فرشته از خدا پرسید:
مردمانت مسجد میسازند...
نماز میخوانند...
چرا برایشان باران نمیفرستی؟؟!!
خدا پاسخ داد:
گوشه ایی از زمین دخترکی
کنار مادر و برادر مریضش
در خانه ای بی سقف بازی میکند...
تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند،
آسمان من سقف آنهاست...
پس اجازه بارش نمیدهم!
خدایا نانی ده که به ایمانی برسم ...
نه ایمانی که به نانی برسم ..
_ هیچ !
+ کسانت اینجا هستند، پسرت را میخواهی ببینی ؟
_ نه !
+ زنت را چه ؟
_ نه !
+ مادرت ؟
- نه
+ چرا ؟ قلب در سینه نداری ؟
- لبخندی زد ...
+ از چه میخندی ؟
- پلکها را فرو بست و گفت :