farhad
۶۵۲ پست
۲۷۱ دنبال‌کننده
۶,۰۹۲ امتیاز
مرد
دکترا و بالاتر
ايران
سربازی رفته ام
سیگار ميکشم
گرایش سیاسی ندارم
شعر و ادبیات -- فلسفه

تصاویر اخیر

ما زنان وقتی عاشق می شویم همه ی قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان

می سپاریم آنگونه همه زیبایی ها و لذات دیگر در رابطه با او معنا می یابند ...

اما شما مردان وقتی عاشق می شوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار

زن محبوبتان می گذارید .. بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خودخواهی خود

نگه می دارید.

حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم اما آنچه از شما

می خواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه

هوسبازی هایتان نکنید!

ما به همان سهم هر چند کوچک ... اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم ...

از کتاب جان شیفته /رومن رولان
زنها دو دسته اند، آنهایی که محافظت میشوند و آنهایی که نمیشوند.

دسته اول را با ماشین به این طرف و آن طرف میبرند و سروقت از آرایشگاه، از استخر،

از مدرسه، از اداره و ... برمیگردانند. با تلفن حالش را می پرسند و اگر سرش درد کرد،

یکی هست که بگوید: "بهتر نیست کمی استراحت کنی؟"

زن های دسته دوم توی باد و باران و توفان، ساعت ها توی صف اتوبوس می ایستند

و با اینکه تصمیم میگیرند به جایی که اتوبوس از آنجا می آید نگاه نکنند ولی گردنشان

بی اختیار بارها و بارها به آن سو میچرخد. تا شب سگ دو میزنند و شب کسی

نیست که بگوید: "عزیزم؛ قرص مسکن برایت بیاورم؟

زن های محافظت شده راه رفتنی با طمأنینه دارند.

ولی زن های محافظت نشده یا بسیار تند راه میروند و یا کُند.

زن محافظت نشده یا غر میزند یا به جایی خیره میشود و گاه خرفت میشود...

زن محافظت شده، مهمانی ترتیب میدهد و از مسافرتهایش میگوید

زن محافظت نشده گریه میکند و آنقدر این کار را ادامه میدهد که دیگر اشکش در نیاید.

زن محافظت شده همیشه در نیمه راه گریه و یأس به زندگی برمیگردد.

حتی وقتی می خندیم / فریبا وفی

داستان بیست و دوم (زن ها)
باید بروم

چاوه ری را

و شما را

دوست داشتم.

اما....

(شاید

روزی

اینجا

یا جایی دیگر

دیدار تازه شد.)
فرقی نمی کند موهایت را پشت گوش بیاندازی

یا حرف های مرا!

یک جای تقدیر می لنگد

که آینه روی تنهایی ات چشم هیز می کند

و آغوشت به عروسک هایی ارث رسیده

که هیچ گاه کوک نمی شوند از تو برایم بگویند

حالا منم و انگشت های جنون زده ای

که به درد وفادارترند تا به استخوان

انگشت هایی که به سبیل نیچه نمی رود

با قلم سر گوشواره هایت

یکی به دو می کند

برای شعرهایی

که دلشان از گوش هایت پر است

((میلاد آهنگربهان))
کودکی ام پر است از زنبیل هایی که صف ایستادمشان

نان به نرخ هفت سالگی خوردن / در الفبای قانون مدار ِ ترکه ها

که آغوش را / به هر قافی ببری

از دست های مادرت سر در میاوری................

هنجار صرف شد / که جنون قسمت شود

تا در تمام سمفونی ها / به خودت قرص تعارف کنی

پیک بکشی به صف رگ های رمیده

که ندانی / اکنون جای کدام معشوقه ات خالی ست

جای کدام موی خوابیده به الکل.................
بازنشر کرده است.
دلم خوش باوری های گذشته را می خواهد

روزهایی که آدم ها بهتر دروغ می گفتند

تا تو در فریب ِ خودت تردید نکنی

روزهایی که فاصله مان را رفاقتی پر می کرد

که آنقدر حرمت داشت که هیچ کلاغی خبر نیاورد

از صفت های سنجاق شده به سینه ات / در ذهن دیگری ...........

آدم ها محکومت می کنند و از پس انکارت که بر نیایند

چهار شانه ترین سلول های درونشان را

برایت رزرو می کنند / تا صدایت ، گوش های نیمه خفته ی وجدانشان را

نپراند از خواب ..................

دنیا می سوزد ........ / بر ردّ ِ حقیقت ِ نشسته بر شقیقه ام

می سوزد / پیچیدگی های ذهنی که به زور گلوله هموار شده

و جای خالی جواب ها را / در درونی ترین باورهایش با پنبه پر کرده است

دلم خوش باوری های گذشته را می خواهد .........

روزهایی که آنقدر به دوست نمایی ِ دست ها بر شانه ام ایمان داشتم

که تن به بی آبرویی حقایق نمی دادم

باور داشتم به دست هایی که با لبخند آجر می دهند

وقتی دیوار بی کسی ات را بالا می کشی

به روزهایی / که به دوش می کشیدم

آنچه را از چشم هایم افتاده بود

به نقاب هایی / که با چشم های گشاده

به باور می نشاندم

تا هیچ کس به صداقتش شک نک
بازنشر کرده است.
پاییز که می شود
حرف شال را نمی زنی
تا خیال بافی ام
گردن تو باشد
شانزلیزه را
به رفت و آمد گرفته ای
و دامنت
بندری به خورد کافه ها می دهد
با ویولن‌سل‌های بازنشسته
یا لهجه ای که از خرخره بوی غربت می دهد
سرما را بهانه می کنم
که سرم
شانه های دموکراتت را
ییلاق قشلاق کند.

"میلاد آهنگربهان"
تو لبخند بي رژ لبت را منتشر مي كني / و به چاپ چندم مي رساني

من بغض هايم را قاب مي گيرم

و دست فروشي مي كنم

تو نگاه به نگاه و لب به لب / تكثير مي شوي

من خيابان به خيابان / و سيگار به سيگار / پراكنده

... بله بانو

تو هنرمند زاييده شدي

من / هنرمرگ ...



" میلاد آهنگر بهان "
بازنشر کرده است.
زمین گیرت می شوم
که خورشید گرفتگی هایم را باور کنی
دست خودم نیست اگر انگشت هایم
موهای کوتاه بلندت را کلافه می کند
و تمام فلسفی دیدن هایم به دلبری از تو ختم می شود
سر به زیرت می شوم که سر از سرکشی هایم در نیاوری
دست خودم نیست اگر با خودم کلنجار می روم
که هیچ لرزه ای به نگارم نرسد
پرگار می شوم دور عاشقانه هایت
که خورشید بودن آنقدر به تو می آید
که تمام قارّه ها را در مغربت بخوابانی

و هر صبح از شرق آغوشم طلوع کنی
آنقدر که آفتابگردان ها به اتاقم حسادت کنند
آنقدر ... که قمری ترین تقویم ها هم
فردا را بی حضور تو انکار کنند ...
بتاب ... حوالی دنیای کفر زده ام
که هیچ ابراهیمی
من ِ خورشید پرست را
جز به سینه هایت هدایت نمی کند
دنیا را برقص و بتاب ...
که قدم های تو از آه های هر عاشقی
دامن گیر تر است.



"میلاد آهنگربهان"
بازنشر کرده است.
به عشقت خو چنان کردم که خواهم از خدا هر دم

که سرکش تر شود این شعله و در جانم آویزد...

در بازتاب سکوت غم‌هایت
در بازتاب سکوت زخم‌هایت
در بازتاب سکوت زیبایی‌ات
طنین رنگ دریایی را
و فریاد بوی تاریخی را
و فریاد سوخته‌ی نگاه‌ات را
و جیغ چشمان‌ات را می‌شنوم

شیرکو بیکس
مترجم : رضا کریم‌ مجاور
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
اگر دنیا
اندکی از بذر عشق من و دلبرم را
در دل زنان و مردان زمین می‌کاشت
دیگر بی‌گمان
جنگ و کین و انتقام
تا جاودان
از اینجا رخت برمی‌بست

شیرکو بیکس
مترجم : رضا کریم ‌مجاور
رنگ شب به موهایم زدم
روز پاک‌اش کرد
رنگ بهار به خودم زدم
پاییز آمد و پاک‌اش کرد
شادی رنگ خودش را بر من زد
ناامیدی آمد و پاک‌اش کرد
رنگ غرور را بالا کشیدم
که ترس آمد و پاک‌اش کرد
تنها رنگی که وانرفت
و پاک نشد
رنگ دوست داشتن بود

شیرکو بیکس
مترجم : محمد مهدی‌پور
تو که رفتی
تنها صندلی ماند
شاخه گلی
و لیوانی که نزد من است هنوز

اولی مسند زیباترین ترانه های من است
دومی در دلم رویید
و سومین سرشار از بوسه های تو بود
آمدم که عطر تو را بنوشم
اما غرق آن شدم

شیرکو بیکس
مترجم : محمد مهدی‌پور
آن روز که سبزپوش بودی
حس می کردم
که آرام‌آرام کشت‌زار می‌شوم

آن روز که سرخ‌پوش بودی
حس می‌کردم
که اندک‌اندک ناربُن می‌شوم

آن روز که سپیدپوش بودی
حس می‌کردم
که درنای شعر و دریا می‌شوم

و دیروز که زردپوش بودی
سرم آفتابگردانی شد و
هرجا که می‌رفتی
به دور قامت‌ات می‌گشت

شیرکو بیکس
مترجم : رضا کریم‌مجاور