بخورم، می گویی من هستم، همیشه هستم
نگران چیزی نباش
و من قند توی دلم آب می شود از این که مرا این همه دوست می داری
هیچ کس نمی تواند مثل تو حالم را خوب کند
فراتر از حد تصوری
چقدر بعضی وقت ها دوست داشتنی تر و زیبا میشوی
عزیز دلم تو باید باشی
تا من زیبا بمانم.
تو باید مرا بخواهی تا شاد باشم،
بخندم ، مغرور باشم.
این روزها ، در بهترین حالتِ خودم هستم ،
چون تورا دارم ، چون تو هوای بیقراریام را داری.
چون دلم به پ تو گرم است.
مرا بخواه ، مرا ببوس ، مرا در آغوش بکش.
هربار بیشتر ، هربار محکمتر ، هربار نزدیکتر.
من بدونِ عشقِ نابِ تو ، زیبا نخواهم بود،
عاشقم باش!
نگاه کن ! تا پرواز ، به اندازهی
یک «دوستت دارم» فاصله دارم،
منی که از میانِ میلیاردها انسان،
تنها عشقِ تو را خواستهام،
با من حرف بزن...
به اشتیاقِ شنیدنِ حرفهایت،
تمامِ گنجشکهایِ جهان را خواب کردهام.
من از پیر شدن میترسم.
مرا در آغوش بگیر و مراقبم باش.
در التهاب آغوش تو ،
زمان به طرز عجیبی میایستد!
میبینی؟! ... کار از کار گذشته،
تو دیگر تمامِ دنیای من شده ای.
کنارم بمان.
بدونِ تو ؛ چیزی از من نخواهد ماند.
نیستی کنارم
اسیر خانه شده ام
تا خلق نبیند این تنهایی و دلتنگی مرا
نیستی
پنجره
آب
آینه
جاده
حتی شمعدانی کنار پنجره
نبودنت را فریاد میزند
نیستی
چای سرد
قهوه تلخ
صندلی خالی تو
هیچ کدام دیگر نه طعمی دارد و نه فالی
سیاه کرده ام چشمان را به روی همه
نیستی و نمیدانی
بیقرار سراغت را از هر نسیم
از پرنده مهاجر میگیرم
نیستی و نفس برایم سخت است
نیستی و نفس برایم حرام است
نیستی ... .
چقدر سال باید بگذرد تا یکی دوباره آهنگی به شکوه و زیبایی "سوغاتی" هایده را بخواند؟
یک چیزی که چند نسل با آن عاشقی کنند،
شبهایی که دلشان هوای کسی را کرده که نیست،
دستشان را ببرند توو آرشیو آهنگها و سوغاتی را بردارند،
غبارش را بتکانند،
دکمهی ضبط را بزنند
و بگذارند آهنگ با خودش ببردشان یک جای دوری،
به روزهایی که دنیا هنوز کمر نبسته بود به تنهایی آدمهایی که
عزیزترین سوغاتیشان
غبار پیراهنِ کسی بود...
لاله
💜
علی باقری
دوستانی محترمی که عضو گروه میشوید لطفا گروه رو پسند و لایک فرمایید با سپاس و احترام .
علی باقری