به افتخار همه بانوان باید ایستاد و کف زد .....
جوزیفن کاکرن بانوی آمریکایی مخترع ماشین های ظرف شویی در سال 1886بود
ایشون به دلیل شکسته شدن ظرف های قیمتیش توسط خدمتکاران خسته شده بود و همین باعث شد ماشین ظرفشویی را اختراع کند .
در دهه 1950 میلادی ماشین ظرفشویی راهشو به آشپزخونه آمریکایی ها پیدا کرد و یکی از دلایل تغییر نگرش فرهنگی در مورد جایگاه زنان در زمان خودش شد
کاکرن پس از مرگ در سال 1918 بدلیل اختراع ماشین ظرفشویی به تالار مشاهیر ملی مخترعان معرفی شد .
فردی به دکتر مراجعه کرده بود ، در حین معاینه یک نفر بازرس از راه میرسه و از دکتر میخواهد که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد!
دکتر بازرس را به کناری میکشد و پولی دست بازرس میذاره و میگه : من دکتر واقعی نیستم!
شما این پول رو بگیر بی خیال شو
بازرس که پولو میگیره از در خارج میشه!
مریض یقه ی بازرس رو میگیره و اعتراض میکنه!
بازرس میگه منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولی توی مریض میتونی از دکتر قلابی شکایت کنی!
مریض لبخند تلخی میزنه و میگه : اتفاقأ من هم مريض نيستم اومدم كه چند روز استراحت استعلاجی بگيرم برای مرخصی محل كارم!
دانمارک و سوئد در قرن هفده میلادی درگیر جنگ دامنه داری با یکدیگر بودند.
در یکی از این جنگ ها و پس از عقب نشینی سوئدی ها، یکی از سربازان دانمارکی که جراحت مختصری برداشته بود احساس تشنگی کرد. وقتی دست به قمقه برد تا آب بنوشد، صدایی ضعیف به گوشش رسید. این صدای یک سرباز مجروح سوئدی بود که تقاضای آب می کرد.
سرباز دانمارکی به سویش رفت، کنارش زانو زد تا از آب قمقمۀ خود به او بدهد. درست در همین لحظه سرباز سوئدی به روی سرباز دانمارکی شلیک کرد. گلوله مختصر خراشی در شانه اش ایجاد کرد. او گفت: می خواستم به تو آب بدهم ولی تو خواستی مرا به قتل برسانی. آیا پاداش من این بود؟
من قصد داشتم تمام آب قمقمه را به تو بدهم. ولی حالا که این کار را کردی فقط نصف آن را به تو می دهم.
یکی از افسران ارتش دانمارک که از نزدیک شاهد این ماجرا بود پادشاه دانمارک را از آنچه دیده بود آگاه ساخت. پادشاه، سرباز را به حضور طلبید.
- چرا نیمی از آب قمقمه ی خود را به دشمنی دادی که قصد کشتن تو را داشت؟
سرباز پاسخ داد: هر چند او قصد جان مرا کرده بود ولی به هر حال، انسانی مجروح بود و انسانیت به من حکم می کرد .....
این سس برای اولین بار به دست جرج بولت، سرمایه دار معروف و صاحب قلعه عظیم بولت ، واقع در منطقه هزارجزیره، روی خط مرزی آمریکا و کانادا تولید شد و در هتل تحت تملک او برای اولین بار سرو شد !
من یاد گرفتهام که باید همیشه، آنهایی که دوستشان دارم را با کلامی عاشقانه و نگاهی ملتمسانه ترک کنم، چون ممکن است دیگر هیچگاه نبینم شان...
اینکه هرگز عشق، محبت، رفاقت و هیچ چیز با ارزش دیگری را از کسی گدایی نکنم؛ چون معمولا چیز با ارزش را به گدا نمیدهند...!
یاد گرفتهام که همیشه آنگونه سبکبار زندگی کنم که به هنگام رویارویی با ناگزیرهای سهمگین زندگی چون دوستی، عشق یا مرگ، چیز زیادی برای از دستدادن نداشته باشم!
وقتے #اردیبهشت میشود
حس عجیبے بہ آدم دست میدهد.
زمین، زمین دیگریست، #هوا، هواے دیگریست!
حتے #باران هم حال دیگرے دارد...
انگار در دنیاے تازہ اے
پا گذاشتہ ایم.
ڪسے چہ میداند؟!
شاید #اردیبهشت،
تڪہ ای از #بهشت باشد
ڪہ #قرنها قبل
از #آسمان_هفتم،
بہ زمین افتادہ است.
خان دایی جون
سلام
Alireza
سلام