بعضی روزا احساس میکنی هیچ چیز قرار نیست درست بشه
احساس پوچی و بی پناهی میکنی
خیلی بده😔😔
من بسیار گریسته ام
هنگامی که آسمان ابری است
مرا نیت آن است
که از خانه بدون چتر بیرون باشم
من بسیار زیسته ام
اما اکنون مراد من است
که از این پنجره برای باری
جهان را آغشته به شکوفه های گیلاس بی هراس،
بی محابا ببینم...
این باد سرکش نزدیک بهار را چقدر زیاد دوست دارم!
انگار آمده هرچی غصه و اندوه سر راهش هست بشوید و بر دارد ببرد، انقدر که عمیق و قشنگ هوهو می کند و صاف می نشیند وسط جان آدم. دلم می خواهد بزنم بیرون تا بادبهار، محکم بغلم کند و تکانم بدهد و بیدار شوم، چشم که باز کردم وسط یک مزرعه ی آفتاب گردان باشم، که آفتاب بکوبد توی صورتم و از کنار دستم صدای بُلوپ بلوپِ آب های خروشان چشمه به گوش برسد، باد، چمن های بلند اطراف و سنبل های وحشی و شکوفه های سیب را برقصاند...
معبودِزیبایِمن!
دُعآءَ مَنْ اَسْلَمَتْهُ ثِقَتُهُ
وَرَفَضَتْهُ اَحِبَتُّهُ
وَعَظُمَتْ فَجيعَتُهُ
میخوانمت؛ خواندن آن که...
معتمدانش او را واگذاشتهاند ...
و دوستانش او را ترک گفتهاند ...
و درد جانکاهش بزرگ شده است!
آه ای دعای هر شب من
مستجاب شو ...
-میرفت زمستان و چنین گفت طبیعت
دستان تو، آغازگر فصل بهار است💚🌾
عید همگی مبارک
خسته از عمری زمستانم ، بهارم می شوی؟)
گرمیِ آغوشِ سردِ روزگارم می شوی؟
هست دریایِ دلم ، بازیچه ی امواجِ عشق
ساحلِ امنِ وجودِ بی قرارم می شوی؟
سخت تاریکم بدونِ نورِ جان بخشِ امید
شمعِ سوزانِ طرب در شامِ تارم می شوی؟
همدمِ روحِ غریب و سرکش و شیدای من
دوستدارِ خاطرِ بی غمگسارم می شوی؟
یک دل و مشتی غزل ، سرمایه ی عمرِ من است
سرپناه و مأمنِ دار و ندارم می شوی؟
راهیِ صحرایِ عشقم ، با دلم همراه شو
توشه ی مهر و وفا در کوله بارم می شوی؟
یادت باشه،
اون دری که
خدا برات باز میکنه
بنده ی خدا
نمیتونه ببنده🌱
پرسیدم بهار چیست؟
گفت: امیدواری دانهای در دل خاک سرمازده، شوق عشقی در جان خستهی آدمیزادی …
این آخر سالی ﺩﻋﺎ کنیم هیچکس
ﺩﻟﺶ ﻧﮕﯿﺮﻩ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ
ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺧﻮﺏ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺶ
ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﺪﻭممون ﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ
ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﯿﺎﺩ ﺍگرم اﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ
ﺑﺎﺷﻪ... ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺩﻟﺶ ﭘﺮ ﻧﺸﻪ
ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ ﭘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ، ﺍﺯ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ... ﺩﻋﺎ کنیم هیچکی ﻧﺎ
ﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﺷﺪ ﺧﺪﺍ ﺯﻭﺩ ﯾﻪ
ﺍﻣﯿﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ، ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﺮ ﮐﯽ
ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﻪ، ﺩﻋﺎ
کنیم حکمت خدا با آرزوهامون یکی باشه...
غصه ها را پشت گوشم می اندازم ، چون طره ی گیسویی رها ،
و تسلیم دست ها ... من باید حالم خوب باشد ، باید شاد باشم ، باید بخندم ، باید آرام باشم ...
هرگز این شب را ادامه نخواهم داد ،
و هرگز این ابرهای بارور را نخواهم بارید ،
فردا همه چیز ، جور دیگریست ...
این منم ! کسی که غمی در دلش ، جسارتِ ماندن ندارد !
آفتاب که زد ؛ از نو جوانه خواهم زد ،
شکفته خواهم شد ،
شکوفه خواهم داد .....
شهادت میدهم
که عشق مانند مرگ است
میآید
وقتی که منتظر عشق نیستیم
((محمود درویش))
mahnaz
ممنونم مهناز عزیزم

سال نو خودتم مبارک.
خواهش میکنم . زنده باشی مرسی عزیزم
شهرزاد
❤❤❤🌺