تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ؛ گر نشود
حرفی نیست.
امّا نفسم میگیرد
در هوایی که نفسهایِ تو نیست
من به هر راه رَوَم، ساکنِ آغوشِ تواَم...
دردا که در این بادیه بسیار دویدیم
در خود برسیدیم و به جایی نرسیدیم
گه نعره زنان معتکف صومعه بودیم
گه رقص کنان گوشه خمار گزیدیم
کردیم همه کار ولی هیچ نکردیم
دیدیم همه چیز ولی هیچ ندیدیم
با دیـــدن بعضی "دل " ها
تنها چیزی که میفهمی
این است
گاهی خـدا در خلقتش چقدر
دست و دل باز می شود ...
بهار همین جاست
حوالی عطر گیسویش
روی این گونه های گل کرده
و دور و بر همین دست های لطیف
می دانی!
بهار همین کنار هم بودن هاست
و ناگهان تمام میشود؛
امیدی،
دردی،
رابطهای و صبری....!
تو نباشی؛
واژهای ندارم برای عاشقی...!
همهاش میشود
دلتنگی
دلتنگی
دلتنگی...
اگر در دل ڪسی جایی نداری؛
فرش زیرِ پایش هم نباش
جایی ڪه بودن و نبودنت فرقی نداره؛
نبودنت رو انتخاب ڪن
این گونه به بودنت احترام گذاشتهای
محبوبِ همه باش؛ معشوق یڪی
مهرت را به همه هدیه ڪن
عشقت را به یڪی
با هر رفتنی اشڪ نریز
و با هر آمدنی لبخند نزن
شاید آنڪه رفته، باز گردد
و آنڪه آمده ؛ برود
آنقدر محڪم و مقتدر باش
ڪه با این محبتها و بیمهریها
زمینگیر نشوی
لازم است در زندگی
بعضی آدمها را گم ڪنی؛
تا خودت را پیدا ڪنی
بعضی آدمها رو باید دوست داشت
اما بعضی از آدمها رو
فقط باید داشت... !!!!
Your browser does not support the video element.
(( پناه می برم به خدایی
ڪه قرار دلهای ماست ))
شبانههاے مرا
میشود سحر باشی...؟
و میشود ڪه از این نیز
خوبتر باشی...؟
ببین چه
دلخوشیِ سادهاے، همینم بس
ڪه یادِ من به هراندازه
مختصر باشی...!!
دوست داشتنت
تنها یڪ واژه نیست ؛
ڪه بر زبانم جاری شود...
نوریست ڪه وجودم را روشن میڪند ...
گر خدا بنده نواز است
به خلقش
چه نیاز؟!!!
امپراطوری
یعنی چشمان مست توو
وقتی عاشقانه
نگاهم می کنی
عشق را با تمام ویرانی اش
در دلم
عاشقانه آباد می کنی...
به من از داناییهای خود گفتی تا از نادانیهای خودم نگویم
به من درس زندگی دادی تا فقط درس علم یاد نگیرم
حالا من امروز میخواهم چیزی به تو یاد بدهم
دانش اموزانت را تنبیه کن تا تنبیه کردن یاد بگیرند شکستشان بده تا شکست دادن یاد بگیرند روزت مبارک
احمد رضایی
احسنت ...
آیهان (کلبه آرامش)
ممنونم