꧁ RAD ꧂
۱,۹۷۹ پست
۱ دنبال‌کننده
۵,۳۶۲ امتیاز
مرد، متاهل
ليسانس
مشاور و فعال بازارهای مالی
دین اسلام
ايران، تهران
زندگی با همسر
سربازی رفته ام
گرایش سیاسی ندارم

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
‍ زندگی دخــترها :💃💃

👶2 سالگی نفس بابا,که با کفشای قیژ قیژیش راه میره.
🧒3 سالگی بَلای بابا,که ماتیک زده و خوشگل شده!!!
👧4 سالگی جیگر بابا,وقتی بابا از در خسته میاد میگه بابا خشته نباشی شی شی خریدی؟

👩‍🦰9 سالگی مونس بابا,وقتی بابا خستس برای بابا اولین چایو میریزه.
👩‍🦱12 سالگی شیطون بابا!که وقتی بابارو بوس میکنه همه خستگی های بابا یه جا از تنش در میاد!
🧕15 سالگی عسل بابا!که موفقیتهاش و کارنامه رنگارنگش رو برا بابا میاره

👩18 سالگی خانوم بابا!که دانشگاه قبول شده و بابا بهش افتخار میکنه!
👱‍♀️23 سالگی خانوم دکتر ، مهندس، وکیل .... بابا که فارغ تحصیل شده!
👱25 سالگی عشق همسر که خستگیش با نگاهش در میره!

👱27 سالگی همه چیز یه مرد که بهش میگه عشقم.!
👩‍🦳30 سالگی مادر,مونس قلب فرزند و همراه همسر!
👩‍🦳40 سالگی سلطان قلب فرزندان و یار همسر!

🧓50 سالگی عشقه نوه ها,تاج سر فرزندان و همدم همسر!
👵60 سالگی بزرگ خانواده ,همراه شاه خانواده!

قانون پایستگی همراه دخترا هست.از دلی به دل دیگه جابه جا میشن اما چیزی از ارزششون کم نمیشه...
بازنشر کرده است.
👍 ۱۲ چیز ارثی است:

🗣از پدر:

✅جنسیت
✅قد
✅وضعیت دندان ها
✅بیماری روانی

🗣از مادر:

✅هوش
✅چاقی
✅هموفیلی
✅اوتیسم

🗣از هردو:

✅رنگ چشم
✅کم پشتی مو
✅چال گونه
✅حالت مو

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
فرشته از خدا پرسید:
مردمانت مسجد میسازند...
نماز میخوانند...
چرا برایشان باران نمیفرستی؟؟!!
خدا پاسخ داد:
گوشه ایی از زمین دخترکی
کنار مادر و برادر مریضش
در خانه ای بی سقف بازی میکند...
تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند،
آسمان من سقف آنهاست...
پس اجازه بارش نمیدهم!

خدایا نانی ده که به ایمانی برسم ...
نه ایمانی که به نانی برسم ..
بازنشر کرده است.
دزدی مرتباً به دهكده اي ميزد، تا ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎیی از او ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪ!

رد پایی ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ !
ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ هم ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ،
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎیش ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ.
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩند ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ شما ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ. ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ.
ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ، ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ،ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ.
بازنشر کرده است.
روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!

سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...

حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است، و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.

📕 تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷۰
  • ꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁

    سلام دوست مهربانم
    خـدایا
    در شروع هفته
    از تو میخواهم
    سبد سرنوشت مان را
    پر کنی از شادی و
    آرامش وخبرهای خوب
    آمین

  • ꧁ RAD ꧂

    سلام دوست مهربانم
    خـدایا
    در شروع هفته
    از تو میخواهم
    سبد سرنوشت مان را
    پر کنی از شادی و
    آرامش وخبرهای خوب
    آمین


    🙏🙏

بازنشر کرده است.
الله ينظرُ إلى قلبک
خدا حواسش به قلبت هست
بازنشر کرده است.
معلم قرآن در تدریس آنلاین با عصبانیت
به دانش آموزان گفت :

اولی اسمت چیه؟ یوسف. سوره یوسف رو برام بخوان و صدا ضبط شدتو بفرست

دومی اسمت چیه؟ یونس. سوره یونس رو برام بخوان و صدا ضبط شدتو بفرست

رسید سومی گفت اسمت چیه؟ دانش آموز گفت عمران ولی توی خونه کوثر صدام میزنن🤦😂

تقدیم به معلمان عزیز سرزمینم ‌♥️⁩
بازنشر کرده است.
وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ
و اوست که آفریننده بسیار داناست.
یس | ۸۱
بازنشر کرده است.
إنّ الله يخَبئكَ لِمّن يشبَهُكَ، يستَحقك

خدا تو را برای کسی که شبیه تو و لایق داشتن توست، کنار گذاشته✨
بازنشر کرده است.
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.
کودکی پرسید: چه می نویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!
پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید.
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.
اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!
دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!
سوم: مداد همیشه اجازه می‌دهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!
چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!
پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛
پس در انتخاب اعمالت دقت کن!
بازنشر کرده است.
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این
کوچه ی پرت و بی عابر
کسب روزی میکنی؟

گفت: آن خدایی
که فرشته مرگش،
مرا در هر سوراخی که باشم پیدا
میکند، چگونه فرشتگانِ روزیش٬
مرا گم میکنند
بازنشر کرده است.
- روباهی از شتری پرسید: «عمق این رودخانه چه اندازه است؟»

شتر جواب داد: «تا زانو.»
ولی وقتی روباه توی رودخانه پرید، آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا می‌زد به شتر گفت: «تو که گفتی تا زانو!»

شتر جواب داد: «بله، تا زانوی من، نه زانوی تو.»

هنگامی که از کسی مشورت می‌گیریم یا راهنمایی می‌خواهیم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم. لزوما" هر تجربه‌ای که دیگران دارند برای ما مناسب نیست.
بازنشر کرده است.
قرار نیست کامل باشی تا زیبا باشی
تنها خداست که هیچ نقصی نداره
تو با تمومی کمبود هات زیبایی…
بازنشر کرده است.
تو سزاوار همه خوشحالی های روی زمینی…خودتو لایق بدون….
بازنشر کرده است.
حکایت پادشاه ورشکسته و سه قانون وزیر

روزی پادشاهی خزانه را خالی دید، پس به وزیر زیرک خود دستور داد طرحی برای بودجه سال بعد ارائه کند. حکایت پادشاه ورشکسته

وزیر پس از مشورت با اصحاب اقتصاد، برای جبران کسری بودجه طرحی ارائه کرد که شامل سه بند بود:
۱- مالیات دو برابر شود.
۲ – نیمی از گاو و گوسفندها به نفع دولت مصادره شود.
۳ – کسی حق ندارد آروغ بزند!

پادشاه طرح را که دید، با پوزخندی به وزیر گفت بند اول و دوم قبول، اما سومی یعنی چی؟ چرا مردم نباید آروغ بزنند؟

وزیر زیرک گفت قسمت سوم ضمانت اجرای دو قسمت قبل است. او ادامه داد بند سومی برای تخلیه انرژی اعتراضی مردم است و ما با استفاده از جارچی‌ها آروغ نزدن را به مهمترین مسئله مردم تبدیل میکنیم. مردم هم به جای پرداختن به بندهای اول و دوم، به قسمت سوم خواهند پرداخت.

در نهایت، پس از بالا گرفتن اعتراضات، به نشانه احترام به خواست مردم، با دستور ملوکانه شما بند سوم را لغو میکنیم و مردم هم خوشحال به خانه میروند و درد اجرای دو بند قبلی را تحمل میکنند.😁
  • ꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁

    ســلام
    صبحتون بخیر و شادی
    پنج شنبه‌تون زیباتراز گل
    و به زیبایی نگاه خدا
    آخرهفته خوبی پیش روداشته باشید
    💐💐💐💐💐

  • ꧁ RAD ꧂

    ســلام
    صبحتون بخیر و شادی
    پنج شنبه‌تون زیباتراز گل
    و به زیبایی نگاه خدا
    آخرهفته خوبی پیش روداشته باشید
    💐💐💐💐💐


    🙏🙏