سارا حشمتی

دختر کوردم شبیه بلوطی که با هیچ باد و بارانی ریشه های ستُرگم؛ کند.. بیشتر

سارا حشمتی
۳۴۷ پست
۵۴ دنبال‌کننده
۷,۷۴۶ امتیاز
زن، متاهل
۱۳۵۴/۱۲/۱۴
زير ديپلم
کوردم و این اصالت من است
سربازی فراري
سیگار ميکشم
نوشتن هذیان های ذهن پریشانم
وقتی گوش شنوایی نیست گوشی به چه کار میاد
اخرین مدل تابوت

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.

زخمی کهنه ام
سایه رنجی پایان یافته
دوستت دارم و به لمس
سرانگشت بر سایه این زخم
دلخوشم

مشاهده ۳۲ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

ارزو میکنم یکی بیاد تو زندگیتون
که بلد باشه زخم هاتون رو ببوسه!
یه جوری که هرچقدرم دنبالِ جاش بگردید پیداش نکنید.
و یه جوری نگاهتون که :
هر لحظه با خودتون بگید:
یعنی من این همه دوست داشتنی بودم و قبلا نمیدونستم
یه جوری عاشقتون باشه ک عشق واقعی رو با تموم وجودتون حس کنید

بازنشر کرده است.

بیا تا هر موقع درد و زخم بود
همو دوست داشته باشیم

بازنشر کرده است.

یه چیز در مورد خودم:
اگه ورژن پر حرفمو دیدی
یعنی خیلی دوستت دارم

مشاهده ۱۷ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

آهسته مرا ببوس
انگار که زخمی را می دوزی...

مشاهده ۱۱ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

گاهی اوقات
من از نبود آدمها ناراحت نمیشم
فقط حسرت میخورم
که خودم
چرا اون همه بودم...

مشاهده ۱۰ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

بوی بغض می دهم
شبیه تار شکسته ی کنج اتاق
چشم به راه نواختن
دلم کسی را می خواهد
می شود تنهایی ام را بنوازی...؟!

بازنشر کرده است.

از دست زندگی
خسته شده ام
هر قدر به مسخرگی میگذرانم
نمیشود که نمیشود

بازنشر کرده است.

از تو زیاد می گویم
برای باران
برای درخت
برای کوچه های بی عبور
میدانی؟
تو پر ازدحام ترین آدم نیامده ی این شهری!

بازنشر کرده است.

بی تو به من
نمی چسبد
نه آب
نه هوا
نه نفس

بازنشر کرده است.

کاش از جای تمام زخم هایی که می خوریم
خون می آمد
بدانیم کجا را ببندیم تا التیام بیابیم!
تمام جانمان درد می کند کجا را ببندیم؟!
اندوهمان پایان یابد!

بازنشر کرده است.

هیچکس نیست که تکرار تو باشد
در من

بازنشر کرده است.

چشم می دوزی به او از دور و می پرسی چرا؟
نیمه ی گم گشته ات را دیر پیدا می کنی

بازنشر کرده است.

اجازه هست کنارت بشینم؟
آنقدر دور حتی،
که هیچ کس، هیچ چیز نفهمد؟

مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

بمان
بی تو کجا به سر برم خود را

مشاهده ۲۶ دیدگاه ارسالی ...
  • سارا حشمتی

    من وپسرمم تا ۲ بیدار بودیم از نطنزم شلیک شد ساعت ۳ اصفهان لرزید
    جنگ روانیش واقعا استرس زاس مخصوصا واسه ماها که جنگ رو با پوست و استخونمون لمس کردیم
    نمیدونممم کی به آرامش روحی و روانی قراره برسیم

    اره باز ما تجربه ش کردیم این طفل معصوما هیچی نمیدونن و واقعا براشون دلهره آوره

  • ستاره درخشان

    پسرم با زور خوابید چون صبح باید میرفت مدرسه اونم دلهره داشت