| shahin |
| کاربر VIP |
| ۴,۴۹۳ پست |
| ۳۳۶ دنبالکننده |
| مرد |
| فوق ليسانس |
| ايران |
| قد ۱۷۴، وزن ۷۰ |
چراغ ها را خاموش کردم .
زنگ زدم و یک راست رفتم سر اصل مطلب و با صدای بلند گفتم دوستت دارم .
بعد قطع کردم و چراغ ها را روشن کردم .
چای دم کردم و به اینکه در تاریکی چقدر راحت می شود اعتراف کرد ، فکر کردم ...
چراغ ها را خاموش کن و به من زنگ بزن .
ما آدما دو تا سبد با خودمون داریم.
یکی جلومون آویزونه، یکی رو پشتمون آویزون کردیم.
نکات مثبت و خوبی هامون رو میندازیم تو سبد جلویی،
عیب هامون رو تو سبد پشتی.
وقتی توی مسیر زندگی داریم راه میریم،
فقط دوچیز رو میبینیم:
خوبیهای خودمون و عیبهای نفر جلویی.
روزهای نبودنت را طوری میگذرانم،
که حتی زمان به عبور خودش شک کند.
مثل مسافری که از پنجره ی قطار ِ در حال حرکت،
قطاری که ایستاده را میبیند.
تنها نگرانم این لحظه ی متوقف،
در حقیقت ِ تو سالها طول بکشد.
با چشمهایی ضعیف و قلبی ضعیف تر برگردی،
گمان کنی من جوان مانده ام.
برای تکاندن ِ خاک، بر شانه ام بزنی
و فرو ریختنم تو را بترساند.
بوسه نه... خندهی گرم ازدهنت کافی بود
این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود
دانه و دام چرا مرغک پرسوخته را؟
قفس زلف شکن در شکنت کافی بود
میشد این باغ خزاندیده بهاری باشد
یک گل صورتی دشت تنت کافی بود
لطف کردی به خدا در غزلم آمده ای
از همان دور مژه همزدنت کافی بود
قافیه ریخت به هم، خلوت من خوشبو شد
گل چرا ماه؟... درِ ادکلنت کافی بود
به احتمال ِ نبودنم فکر کن؛
به اینکه چند بوسه از زمین کم خواهد شد؟
و چند واژه از زمان؟
پیش از آنکه چشم ببندی فکر کن؛
که مرگ یک زن
تا چه اندازه
تعادل ِ جهان را در هم خواهد ریخت؟
میان این همه شهر
من "دربند" تو ام !
با حسرت یک دل سیر "آزادی"
و "میلاد" پروازی بلند
و خیابانی
به طول عشق
در امتداد یک "عصر" ،
"ولی"
با عرض دلتنگی !
و آن "کشاورز" پیر
که تلفظ "بلوار"
برایش سخت ترین کار جهان است
"کارگر" ی در خیابانی شلوغ
پی "انقلاب" و "جمهوری"
و این همه شعر که "فردوسی"
به "میدان" دارد و
"حافظ" و "سعدی" به "خیابان"
با همه عشقی که به تو دارم "تهران"
دلم از همهمه ی هیچ تو می گیرد و
پای دلم گیر آن همه هیچ است هنوز...
آریایی حرف می زند
آلمانی ناز می کُنَد
فرانسوی می بوسد
کوبایی سیگار می کِشَد
آمریکایی جنایت می کُنَد
بی شرف تمامِ جهان است...!
نور
مهمتر از چراغ است
شعر
مهمتر از دفتر است
و بوسه
مهمتر از لب است
شعرهای من برای تو اما
با ارزشترند از هر دویِ ما
این شعرها
تنها مدارکی هستند
که به مردم اثبات می کنند
تو چقدر زیبا بوده ای
من چقدر مجنون...
و یک روز فهمیدیم «عزیزم»
نام کوچک هیچکداممان نیست
و شام خوردن زیرِ نور شمع
چشمهایمان را کمسو میکند
سقف
بهانۀ مشترکی بود
که باید از هم میگرفتیم
و تاریکیِ موّاجِ خانه را به دو نیم میکردیم
تاریکی از دیوارهای شیشهای نشت کرده بود
و ما
دو حبابِ کنار هم بودیم
که میترسیدیم هنگامِ یکی شدن
نبینیم کداممان نابود میشود.
🍃🌸🍃🌸ســـــــــلام🌸🍃🌸🍃
🍃🌸صبح قشنگ یکشنبه تون بخیر
🍃🌸الـهـی
🍃🌸حــال دلتـون خـوب باشـه