محمد خوش بین
۱,۲۵۹ پست
۱۱۳ دنبال‌کننده
مرد، مجرد
۱۳۶۷/۰۷/۰۲
ديپلم
آزاد
دین اسلام
ايران، البرز، فردیس
زندگی مجردي
سربازی رفته ام
گرایش سیاسی ندارم
شعر و موسیقی و سفر
شیامی
۲۰۶
قد ۱۷۵، وزن ۷۸

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
♥️به جرم عشق💔
من همان شعر غریب قصه های ناتمام ام

در شهر خود غریبم که یک آشنا ندارم

نفس در سینه حبس و متهم به جرم عشقم
با یاد خاطرات ات در خیال خود اسیرم

هر نفس در لابلای کوچه های درد و غم ها
میشوم گم آه از این درد با دوای ناتمام ام

ناز آن چشمی که سر از ریشه زندگی ام زد
ای دل تفتیده از رنج در این جسم ناتوانم

عشق تو شبیه برگی ست که همیشه می خواهم
خود را به شاخه در فصل زمستان برسانم

بس که خشکیدم ز دوری در دیار غربت عشق
موج دردم که صدا هم شد فریاد بی صدایم

نفس سوخته این عشق آه سینه ی دل عاشق
خسته از تقصیر عشق و این گناه ناتمام ام
🌹آیه آمدنت🌹

آغوش که با فاصله نازل شدنی نیست
یک آیه بیارید، دلم، دل شدنی نیست

بیهوده نکن بحث، چنین است و چنان است
این عاشق دیوانه ات عاقل شدنی نیست

باید بپذیرم که اسیرم بپذیرم
زندان پدر سوخته منزل شدنی نیست

من با غم دوریت، مگر می شود ای عشق!
آیینه که با سنگ مقابل شدنی نیست!
چون ماه شب چارده آراسته هستی
افسوس که کام از تو ام حاصل شدنی نیست
بازنشر کرده است.
🍁ای عشق تو به دادم نمی رسی🍁
گاهی سبد سبد گل سوریست قلب من
گاهی نماد زنده به گوریست قلب من

درمن حلول دربدری موج می زند
درمن سرشت بی ثمری موج می زند

یک استکان کهنه ی بی رنگ و رو شدم
یک آدم برهنه ی بی آبرو شدم

یک سال می شود که دلم دربدر شده
ذهن خراب و خسته ی من بی ثمر شده

یک سال می شود که به ذهنم نمی رسد
یک قطره خون پاک اگر کم نمی رسد

این مغز من مسیر خودش را شکسته است
خود را به دام پیله ای وارونه بسته است
***

یک اتفاق! اینکه خودم را بلد شدم
خود را هزارو یک دهه وارونه رد شدم

یک عمر رو به آیینه دیدم که کیستم
یک عمر روبه آیینه دیدم که نیستم

اصلن من اتفاق تن یک توهمم
از ابتدا نبوده ام و نیستم گمم

شاید مسیر بود و نبودم عوض شود
هی فکر می کنم که جمودم عوض شود
***
یک اتفاق بی همه چیزم بدون تو
سیگار هرزه ی سر میزم بدون تو

افتاده آتشی به تمام وجود من
هی ذره زذره دود شده تارو پود من

من ذره ذره دود!ولی از هوا پرم
هی ذره ذره جای کسی غصه می خورم
پک می زند مرا نفسی دود می کند
از شش جهت کشیده و نابود می
پک می زند مرا و زمینگیر می شوم
خاکستری ترین تن تکفیر می شوم
- اسد یوسفی
دکلمه خوشبین
بازنشر کرده است.
ای بی تو دل تنگم شب گرد خیابان ها
چشمان پر از اشکم مانده زیر باران ها

راه بسته و پل بسته هر دو پای من خسته
در بستر مسدودم با یورش توفان ها

ای عشق مدد کن تو بر آبروی شعرم
با زمزمه ای از عشق در جمع پریشان ها

باز از سر شب تا صبح با خیالت همراهم
با عشق تو شد معنا مجنون بیابان ها

می سوزم و می بازم با یاد تو می سازم
یک قصه تلخ از عشق بی تو زیر باران ها
بازنشر کرده است.
تا بیکران در ذهنم تو را زنده می دارم
تویی که به زندگیم رنگ و بو می بخشی
و من همیشه در انتظار توام
تو همیشه در خیالم همراهم هستی
هر لحظه با تو زندگی می کنم
من به تو وابسته ام و تو هم به من
پس ادامه بده، تا به همیشه من و تو
با هم باشیم
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
  • محمد خوش بین

    ببخشید خودمم اشتباه تایپی دارم‌ بالا: سبک شعر سرودن نه شعرخوانی

    تا بیکران در ذهنم تو را زنده می‌دارم
    تویی که به زندگیم رنگ و بو می‌بخشی
    و من همیشه در انتظار توام
    تو همیشه در خیالم همراهم هستی
    هر لحظه با تو زندگی می‌کنم
    من به تو وابسته‌ام و تو هم به من
    پس ادامه بده، تا به همیشه من و تو
    با هم باشیم

    اینجاست که تو هستی، ای خدای بزرگ
    تو که در قلب من جاگیر می‌شوی
    من از حضور تو استقامت می‌یابم
    با تو هستم و به تو وابسته‌ام
    پس ادامه بده، تا همیشه من و تو
    با هم باشیم

  • محمد خوش بین

    سبک شعرخوانی متوجه نمیشم داداش . ناراحت نشیا اما نه شعرنو هست نه شعر سپیده نه سنتیه نه از کلمه ها بجا استفاده میکنی .
    اون بالا پس ادامه بده که نوشتی اونجا بیشتر شبیه تهدیدمیمونه مثلا انگارداری بهش میگی ادامه بده ببینیم بالاخره کی میبره .
    من کارم نقدشعر و داستانه حالا اگه رک میگم حمل بر بی ادبی نشه یا بالاتر درخیالم همراهم هستی . دوتاش یجا نمیگنجه یکیش کفیه بنظر.
    تابیکران در ذهنم تو رازنده میدارم: این شعر برای یه آدمی سروده شده که پایین تربهش میگی پس ادامه بده! اینجا انگار ازش جداشدی یا یارو فوت شده. ذهن شاعرا بیکران نداره کرانه داره.بعدشم که انتظارمیکشی.
    انتظار این که بیاد ادامه بده یا زنده بشه ؟


    حق با شماست زیاد دقت نکردم فقط نوشتم

بازنشر کرده است.
بیا مرگ آمد به خانه نزدیک است
بیا شب شد راه فرارت تاریک است

در اندیشه ام هدفی دور زمان ست
که راه رسیدن به مقصد باریک ست

بازنشر کرده است.
«خوش بین»

به تو من خوش بینم

مثل شعرهای سپید ، که نگفتم

یا دو بیتی ها که هرگز نسرودم

تو اگر خسته ای از اشعارم

لحظه ای درکم کن

فرصتی ده نفسی چاق کنم

تو به من خوش بین باش
ای طلسم و اسرار عالم، سخنی بگوی
که هر پروانه در شمعی به سمتت پرواز است
در همهٔ آفاق و مکان ها، تو را جاوید می بینم
هیچ جایی جز در قلبم، محل و منزل تو نیست
بر بیشهٔ عشق، در سوزنی شدم و سوختم
تا آتش قلبم، آتش حقیقت را برافروخت
تو در درخششت زندگی می یابی و زندگی می دهی
و زندگی بی تو، مرگی است که در ظلمت آباد است
ای دانا و آگاه از همهٔ اسرار
بر زبان عشقت، سخنی از کتاب حقیقت بخوان
روز و شب در گردش امیدواری به تو است
هر ذرّه، درامی کوچک از بزرگی تو است
همچنان که هر نقطه، دریا نمایانندهٔ تو است
ای عید و شادی هستی، نام تو را خبر بدهم
که هر دل، با لبخندی در آغاز صبح به تو خندید

بازنشر کرده است.
مقصد عشق
مال خودت هر چه به من داده ای با همه احوال پریشانی ام
قصه عشق تو به آخر رسید منتظر نقطه پایانی ام

شعله عشق از تو زبانه کشید عشق تو آتش به جهانم کشید
دفتر عشق تو پر از آتش است آمده بودی تو بسوزانی ام ؟

دل در هوای تو فقط پر کشید از همه کس بخاطرت دست کشید
ای تو همه باعث ویرانی ام آمده بودی که بمیرانی ام !

زندگی ات بدون ترس دورخ روز دگر فقط برای بهشت
رفته دگر عاشق یکدانه ات مقصد خدا بوده در این سرنوشت

بازنشر کرده است.
خیابانهای شهرم بی تو خالی ست
محبت های تو بر من خیالی ست

از آن روزی که بی من رفته ای تو
هنوز عطر تنت در این حوالی ست

نمایان کن حضور ای حضرت ماه
که بی تو آسمان ام در سیاهی ست

اتاقم تلخ و سرد عشق ام کجایی
بدون دست پختت سفره خالی ست

به خواب حتی تو باشی در کنارم
همین رویای با تو بودن عالیست
بازنشر کرده است.
باز امشب دل به یادت بی قراری می کند
جای دل غم درونم دل سواری می کند

دل خیال روی تو لحظه به لحظه می کند
گر چه عقل از این خطا احساس خواری می کند

کودک دل میتپد با خواهشی در هر طپش
تا لحظه دیدار تو لحظه شماری می کند

داغ دل از بی پناهی گریه ها از بی کسی ست
آنچه گرم ست اشک چشم ست گونه جاری می کند

هر نفس مستم از آن‌ بوی نفس های تو من
با هوای یاد توست دل پایداری میکند

ربنا ای خالق ماه آتنا آن ماه آمین
کفر نباشد ربنا هم بی اعتباری می کند
بازنشر کرده است.
روزی که به تو شیطنت آموخته شیطان
تا مرز جنون خواسته ات حضرت انسان

ای سیب پر از وسوسه ی حضرت عصیان
ای موی تو پیچیده ترین زلف پریشان

بازنشر کرده است.
از عشق تو بیزارم

دلخسته و بیمارم من بی تو نمی مانم
آغوش تو را خواهم دور از تو پریشانم

من شاعر چشمانت تو ساقی و مه پاره
از چشم تو می جوشد هر واژه ی اشعارم

من مست وصال  تو ای  دختر شهر آشوب
تو  بوسه طلب کردی با بوسه ستان جانم

من مست و تو بی خانه دور از منی دیوانه
از عشقت چه دیدم تا جان به تو بسپارم

دلدادگی ام بر باد در حسرت یک شب خواب
از جان و سرم سیرم از عشق تو بیزارم

بازنشر کرده است.
خسته از عشقم ، ساقی مستم کن
شعله ور هستم ، گاهی پستم کن

دل پر از آتش ، جان چه سوزان است
شعله ی این آتش از هجران است

ساقی امشب می ، بال و پر دارد ؟
مرغ تو ساقی ، دست و سر دارد ؟

خالی از غم دل ، را کن ای ساقی
ای تو مرهم دل ، دل که شد یاغی
بازنشر کرده است.
خسته از عشقم ، ساقی مستم کن
شعله ور هستم ، گاهی پستم کن

دل پر از آتش ، جان چه سوزان است
شعله ی این آتش از هجران است

ساقی امشب می ، بال و پر دارد ؟
مرغ تو ساقی ، دست و سر دارد ؟

خالی از غم دل ، را کن ای ساقی
ای مرهم بر دل ، دل که شد یاغی