shahin
کاربر VIP
۴,۴۷۸ پست
۳۳۶ دنبال‌کننده
مرد
فوق ليسانس
ايران
قد ۱۷۴، وزن ۷۰

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.

وقتی گریبانِ عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازَل می آفرید...!

وقتی زمین نازِ تو را در آسِمان‌ها می کشید...!

وقتی عطش طعمِ تو را با اشک‌هایم می چشید

"من عاشقِ چشمت شدم" نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی...!

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود...

آن دَم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود...

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد...!

آدم زمینی‌تر شد و عالَم به آدم سِجده کرد

بازنشر کرده است.
چشمانت راز شب اند و گیسوانت شرم خورشید،

پلک هایت که می‌خیسند،

شب را می‌گویند: بیا...!

و مژه هایت که بر می‌خیزد،

طلای لطف و نورِ صبحِ پاکند،

برف کوهساران،

وام سپیدی سینه‌های تو است...

و نجابت گیاهان،

دست خواهش ایشان از عصمتِ نا شکننده‌ ی تو،

به شوق صدای تو پرندگان می‌خوانند

و به تپش قلبِ عاشق تو، پرندگان عاشق می‌شوند

لبخندی بزن که جهان دوباره فدا شود!

کلامی بگو که جهان یک باره شراب شود،

دستی برآر که خلقت از تکوین بماند!

تا که در آیی و شکفتن آغاز شود...

بازنشر کرده است.

نگذارید زنانِ زیبا

ترانه های غمگین بخوانند!

این سه درد

وقتی کنار هم می ایستند

بیشتر می شوند

زن، زیبایی و ترانه...

آوازِ ترانه های غم انگیز را

بگذارید زنان زیبا بخوانند

این سه درد

وقتی کنار هم می ایستند

کامل می شوند

زن، زیبایی و ترانه...

ای رویایی که تمام عمر آدمی را در بر گرفته ای!

نکند اندوه

آن روی دیگر شادمانی ست؟

بازنشر کرده است.

ای که همه نگاهِ من،

خورده گره به روی تو

تا نرود نفس زِ تن،

پا نکشم زِ کوی تو...!

بازنشر کرده است.

خداوندا!

سوزنبانان و زندانبانان و نگهبانان را

بانیان ملاقات و بوسه قرار بده

و به مرزبانان

آوازی مشترک عطا بفرما

بازنشر کرده است.

آفریدگارا!

کلمه را رفتاری نو بیاموز

نسل آهو را با چاقو

مرد را با درد

و زن را با تن

از قافیه‌ها ریشه‌کن بگردان و

بر عمر کلمات هم خانواده بیافزا

بازنشر کرده است.
خدای ما!

فکر گلوله که به سرمان می‌زند

تیر می کشند قلب‌ها

سرها را با قلب‌ها مهربان‌تر کن

و سرگرممان نکن جز به مهربانی

بازنشر کرده است.

الهی!

هیچ دری را به حال خود وا مگذار

و آبروی هیچ پرده ای را به دست باد مسپار

وگرنه پنچره ها دق می کنند

از داغ دختری که هر شب

در بستر یک دریا می خوابد.

بازنشر کرده است.

رنگِ سالِ گذشته را دارد، همه‌ی لحظه‌های امسالم

سیصد و شصت و پنج حسرت را، همچنان می‌کشم به دنبالم

بازنشر کرده است.

چراغ ها را خاموش کردم .

زنگ زدم و یک راست رفتم سر اصل مطلب و با صدای بلند گفتم دوستت دارم .

بعد قطع کردم و چراغ ها را روشن کردم .

چای دم کردم و به اینکه در تاریکی چقدر راحت می شود اعتراف کرد ، فکر کردم ...

چراغ ها را خاموش کن و به من زنگ بزن .

ما آدما دو تا سبد با خودمون داریم.

یکی جلومون آویزونه، یکی رو پشتمون آویزون کردیم.

نکات مثبت و خوبی هامون رو میندازیم تو سبد جلویی،

عیب هامون رو تو سبد پشتی.

وقتی توی مسیر زندگی داریم راه میریم،

فقط دوچیز رو میبینیم:

خوبیهای خودمون و عیبهای نفر جلویی.



|پائولو کوئیلو |

بعضی ها هر کجا می روند

باعث خوشحالی می شوند،

و بعضی ها هر زمان که می روند.

من شیشه، دلم شیشه، نگاهم شیشه

او سنگ و دلش سنگ و نگاهش سنگی

روزهای نبودنت را طوری میگذرانم،

که حتی زمان به عبور خودش شک کند.

مثل مسافری که از پنجره ی قطار ِ در حال حرکت،

قطاری که ایستاده را میبیند.

تنها نگرانم این لحظه ی متوقف،

در حقیقت ِ تو سالها طول بکشد.

با چشمهایی ضعیف و قلبی ضعیف تر برگردی،

گمان کنی من جوان مانده ام.

برای تکاندن ِ خاک، بر شانه ام بزنی

و فرو ریختنم تو را بترساند.

بوسه نه... خنده‌ی گرم ازدهنت کافی بود

این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود

دانه و دام چرا مرغک پرسوخته را؟

قفس زلف شکن در شکنت کافی بود

می‌شد این باغ خزان‌دیده بهاری باشد

یک گل صورتی دشت تنت کافی بود

لطف کردی به خدا در غزلم آمده ای

از همان دور مژه هم‌زدنت کافی بود

قافیه ریخت به هم، خلوت من خوش‌بو شد

گل چرا ماه؟... درِ ادکلنت کافی بود