pariya

سلامم را برسان به دریا قاصدک . دستی از دل تنگم به سر شالیزار بکش. .. بیشتر

pariya
۱۴ دنبال‌کننده
۴,۷۷۰ امتیاز
زن، متاهل
ليسانس
دین اسلام
ايران
زندگی با همسر و فرزند
سیگار نميکشم

تصاویر اخیر

موردی برای نمایش وجود ندارد.
بازنشر کرده است.
ظهر شد
صدای اذان خیالِ چشمانت
طنین انداز می‌شود
بر مناره قلبم
حی علی خیر العمل
اقامه میکنم نمازی
قنوتش را پر می کنم‌
از نیاز تو
می شود ذکر لبانم‌
به تسبیح دلدادگی
خواستن تو
در بی کران ایمانم‌
  • ღمهدیارღ

    تشکر و تقدیر برای شماست که
    همواره لطفتان رابه من ارزانی داشتید.
    مرسی که بهم سر می زنی دوست خوبم
    لینک

  • mina

    تشکر و تقدیر برای شماست که
    همواره لطفتان رابه من ارزانی داشتید.
    مرسی که بهم سر می زنی دوست خوبم
    لینک


بازنشر کرده است.
گاهی باران

همه دغدغه اش باغچه نیست

گاهی از غصه تنها شدنش می بارد
بازنشر کرده است.
میگفت: آدم متعلق به جایی که به دنیا
اومده و بزرگ شده نیست؛

آدم حتی متعلق به جایی که خوشحال یا
غمگین بوده هم نیست؛

آدم متعلق به اونجاییه که دلش میخواد
باشه ولی نیست ...
بازنشر کرده است.
می خواهم به اتفاقاتِ خوبِ نیفتاده
اعتماد کنم
و ایمان داشته باشم که یکی از همین
روزها خواهند افتاد

درست لابلای مشغله هایی که از سر و
کولِ روزمرگی هایم بالا می روند ،

در دلِ نگرانی هایی که حوالیِ باورهایِ
من ، جا خوش کرده اند،

و در اعماقِ خستگی هایِ مفرط و
تکراری ام …

اتفاقاتِ خوب ، خواهند افتاد

و من دوباره شبیهِ کودکی ام ؛

لبخند خواهم زد …
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
مظلوم ترین عاشق دنیا ...
بازنشر کرده است.
مرا زنی بزرگ کرد که ...
نه خواندن بلد بود و نه نوشتن
اما چیزهایی به من آموخت که ...
هیچ مدرسه ای نتوانست
به من بیاموزد
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
امشب؛ تمام حوصله ام را
جمع کرده ام"
به تکرار نام تو …
"دل تنگم"
که صدایت کنم
و تو بگویی :
"جان دلم"


مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
در خاطره ی خانه صدای تو نشسته است

این پنجره عمریست به پای تو نشسته است



بگذار در آیینه ببینم غم خود را

در آینه گیسوی رهای تو نشسته است



ما مثل حبابیم و در اندیشه ی مرگیم

تا در سر ما عطر هوای تو نشسته است



رفتی و پس از رفتنت ای چشمه ی خورشید

شب نیست که دنیا به عزای تو نشسته است



گفتم که سفر پاک کند خاطره ات را

هر جا بروم خاطره های تو نشسته است



احسان پورنجاتی
بازنشر کرده است.
قسمتم نیست ببینم رخ دلدار ولى . .


هر کجا هست بداند که خرابش شده ام... !
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
جای تو خالیست
در تنهایی هایی که مرا
تا عمیق ترین دره های بی قراری می کشانند

جای تو خالی ست
در سردترین شبهایی
که لبخند های مهربانی را به تبعید می برند

جای تو خالی ست
در دریغ نا مکرری
که به پایان رسیدن را فریاد می کنند .

جای تو خالی ست
در هر آن نا کجایی که منم ...
بازنشر کرده است.
برخیزد امشب ناله ی ساز من

تا گوید شرح سوز و گداز من

باز امشب ساز نغمه سرا

تسکین بخشد سوز مرا

آرد بر لب راز و نیاز من

دل رنج هجران برده بسی

دارد شوق همنفسی

افتد امشب پرده ز راز من

بشنو از سازم ناله دارد از جدایی ها

به فغان آید از خودسری ها بی وفایی ها

به تو گوید ، که به مهرت ، دل من شود پایبند

به تحمّل ، مده پندم ، که اثر ندارد پند

تو می گفتی جدایی گر نباشد عشق می میرد ولی هرگز نمی گفتی

قانون جدایی نیز در خود منطقی دارد همه دارایی ام دوچشم بود

و کاروانی اشک که می کردم نثار مقدم راهت گاه رفتن

ولی آن شب چنان رفتی چنان تعجیل درتصمیم که از آن برکه ی قدس

فقط گودال خاموشی پر از زخم شکایت ماند

تو رفتی و اشارتهای رمز آلود مژگانم همه از گوشه ی چشم چپم

مایوس کوچیدند و اینک ای کلیم عشق ای تفسیر دلتنگی

شبی از دوردست جنگل حسرت

به نجوای دل انگیزی صدایم کن

که من از چنبر خواب فراموشی رها گردم

و با هرم دهانم شمع فریادی بدین مضموم بیفروزم :

بیا دست قشنگ مهربانت را عصایم کن که برخیزم

وشورانگیز شوق آلود به دامان شقایقها بیاویزم
بازنشر کرده است.
هراسم نيست از عشق
دلم از عشق بيزاره
رفيقان نارفيقند و عزيزان قاصد حسرت
رفيقم، همدمم، درد سکوت و بُهت ديواره
در اين متروکه دنيا که ياری نيست
نشانی از کسی يا از دياری نيست
به عشقی جز خداوند اعتباری نيست
ياری نيست
ياری نيست

سنگ آهم را
نگاهم را
فرو کوبم به در يک بار ديگر
کعبه را پيچيده ام در مخمل سبز خيالت بار ديگر
ای بسيط آسمان
ای بلندای زمان
با تو من بشناختم معنای هستی و صفا را
مشق هر شب می کنم نام تُرا پروردگارا
هراسم نيست از عشق

دلم از عشق بيزاره
رفيقان نارفيقند و عزيزان قاصد حسرت
رفيقم همدمم درد سکوت و بهت ديواره
بازنشر کرده است.
نام تمامي پرنده هايي را که در خواب ديده‌ام ، براي تو اينجا نوشته‌ام
نام تمامي آنهايي را که دوست داشته‌ام
نام تمامي شعر‌هاي خوبي را که خوانده‌ام
و دست‌هايي را که فشرده‌ام
نام تمامي گل‌ها را در يک گلدان آبي ، براي تو در اينجا نوشته‌ام
وقتي که مي‌گذري از اينجا
يک لحظه زير پايت را نگاه کن
من نام پاهايت را براي تو در اينجا نوشته‌ام
و بازوهايت را ، وقتي که عشق را و پروانه را پل مي‌شوند
و کفترها را در خويش مي ‌فشرند
براي تو در اينجا نوشته ام
مرا ببخش ، من سالهاست دور مانده‌ام از تو
اما هميشه ، هر چه در همه جا ، در شب يا روز ديده ام
و هر که را بوسيده‌ام ، براي تو در اينجا نوشته‌ام
تنها براي تو در اينجا نوشته ام
در دوردستي و با دلبستگي

من سالهاست دور مانده‌ام از تو
و مي‌روم که بخوابم
من پرده را کنار زدم
حالا تو با خيال راحت پروانه‌وار در باغ گردش کن
من بال‌هاي پروانه ها را هم با رنگ‌هاي تازه ، براي تو در اينجا نوشته‌ام

رضا براهنی
بازنشر کرده است.
وقتي حواست نيست
زيباتريني
وقتي حواست هست
فقط زيبايي
حالا حواست هست ؟

وقتي حواست نيست
در من مانده ‌اي
وقتي حواست هست
با من مانده ‌اي
حالا حواست هست ؟

وقتي حواست هست
به خاطره راه مي ‌دهي
وقتي حواست نيست
به راه خاطره مي ‌دهي
حالا حواست هست ؟

از تو به تو مي ‌گريزم
و حواسم نيست
که تيرگي در من است
از دور مي ‌آيم
نزديک مي ‌شوم
و حواسم نيست
که نزديکي دور است

تنهايي ‌ات غم‌ آور است
و حواسم نيست
که نگاهت به تنهايي ‌ام نيست

ميان حواست
و بي‌ حواسي‌ ات
خط لرزاني ‌ست
حواس من

به راهي رسيده ‌ام
که ديرزماني ‌ست از آن گذشته ‌اي
و حواسم نيست
که عمري ‌ست در راهم

در آستان هزار در به انتظار توام
و حواسم نيست
که تني هزار پاره دارم


نرم مي ‌بارم
بر چتري بي ‌عاشق
و حواسم نيست
که جاي ديگر سيل مي ‌شوم

سعيد عقيقي
بازنشر کرده است.
در آيه هاي من
چشم هاي زيباي تو
ناپيداست
در آيه هاي من
پيچ و تاب اندامت ناپيداست
در آيه هاي من
صداي مهربانت
با پرنده ها به تابستان کوچ کرده
و برف
اين برف و اين آسمان شگرف
روي خاطره هاي تو را
سفيد مي کنند

عباس معروفی