shahin
کاربر VIP
۴,۴۹۳ پست
۳۳۶ دنبال‌کننده
مرد
فوق ليسانس
ايران
قد ۱۷۴، وزن ۷۰

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.

رنگِ سالِ گذشته را دارد، همه‌ی لحظه‌های امسالم

سیصد و شصت و پنج حسرت را، همچنان می‌کشم به دنبالم

بازنشر کرده است.

چراغ ها را خاموش کردم .

زنگ زدم و یک راست رفتم سر اصل مطلب و با صدای بلند گفتم دوستت دارم .

بعد قطع کردم و چراغ ها را روشن کردم .

چای دم کردم و به اینکه در تاریکی چقدر راحت می شود اعتراف کرد ، فکر کردم ...

چراغ ها را خاموش کن و به من زنگ بزن .

ما آدما دو تا سبد با خودمون داریم.

یکی جلومون آویزونه، یکی رو پشتمون آویزون کردیم.

نکات مثبت و خوبی هامون رو میندازیم تو سبد جلویی،

عیب هامون رو تو سبد پشتی.

وقتی توی مسیر زندگی داریم راه میریم،

فقط دوچیز رو میبینیم:

خوبیهای خودمون و عیبهای نفر جلویی.



|پائولو کوئیلو |

بعضی ها هر کجا می روند

باعث خوشحالی می شوند،

و بعضی ها هر زمان که می روند.

من شیشه، دلم شیشه، نگاهم شیشه

او سنگ و دلش سنگ و نگاهش سنگی

روزهای نبودنت را طوری میگذرانم،

که حتی زمان به عبور خودش شک کند.

مثل مسافری که از پنجره ی قطار ِ در حال حرکت،

قطاری که ایستاده را میبیند.

تنها نگرانم این لحظه ی متوقف،

در حقیقت ِ تو سالها طول بکشد.

با چشمهایی ضعیف و قلبی ضعیف تر برگردی،

گمان کنی من جوان مانده ام.

برای تکاندن ِ خاک، بر شانه ام بزنی

و فرو ریختنم تو را بترساند.

بوسه نه... خنده‌ی گرم ازدهنت کافی بود

این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود

دانه و دام چرا مرغک پرسوخته را؟

قفس زلف شکن در شکنت کافی بود

می‌شد این باغ خزان‌دیده بهاری باشد

یک گل صورتی دشت تنت کافی بود

لطف کردی به خدا در غزلم آمده ای

از همان دور مژه هم‌زدنت کافی بود

قافیه ریخت به هم، خلوت من خوش‌بو شد

گل چرا ماه؟... درِ ادکلنت کافی بود

بازنشر کرده است.

از چار طرف درد همان واژه ی درد است

نامرد شد از دنده ی چپ واژه ی درمان...

به احتمال ِ نبودنم فکر کن؛

به اینکه چند بوسه از زمین کم خواهد شد؟

و چند واژه از زمان؟

پیش از آنکه چشم ببندی فکر کن؛

که مرگ یک زن

تا چه اندازه

تعادل ِ جهان را در هم خواهد ریخت؟

میان این همه شهر
من "دربند" تو ام !
با حسرت یک دل سیر "آزادی"
و "میلاد" پروازی بلند
و خیابانی
به طول عشق
در امتداد یک "عصر" ،
"ولی"
با عرض دلتنگی !
و آن "کشاورز" پیر
که تلفظ "بلوار"
برایش سخت ترین کار جهان است
"کارگر" ی در خیابانی شلوغ
پی "انقلاب" و "جمهوری"
و این همه شعر که "فردوسی"
به "میدان" دارد و
"حافظ" و "سعدی" به "خیابان"
با همه عشقی که به تو دارم "تهران"
دلم از همهمه ی هیچ تو می گیرد و
پای دلم گیر آن همه هیچ است هنوز...

آریایی حرف می زند

آلمانی ناز می کُنَد

فرانسوی می بوسد

کوبایی سیگار می کِشَد

آمریکایی جنایت می کُنَد

بی شرف تمامِ جهان است...!

بازنشر کرده است.

در کار خیر

حاجت هیچ استخاره نیست

زودتر مرا ببوس ...

که کودکی خیر ندیده ام.

بازنشر کرده است.

نور

مهم‌تر از چراغ است

شعر

مهم‌تر از دفتر است

و بوسه

مهم‌تر از لب است

شعرهای من برای تو اما

با ارزش‌ترند از هر دویِ ما

این شعرها

تنها مدارکی هستند

که به مردم اثبات می کنند

تو چقدر زیبا بوده ای

من چقدر مجنون...

و یک روز فهمیدیم «عزیزم»

نام کوچک هیچ‌کداممان نیست

و شام خوردن زیرِ نور شمع

چشم‌هایمان را کم‌سو می‌کند

سقف

بهانۀ مشترکی بود

که باید از هم می‌گرفتیم

و تاریکیِ موّاجِ خانه را به دو نیم می‌کردیم

تاریکی از دیوارهای شیشه‌ای نشت کرده بود

و ما

دو حبابِ کنار هم بودیم

که می‌ترسیدیم هنگامِ یکی شدن

نبینیم کداممان نابود می‌شود.

بازنشر کرده است.
یکی هم بود

که آغوشش

روز اول بهار بود...