وقتی تو حمام فین کاشان خواستن رگ امیر کبیر رو بزنن گفتن حرف اخرتو بزن گفت کشته شدن بدست شما بسی سخت و دشوار است ولی شوق ترک شماست که مرگ را برایم شیرین کرده....
او زنی بود که برای فراموش شدن خلق نشده، یک جور زنی است که اگر آزارش دادی و رهایش کردی دیگر شبیهش را پیدا نمیکنی، آن وقت تا آخر عمرت تکه تکه از وجودش را در زنان دیگر میجویی ولی نمیتوانی جایش را پر کنی…
پریوش
چه بد کرد شوهر کرد همه را دربدر کرد خودشو خونین جگر کرد
دختری دیدیم که ماتیک میکشید از غم شوهر ملالت میکشید دور لب یک خط باریک میکشید...گفتمش دخترا تو ماتیک میکشی از غم شوهر ملالت لت لت لت میکشی