شب در صورتی بخیر میشه که
بین بازوهاش بخوابونتت وزمزمه کنه
شب بخیر انگیزه بیداری فردام...
نمیدانم چه کرده با تو
که از خود میرانیم
روزی خواهی آمد
که دگر نشانی نیابی از من
چای ریختم برای تو
نبودی
غروب در آلاچیق خاطره ها
یادمان را
با قند لبت نوش کردم
و مبهوت در آیینه ی نگاه دیروز م
با تو
زندگی را قدم زدم
امروز دیگر چه فرقی دارد
باشی یا نباشی
همینکه عاشقت شدم
کافی ست ....
به عیادت چشمانم بیا
از ندیدنت
دیگر کم سو شده اند
از این راه دور هم دلم پیشته...
ما در این غمکده یارب
به چه کار آمده ایم..؟
بند بند وجودم محتاج توست...
عشق های ممنوعه میسوزاند انسان را
کنارش باشی بخواهدت بخواهیش اما نشود.
پیشم نیستی
ولی
همیشه تو فکرمی...
آغوش تو
بهترین وصف دنیای من است....
مهم نیست روزم چقدر بد میگذزه
همین که چند دقیقه باهات حرف بزنم
همه چی به حال خوب تبدیل میشه....
خسته از تلخی ایّام ِ حیاتم امشب
چشم نمناک در این ثانیه ها می میرم
بعدِ مرگم تو مرورم کن و از من بنویس
من که غمناک ترین قصّه ی ِ این تقدیرم
مست عشقم امشب آواز میخواهد دلم
سر مستی باز گو راز میخواهد دلم
بی خبر از یار و از دلدار بودم پیش از این
لیک امشب دلبری طناز میخواهد دلم