کوچه باغ کلیکی ها

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گ.. بیشتر

کوچه باغ کلیکی ها
۱۵,۲۶۷ پست
۱۴۰ مشترک
۵۸ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۲۵
مبنای تعداد هوادار رتبه ۲۱
مبنای تعداد ارسال رتبه ۱۴
بازنشر کرده است.
((کوچه))
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!.....
  • ๑Khatereh๑۩۩ ๑۩۩

    ((کوچه))
    بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
    همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
    شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
    در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
    باغ صد خاطره خندید،
    عطر صد خاطره پیچید:
    یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
    پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
    ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
    تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
    من همه، محو تماشای نگاهت.
    آسمان صاف و شب آرام
    بخت خندان و زمان رام
    خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
    شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
    شب و صحرا و گل و سنگ
    همه دل داده به آواز شباهنگ
     یادم آید، تو به من گفتی:
    از این عشق حذر کن!
    لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
    آب، آیینi عشق گذران است،
    تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
    باش فردا، که دلت با دگران است!
    تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
    با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
    سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
    نتوانم!
    روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
    چون کبوتر، لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
    باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
    تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
    حذر از عشق ندانم، نتوانم!
    اشکی از شاخه فرو ریخت
    مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
    اشک در چشم تو لرزید،
    ماه بر عشق تو خندید!
    یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
    پای در دامن اندوه کشیدم.
    نگسستم، نرمیدم.
    رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
    نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
    نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
    بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
ای من فدای

سرخی روییده در کنج سینه ات

با من چنین نکن

عشق فرزند ناخواسته ای نیست که انکارش کنی

یا سند مجرمانه ای که پنهانش کنی
عشق لرزش نازک لب های توست
که وقتی می گویی
یادت را از این حوالی بردار
و در چهار فصل قلب من بمیر
تازه می فهمم که بیشتر از همیشه خدا
حضور بی تناسب و بی نسبت مرا می خواهی.
بازنشر کرده است.
گاهی اوقات خسته میشی از قوی بودن
دلت میخواد یه استعفا نامه بلند بنویسی
از قوی بودن!
بعد هم وسایلتو جمع کنی و خسته دور شی از تموم ادمهایی که مجبورت میکنن به قوی بودن
قوی بودن بد نیستا!! نه!
فقط ادمه دیگه خسته میشه!
دلت میخواد بری ی جای دورِ دور
جایی که اگه پرسیدن قویی یا ضعیف؟
بگی ضعیفِ ضعیف
یکی زیر بال و پرمو بگیره و جای من قوی باشه و من زیر چترش خوب استراحت کنم
استراحتی قدِ ی عمر
قد تمام خستگیام
قدِ تمام قوی بودنم!🙃🙂
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
مرا از همین فاصله‌ دوست بدار
تا به امکان پرنده شدن نزدیک شوم
به تخیل دیدار
به تصور آشنای دیوانگی
کنون که ناگزیرِ فاصله‌ایم
و اگر نبودیم شاید روزی بیدار می‌شدیم
و از اسارت این عشق می‌مردیم
من به آرزوهای نرسیده مومنم
مرا از همین فاصله دوست بدار
کنون که ناگزیرِ فاصله‌ایم
اگه میخواهی بری
هیچی نگو
یهو برو ، تامام
💙
صغری کبری چیدن نداره
توضیح لازم نیست
اصلا مهم نیست بعدش چی فکر می کنن و چی میشه
کسی که قصد رفتن می کنه
هر رفتنی باشه
از قطع شراکت باشه یا پایان یک رابطه و حتی مهاجرت
هر رفتنی باید یهویی و بدون هیچ مقدمه و موخره و توضیح و سوگواری و... انجام بشه

وقتی هم رفتن اتفاق افتاد دیگه حتی یک لحظه هم به عقب نگاه نکن
رفتن فقط موقعی رفتن واقعی اس که دقیقا شبیه مردن باشه
بدون بازگشت و یهویی و بی هیچ توضیح و اگر و اما
موفق ها اینجوری میذارن میرن

برای شروع زندگی جدید
برای نسخه جدیدی از خودت
برای تغییر جغرافیا
کلا برای هرچیزی که دیگه نسخه قبلی خودت و داستان هاش ناکارآمده
چیزی به اسم تدریجی دل کندن وجود نداره
یهو تموم کن و برو

این بس که تماشایی بستان تو باشم

مرغ سر دیوار گلستان تو باشم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
جواب هما میر افشار همسر فریدون
مشیری به شعر کوچه باغ

بی تو من زنده نمانم...
بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی.
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم،
دگر از پای نشستم
گوییا زلزله امد،
گوییا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه ی شهر غریبم
بی تو کس نشود از این دل بشکسته صدایی
برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من؟
که ز کویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل،
به تو هرگز نستیزم
من ویک لحظه جدایی؟
نتوانم نتوانم
بی تو من زنده نمانم.....

هما میرافشار
زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.

رخت ها را بکنیم

آب در یک قدمی است.

روشنی را بچشیم

شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را

گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم

روی قانون چمن پا نگذاریم

در موستان گره ذایقه را باز کنیم

و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد

و نگوییم که شب چیز بدی است

و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
زندگی فهم نفهمیدن‌ هاست
آسمان نور خدا عشق سعادت
با ماست
در نبندیم به نور
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
بازنشر کرده است.
همیشه دنبال چیزی باش که احساست بهش خوبه،ا
اگه بهش احساس خوبی نداری ترکش کن.
چون دیر یا زود بهت صدمه میزنه.
دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
در لحظاتی از درد هیچکس نمی‌تواند برای آدم کاری انجام دهد،
رنج همیشه تنهاست.

دیدگاه غیرفعال شده است.
بازنشر کرده است.
بزرگترین خوشبختی این است که ما را بخاطر خودمان و برای آنچه واقعاً هستیم،
دوست بدارند.

-
دیدگاه غیرفعال شده است.