ســــــوگــندِ عـــشق

معرفت به ذاتِ آدماست.نه پیشینه، نه جایگاه و نه نسبت!معرفت یه چیزی شبی.. بیشتر

ســــــوگــندِ عـــشق
گوناگون
۱,۴۳۱ پست
۶۰ مشترک
۳۸ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۵۲
مبنای تعداد هوادار رتبه ۳۵
مبنای تعداد ارسال رتبه ۴۵
بازنشر کرده است.
مطلب این که حرف، باد است. اما فکر، آتش است؛
آتش را باید اول گیراند...
باد خودش به آن دامن می زند...

📚کلیدر | محمود دولت آبادی

کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیربار غصه‌هاشون له میشن یه چیزی نوشته بود تا بقیه کمی مراعاتشونو میکردن.

مثلا نوشته بود: این آقا دارد از صدمین جایی که فرم پر کرده و استخدام نشده برمیگردد، این خانم سالهاست بغل نشده، این آقا را دارند میگذارند خانه‌ی سالمندان، این خانم مادرش مریضی صعب‌العلاج دارد، این آقا قول داده تابستان برای پسرش دوچرخه بخرد ولی پول ندارد، این خانم تا حالا کسی عاشقش نشده، این آقا خیلی حالش بد است و اگر یقه‌اش را بگیرید امشب خودش را میکشد... این آدم شکستنی‌ست...

روا مدار خدایا که در حریمِ وصال

رقیب محرم و حِرمان نصیبِ من باشد
بازنشر کرده است.

مراسم ازدواج لیدی دایانا با شاهزاده چارلز، 1981
شاهزاده چارلز، وارث تاج‌وتخت بریتانیا، در سال 1981 در یک مراسم باشکوه با دیانا اسپنسر ازدواج کرد. تخمین زده می‌شود که 750 میلیون نفر در سراسر جهان این رویداد تلویزیونی را تماشا کردند. این عروس سلطنتی در کلیسای جامع سنت پل در لندن برگزار شد.

مشاهده ۱۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
گفتم غزلی بخوان
شاید آبی باشد روی آتش عشق
و او هیزم روی هیزم گذاشت...

احمدرضا رعیت خواه
بازنشر کرده است.
برف چیست؟ اندکی سردی، بسیاری کودکی.

کریستین بوبن
جشنی افزون در خورشیدهای تبسم‌ات برپاست..
.
بازنشر کرده است.
گفتم بگویم:
‌دارم
نشد ، رنگم پرید و
زیر لب گفتم

‌_زارعی
بازنشر کرده است.
رنگ شب به موهایم زدم

روز پاکش کرد

رنگ بهار به خودم زدم

پاییز آمد و پاکش کرد

شادی رنگ خودش را بر من زد

ناامیدی آمد و پاکش کرد

رنگ غرور را بالا کشیدم

که ترس آمد و پاکش کرد

تنها رنگی که وا نرفت

و پاک نشد

رنگ دوست داشتن بود...

بازنشر کرده است.
اگر از خویش جا ماندم، چه‌جای شِکوه از یاران؟ 
که در آیینه می‌بینم رفیق نیمه‌راهم را

....
.
برای اولین بار است
در طول زندگی‌ام‌ می‌بینم
ماه در خانه‌ام پا برهنه راه می‌رود


بازنشر کرده است.

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

بازنشر کرده است.
شدہ ساکت بشوے
در وسط هر سخنت بعد تُو
میل سخن بادگران نیست که نیست.

‌_رحـیمے
بازنشر کرده است.

کاش می شد
حال خوب را
لبخند زیبا را
بعضی دوست داشتن ها را ، خشک کرد!
لای کتاب گذاشت
و نگه شان داشتت...