میتراود ز لب کوزه شب آب سکوت
ما به یاد تو به شب غرق نگاهیم بیا
ما به آدمهایی محتاج هستیم که خود را مدیون زندگانی بدانند نه طلبکار آن.
چگونه از او بگریزم
در حالیکه او سرنوشت من است؟
آیا رود میتواند مسیر خود را تغییر دهد؟
دلتنڪَ توام..
جــــانا..
هردم ڪہ روم جـایی..
با خود...
بہ سفر بردم...
یــــــاد تو و...
تنــــهایی...!!
به جایی احتیاج دارم که بهش تعلق داشته باشم.
این دنیا نمیتونه خونهی من باشه. من اینجا خفه میشم.
زندگی خلاصه ایست از ؛
ناخواسته به دنیا آمدن
ناگهان بزرگ شدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرتِ آنچه دل میخواهد
و منطق نمیپذیرد ، مُردن!
⚡️⚡️
سایـهای بـر دلِ ریشـم فکن ای گنجِ روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم
پناه باشید برای تمام کسانی که از دور قوی و بی نیاز به نظر میرسند...
دودِ سیگار...غزل...رقص ورق...مهره و تاس
عکسِ تو...هق هق شب...گریه...بساطم جور است!
واقعیت اینه که ما هرگز فراموش نمیکنیم. فقط عادت میکنیم، میپذیریم و یاد میگیریم چطور با فقدانش کنار بیایم
⚡️⚡️
چشمانِ تـو در آینهٔ اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده،، چو در آب نباشد
گفتـم شبِ مهتـاب بیا ، نازکُنان گفت
آنجـا کـه منـم حاجتِ مهتـاب نباشد
دلبری دارم که نامش
ساغر دردانه است
خانه اش گلخانه جایش
گوشه میخانه است
تا سحر ازباده ها
مست وغزلخوان میشود
بوی عطرش چون نسیمی
از گل و گلخانه است
آرزویم
همه این است به هنگام سحر
بوسه ای سرخ به روی لب من بگذاری
چشمی به رهت دوخته ام باز که شاید
بازآئی و برهانیم از چشم به راهی...
-
.
عینِ
مرگ است اگر،
بے تو بخواهد برود
او ڪہ از جانِ خودت
دوست ترش میدارے ...
❀࿐❁❁❁࿐❀