محمد خوش بین
۱,۲۵۸ پست
۱۱۳ دنبال‌کننده
مرد، مجرد
۱۳۶۷/۰۷/۰۲
ديپلم
آزاد
دین اسلام
ايران، البرز، فردیس
زندگی مجردي
سربازی رفته ام
گرایش سیاسی ندارم
شعر و موسیقی و سفر
شیامی
۲۰۶
قد ۱۷۵، وزن ۷۸

تصاویر اخیر

شب بخیر

من تو را چشم انتظارم شب بخیر
روز و شب را بی قرارم شب بخیر

من تو را در هر زمان می خواهمت
یک تو کم دارم کنارم شب بخیر

من جدا افتاده برگ از شاخه ام
من تو را شاخه ندارم شب بخیر

آسمان دیوار خانه ماه شب
شاهدان بر حال زارم شب بخیر

از زمین و آسمان دلخسته ام
تا سحر شب زنده دارم شب بخیر

بازنشر کرده است.
من تو را چشم انتظارم شب بخیر
روز و شب را بی قرارم شب بخیر

من تو را در هر زمان می خواهمت
یک تو کم دارم کنارم شب بخیر

مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
تو را دیشب تجسم کرده بودم
و با خویت تفاهم کرده بودم

دلم لرزیده و لغزیده از بغض
تو را دیشب کجا گم کرده بودم

به روی سینه ام بگذار سرت را
تعارف کن دو لیموی تن ات را

دلم پر می کشد شاید ببارد
که باران تر کند پیراهنت را

ببخش خوبم تو را هر دم شکستم
تو را بیهوده پشت هم شکستم

نشد آغوشم آن آغوش گرمی
تو را با سردی دستم شکستم
بازنشر کرده است.
یک روز می آید که تو گشتی پشیمان مثل سگ
در سراغم می دوی هر سو هراسان مثل سگ

رد پایم را به هذیان مثل سگ بو می کشی
در فراقم می شوی نالان و گریان مثل سگ

کوچه کوچه کوچه کوچه زیر باران
مثل سگ
عاقبت لِه می شوی بین اتوبان مثل سگ

سعی کردم دور باشم از تو اما می گرفت
چشم هایت پاچه ی دل دور از جان مثل سگ

تا میان جمع می شد صحبت از زیبایی ات
از حسادت می فشردم لب به دندان مثل سگ

گرچه از چشم تو افتادم به لطف دوستان
من وفادار بودم به قرآن مثل سگ

ای درخت گل نشد بر شاخه هایت پر کشم
پارس می کردند اطرافت رقیبان مثل سگ

حرف رفتن شد میان ما و گفتم خب برو
حال پشیمانی پشیمانی پشیمان مثل سگ
بازنشر کرده است.
در این دل در این قاب در این آیینه پاک
در ایران دلیران فقط می روید از خاک

از عشق
به باران گفتم و گفت زمین خیال هایت را بشور
به باد گفتم و گفت اشک هایم را ببر
به آفتاب گفتم و گفت سایه هایم را بسوز
به دریا گفتم و گفت تنهایی هایم را ببر
به کوه گفتم و گفت آرامش هایم را بشکن
به گل گفتم و گفت آرزوهایم را برو
به دل گفتم و گفت تمام دردهایم را بگیر
به زندگی گفتم و گفت همه شانه هایم را ببار

بازنشر کرده است.
ای آنکه عاشق نیستی آن دل که بردی پس بده
هجری کشیدم سالها عمری که خوردی پس بده

مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
باز امشب مثل هر شب زیر باران مرده ام
پشت یک پنجره ای رو به خیابان مرده ام

گریه دارم شانه ات دیوانه پیش دیگری ست
بودنت با دیگری بر جانم نیش دیگری ست

مثل هر شب در کنار آن خیابانی که نیست
میشوم خیس در خیابت زیر بارانی که نیست

قدر هق هق شانه ای حتی برای تکیه نیست
جزء به دیوار سر نهادن جا برای گریه نیست

من و تو عابران یک مسیر پر خطر بودیم
مهره ها ی بازی یک جمع مختصر بودیم
بازنشر کرده است.
به رنگ آسمان چشمان نازت ساده می بینم
خدا هر آنچه زیبایی ست برایت داده می بینم‌

آه از این نفسی که در سینه درگیر تو شد
نفس نفس هوای تو در سینه مانده می بینم

هیچ میدانی نغز آهنگ قدم های تو را
تکو تک تک تکو تک تک به روی جاده می بینم

تو آشوبگر در این شهری تو یک تابو شکن هستی
تو را تابو شکن بانو به دام افتاده می بینم

دوست دارم بگیرم من دو دست مهربانت را
به این وصلت موافق من تو را آماده می بینم
بازنشر کرده است.
شیرین که شد لیلا مجنون نمی فهمد
فرهاد به لیلا ........‌‌شبرین نمی خندد

بازنشر کرده است.
بیا مرگ آمده ، به خانه نزدیک است
بیا راه فرار ، از گذشته تاریک است

در اندیشه ام یک هدف دور زمان است
ولی راه رسیدنم به مقصد باریک است

بازنشر کرده است.
وقتی که یک قدم تا تو رسیدم
با اخم تو تا به غم عشق پریدم

گمراهم فکری به حال دلم کن
برخیز بیا که عشق از تو شنیدم

در هر طرفم فقط تو را ببینم
لب وا کن عشقم ای شاه کلیدم

مو پریشان شد و شانه کشیدی
دل پریشان شد سر شانه کشیدم

من منتظر ساعت دیدار تو هستم
با ثانیه به ساعت دیدار دویدم
برایم میشوی همسر تو دختر؟
ندیدم من کسی را از تو بهتر

تو از هر خوشگلی صد کوچه پیشی
کنارم می شود باشی تو دلبر ؟
بازنشر کرده است.
دلبر
برایم میشوی همسر تو دختر؟
ندیدم من کسی را از تو بهتر

تو از هر خوشگلی صد کوچه پیشی
کنارم می شود باشی تو دلبر ؟

بازنشر کرده است.
سر به سنگ نه باید به کلنگ بزنم
آهو که شدم باید یک پلنگ بزنم

این برکه کوچک‌ مرا خواهد خورد
ماهی که شدم باید به دل نهنگ بزنم

من یوسفی هستم در را خودم بستم
بر چشمان زولیخا قفلی زدم و مستم

من سخت می دویدم مانند یک سرباز
چون یوسفی در رفتم اما نشد در باز