رضا صحرانشین(مدیر سرای شادی)
۲۰,۳۰۵ پست
۶۷۱ دنبال‌کننده
۳۴,۳۱۳ امتیاز
مرد، متاهل
۱۳۵۸/۰۴/۲۳
ليسانس
دین اسلام
ايران، تهران
زندگی با خانواده
سربازی معاف
گرایش سیاسی ندارم

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
《تقویم قلب من،
نسبتی با تقویم‌های جهان ندارد!
میان برگ‌ریزان خزان، وسط چله‌ی زمستان،
می‌بینی نوشته‌اند «#بهار»!
آن لحظه که لبخند تو را می‌بینم🙃♥️ ..
گروس عبدالملکیان》
بازنشر کرده است.
تـ‌ـۅدرمیان‌همه‌ی‌چیز‌های‌تلخ،یک‌حبه‌قندی🤍』
بازنشر کرده است.
جاشِ عزیز
اعتقاد من اینه که تو ماهی!
به ما سر بزن❤
بازنشر کرده است.
ما دو پیاله‌ایم که لبریز باده‌ایم
این دو پیاله را به ملک هم نداده‌ایم

تا وقت می‌کنیم حسینیه می‌رویم
ما سالهاست شیعه‌ی گریان جاده‌ایم

با هر سلام صبح به آقای بی‌کفن
انگار روبروی حرم ایستاده‌ایم

با رعیتیِ خانه‌ی ارباب با وفا
احساس می‌کنیم که ارباب زاده‌ایم

شکر خدا که نان شب ما حسین شد
ممنون لطف مادر این خانواده‌ایم

بال ملائک است که ما را می‌آورد
یعنی سواره‌ایم اگر چه پیاده‌ایم

داریم با حسین حسین پیر می‌شویم
خوشحال از این جوانی از دست داده‌ایم

       علی اکبرلطیفیان........
بازنشر کرده است.
یه قانونی هست که می‌گه:
گاهی هر چقدر برای چیزی بیشتر پافشاری کنید و بیشتر سمتش برید و درگیریش بشید اون بیشتر ازتون دور می‌شه.
پس رها کن بره شاید رسیدن در رها کردن باشه؛ به قول نادر ابراهیمی که می‌گه: "بگذار آنچه از دست رفتنی است، از دست بِرود.
وگرنه تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید.”
بازنشر کرده است.
خوشحالی و شاد بودن واقعی
زمانی اتفاق میفته که
آدم‌ با خودش به صلح برسه
و با واقعیت‌های زندگیش کنار بیاد...
سجاد_صابر
بازنشر کرده است.
زندگی کن!
حتی اگر بهترینهایت را
از دست داده ای.
چون این
زندگی کردن است که
بهترین های دیگری
برایت میسازد.
  ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌
بازنشر کرده است.
گوسفندان می‌دانند
که چوپان دوستشان دارد،
ولی نمی‌دانند که چوپان
دوست صمیمی قصاب است!..
و ۳ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
هیچ تناقضی در حرف هایم نیست

وقتی همزمان هم می گویم برو هم بیا

یا وقتی می گویم بله و بعد می گویم نه

چه کسی می تواند بفهمد:

"نیمی از من دوستت دارد

و نیمه ی دیگر رنج می برد"
و ۳ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
بیان کردم حدیث دوری و شرح شبِ هجران

پریشان کرد زلف و گفت: از زلفم پریشان تر؟

| قصاب کاشانی |
و ۲ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
مرا تُرکی است مشکین موی و نسرین بوی و سیمین بر

سُها لب، مشتری غبغب، هلال ابروی و مَه پیکر

چو گردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخ

بُوَد گلبیز و حالت خیز و سِحْر انگیز و غارتگر

دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مِهرش کین

به قد تیر و به مو قیر و به رخ شیر و به لب شِکّر

چه بر ایوان، چه در میدان، چه با مستان، چه در بستان

نشیند تُرْش و گوید تلخ و آرد شور و سازد شرّ

چو آید رقص و دزدد ساق و گردد دور، نشناسم؛

ترنج از شَست و شَست از دست و دست از پا و پا از سر!

| جیحون یزدی |
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
این چه دردی ست که ای عشق به ما بخشیدی؟

این چه دردی ست هم از مرگ هم از "جان" دوریم...

| محمد عزیزی |
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
آنکه با گرگش مدارا میکند،
خلق و خوی گرگ پیدا میکند!

این ستمکاران که با هم همرهند،
گرگهاشان رهنما و رهبرند 👌

بازنشر کرده است.
✨ﮐﺎﺵ ﺩﺭ ﺗﻨﺪﯾﺲ ﺁﺩﻡ ﺩﻝ ﻧﺒﻮﺩ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻏﻢ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﻣﻨﺰﻝ ﻧﺒﻮﺩ

✨ﮐﺎﺵ ﺟﺎﯼ ﻫﺮ ﻏﻤﯽ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﻮﺩ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﺮﻋﻪ ﺍﯼ ﺩﻣﻨﻮﺵ ﺑﻮﺩ

✨ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ ﺣﺒﺲ ﮐﺮﺩ

✨ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺖ

✨ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﺴﺖ ﮐﺮﺩ
ﯾﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩ

✨ﮐﺎﺷﮑﯽ ﻟﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ
ﺻﺒﺢ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺩﻣﯿﺪ

✨ﮐﺎﺵ ﺟﻨﺲ ﻗﻠﺐ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻮﺩ
ﺟﺎﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻫﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺑﻮﺩ

✨ﮐﺎﺵ ﻣﯽﺷﺪ ﮔﻔﺖ ﺩﻝ ﺍﺯ ﺳﻨﮓﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻧﯿﺮﻧﮓ ﻧﯿﺴﺖ

✨ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻋﮑﺲ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻗﺎﺏ ﮐﺮﺩ
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﮐﺮﺩ

✨ﮐﺎﺵ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺷﻌﺮ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺮﻭﺩ
بازنشر کرده است.
سوءتفاهم‌ ها
سرما خوردگی نیستن
که خودشون خوب بشن ...

باید در موردشون حرف زد !!