از دست عشق تو ساقیا مستم
بگریزم از غصهها و بیا پیوستم
در دلم آتشی جان بسوزاند
فراموشی نیست که غم هجران بسوزاند
آخر من هم مرغ شدم، بند پروازم گسست
به دنیایی بیجواب و بیدست و پاست
غصهها و دردها همراهم هستند
فراموشی نمیآید که کنارم بنشیند
بگذار دلا غصهها را خوابانده شوم
بگذار دریا با آوازت بگریزد و بخوابد
من هر شب به یاد تو دنیایی را رقصانده شوم
فراموشی نمیآید که قلبم را بسوزاند
بگو به رویاها که باز آیند
بگو به غروب آفتاب که باز نوید میدهد
من همچنان در این نغمه عاشقانه پرواز میکنم
و غم هجران همیشه دلم را بسوزاند.
#محمد_خوش_بین