محمد خوش بین
۱,۱۹۳ پست
۱۱۰ دنبال‌کننده
مرد، مجرد
۱۳۶۷/۰۷/۰۲
ديپلم
آزاد
دین اسلام
ايران، البرز، فردیس
زندگی مجردي
سربازی رفته ام
گرایش سیاسی ندارم
شعر و موسیقی و سفر
شیامی
۲۰۶
قد ۱۷۵، وزن ۷۸

تصاویر اخیر

مقصد عشق
مال خودت هر چه به من داده ای با همه احوال پریشانی ام
قصه عشق تو به آخر رسید منتظر نقطه پایانی ام

شعله عشق از تو زبانه کشید عشق تو آتش به جهانم کشید
دفتر عشق تو پر از آتش است آمده بودی تو بسوزانی ام ؟

دل در هوای تو فقط پر کشید از همه کس بخاطرت دست کشید
ای تو همه باعث ویرانی ام آمده بودی که بمیرانی ام !

زندگی ات بدون ترس دورخ روز دگر فقط برای بهشت
رفته دگر عاشق یکدانه ات مقصد خدا بوده در این سرنوشت

بازنشر کرده است.
خیابانهای شهرم بی تو خالی ست
محبت های تو بر من خیالی ست

از آن روزی که بی من رفته ای تو
هنوز عطر تنت در این حوالی ست

نمایان کن حضور ای حضرت ماه
که بی تو آسمان ام در سیاهی ست

اتاقم تلخ و سرد عشق ام کجایی
بدون دست پختت سفره خالی ست

به خواب حتی تو باشی در کنارم
همین رویای با تو بودن عالیست
بازنشر کرده است.
باز امشب دل به یادت بی قراری می کند
جای دل غم درونم دل سواری می کند

دل خیال روی تو لحظه به لحظه می کند
گر چه عقل از این خطا احساس خواری می کند

کودک دل میتپد با خواهشی در هر طپش
تا لحظه دیدار تو لحظه شماری می کند

داغ دل از بی پناهی گریه ها از بی کسی ست
آنچه گرم ست اشک چشم ست گونه جاری می کند

هر نفس مستم از آن‌ بوی نفس های تو من
با هوای یاد توست دل پایداری میکند

ربنا ای خالق ماه آتنا آن ماه آمین
کفر نباشد ربنا هم بی اعتباری می کند
بازنشر کرده است.
روزی که به تو شیطنت آموخته شیطان
تا مرز جنون خواسته ات حضرت انسان

ای سیب پر از وسوسه ی حضرت عصیان
ای موی تو پیچیده ترین زلف پریشان

بازنشر کرده است.
از عشق تو بیزارم

دلخسته و بیمارم من بی تو نمی مانم
آغوش تو را خواهم دور از تو پریشانم

من شاعر چشمانت تو ساقی و مه پاره
از چشم تو می جوشد هر واژه ی اشعارم

من مست وصال  تو ای  دختر شهر آشوب
تو  بوسه طلب کردی با بوسه ستان جانم

من مست و تو بی خانه دور از منی دیوانه
از عشقت چه دیدم تا جان به تو بسپارم

دلدادگی ام بر باد در حسرت یک شب خواب
از جان و سرم سیرم از عشق تو بیزارم

بازنشر کرده است.
خسته از عشقم ، ساقی مستم کن
شعله ور هستم ، گاهی پستم کن

دل پر از آتش ، جان چه سوزان است
شعله ی این آتش از هجران است

ساقی امشب می ، بال و پر دارد ؟
مرغ تو ساقی ، دست و سر دارد ؟

خالی از غم دل ، را کن ای ساقی
ای تو مرهم دل ، دل که شد یاغی
بازنشر کرده است.
خسته از عشقم ، ساقی مستم کن
شعله ور هستم ، گاهی پستم کن

دل پر از آتش ، جان چه سوزان است
شعله ی این آتش از هجران است

ساقی امشب می ، بال و پر دارد ؟
مرغ تو ساقی ، دست و سر دارد ؟

خالی از غم دل ، را کن ای ساقی
ای مرهم بر دل ، دل که شد یاغی

بازنشر کرده است.
🍁بیا عشقم🍁
منم تنها ترین تنهای بی کس
بیا عشقم به فریاد ، دلم رس

بیا که هرچه گویی لایقم من
غزل بانوی شعر دفتر من

بیا نشکن تو قلب خسته ی من
توبشکن آن سکوت بسته ی من

بمان پیشم نرو هرگز عزیزم
کنارِ این دل بشکسته ی من

همه شب دل اگر به شعر می کوبد
از رنج و غمش به یار می گوید

چون که او یار را بی قرار می بیند
از دو چشمی در انتظار می گوید

یا رب من من را عزیز برگردان
حتی وحشی و مریض برگردان
بازنشر کرده است.
بیا، با هم شعر بسازیم و عاشقانه بگوییم
عشق یعنی زلیخا و زلیخا یعنی عشق

بازنشر کرده است.
از دست عشق تو ساقیا مستم
بگریزم از غصه‌ها و بیا پیوستم
در دلم آتشی جان بسوزاند
فراموشی نیست که غم هجران بسوزاند

آخر من هم مرغ شدم، بند پروازم گسست
به دنیایی بی‌جواب و بی‌دست و پاست
غصه‌ها و دردها همراهم هستند
فراموشی نمی‌آید که کنارم بنشیند

بگذار دلا غصه‌ها را خوابانده شوم
بگذار دریا با آوازت بگریزد و بخوابد
من هر شب به یاد تو دنیایی را رقصانده شوم
فراموشی نمی‌آید که قلبم را بسوزاند

بگو به رویاها که باز آیند
بگو به غروب آفتاب که باز نوید می‌دهد
من همچنان در این نغمه عاشقانه پرواز می‌کنم
و غم هجران همیشه دلم را بسوزاند.

بازنشر کرده است.
من با تو به یک آیین نپیوندم
چرا می خواهی که دلم تقصیر کند؟
در برابر معبود باید کش مکش
کنم
گر جدالیست میان تو و خدا
تو بگو چه خبر است؟ دلت هیچ نمی گوید
اصلا نه کفر است و نه ایمانی ست
من کشاورزم تو زمین اندیشه ها
بین دستان خرمن کشم ماسه هاست
پس بیا و دستم را بگیر
شاعر خوش بین

با اجرای زیبا از هنرمند عزیز
سهیلا احمدی
بازنشر کرده است.
حال بد مرا عاشقانه بر هم زن
قصه تلخ مرا از میانه بر هم زن

در جهانی که پر از نیرنگ و ریاست
بیا و فاصله را ماهرانه بر هم زن

دو چشم خانه در آرزوی دیدار توست
شب غمگین مرا بی بهانه بر هم زن

صدای ساعت و بستر از تو تهی
این شب بد مرا شبانه بر هم زن

مسیر شهر دلم مملو از سکوت شده
بیا سکوت مرا عابرانه بر هم زن
🍁مرگ🍁
در دامن مرگ، دلم نترس است
هر چند سرد و شکننده است
مرگ حقیقت است، نه ترسی در دلم
در هر حرکت، زمستانی خفته است
اما شعله های امید، هنوز روشن است
بازنشر کرده است.
🍁ای عشق🍁
ای عشق مگذار مرا غم ببرد
مگذار مرا این غم مبهم ببرد

زندگی آنچه که آرزوی من بود نبود
کاش سیلی همه را یکسره یکدم ببرد

آه که اگر سیب نبود عشق چه باید می کرد
سیب ها را بگذارید که آدم ببرد

سیرم از دنیا که ناکامم گذاشت
آمده مرگ مرا مفت و مسلم ببرد

این گرگ که تو را برد کمین کرده هنوز
قصد دارد ته این قصه مرا هم ببرد

عاشقی قصه خوبی ست ولی بگذارید
عشق را از سرمان، فاصله کم کم ببرد

باد می آید و من پنجره را میبندم
نکند بوی تنت را ز اتاقم ببرد
بازنشر کرده است.
در هر طرفم صورت زیبای تو باشد
چشمم هدف تیر تماشای تو باشد

باغ شوی تا که روم دیدن گلها
گلها همه نقش رخ زیبای تو باشد

باران که شود نم بکشد موی سیاهت
بوی تنم از نرگس موهای تو باشد

ساحل بروی صید کنی کاش تو یکبار
ماهی شوم و دام به دریای تو باشد

گر مست شوم پاره کنم پیرهنم را
سر مستی ام از ساغر مینای تو باشد