این گروه موضوع خاصی نداره و همه چی اینجا پست میشه. شعر، نوشته، عکس، م.. بیشتر
| Antiquated |
| گوناگون |
| ۲۸,۱۹۸ پست |
| ۲۷۱ مشترک |
| ۸۰ پسند |
| عمومی |
مبنای تعداد کاربر | رتبه ۱۳ |
مبنای تعداد هوادار | رتبه ۱۳ |
مبنای تعداد ارسال | رتبه ۸ |
☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯☯
هر آدمی شاید در عمرش فقط یک بار می تواند کسی را به تمامی دوست بدارد ، تمامش را
حتی تیرگی های روحش را بپرستد
خدا بسازد از آدمی که می داند آسمانی نیست
نگاهش کند و دلش ضعف برود
بی آن که داشتن یا نداشتن آغوشش چندان مهم باشد
از حال خوب او به آرامش برسد
محو شود، پنهان شود، گم شود در زوایای تنِ او
حتی اگر به نگاهی از دور قناعت کند
دل خوش کند حتی به بوسه های ناممکن قبل از خواب
به عکسی رویِ گوشی موبایلی
هر کسی فقط یک بار، با یک آدم، پرنده می شود
سکوت کن هنگامی که نمیدانی چه بگویی ؛ چه پاسخی دهی ؛ ویا چطور بگویی ؛ فقط سکوت کن.
گاهی نگفتن شیرین تر از گفتن سخنان آشفته است ؛ که در لحظه تو را سبک میکند …. در آن لحظه سکوت کن.
یک وقتهایی سعی کن چشمهایت را ببندی بر حرفهای نیش دار ؛ و به زبانت اجازه دهی سکوت را تمرین کند.
دقیقه هایی که حس انفجار در سلولهایت تو را از درون میخورد ؛ سکوت را تجربه کن ؛ تا ذهنت با قلبت مشورت کند و تصمیمی درست بگیرد .
یک وقتهایی ” سکوت ” پاسخ همه دردهاست.
🦋✔️🦋
کسی که خودش رو باور دارع
نه از تعریف جَو گیر میشه نه از تحقیر دِلگیر
🦋🦋🦋
كيفيت را فدای كميت نكنيد
يه دونه نابش رو داشته باشيدُ
يه عمر به عالم و آدم پُزش رو بدید
رنگين كمون ها به چشم بهم زدنی ناپديد میشن
✖️⚫️
➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️
تمرینِ زیاد و سخت ممکنه
همیشه نتیجه اش موفقیت نباشه
اما هیچ وقت نتیجه اش حسرت نیست
✖️🕊
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
اگر میخواهی خدا را بشناسی
ساکت بمان
این راه یا آن راه را انتخاب نکن
خدا در میان سکوتِ بیانتخابِ توست
🦋
اکثر انسان ها حتی جسارت دور ریختن لباس هایی که مدت ها بدون استفاده در کمدشان آویخته شده ندارند،بعد توقع داریم عقاید غلطی که قرن ها در ذهنشان است را ب راحتی دور بریزند؟!!
منشین با من! ، با من منشین!
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم ؟
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست؟
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
🍁 #خدایا 🍁
ما به دیدن معجزههای تو
در لحظه های ناامیدی محتاجیم
پدر دیوار محکمی بود
ما روی سینهاش میخ میکوبیدیم
تا خندههای کوچکمان را قاب کنیم
مادر، پنجرهای میان سینه ی دیوار
و ما هر وقت دلمان میگرفت
روبروی او می ایستادیم و آه می کشیدیم
ما بچههای بدی بودیم
Pɾι
+💙♾️