| سارا حشمتی |
| ۳۴۷ پست |
| ۵۴ دنبالکننده |
| ۷,۷۴۶ امتیاز |
| زن، متاهل |
| ۱۳۵۴/۱۲/۱۴ |
| زير ديپلم |
| کوردم و این اصالت من است |
| سربازی فراري |
| سیگار ميکشم |
| نوشتن هذیان های ذهن پریشانم |
| وقتی گوش شنوایی نیست گوشی به چه کار میاد |
| اخرین مدل تابوت |
حواسمان به آدمهای صبور باشد! اینهایی که هرچه بار غم و اندوهشان سنگینتر شود خم به ابرو نمیاورند و باز هم با آرامش بعد تمام این تلخی ها و افتادن ها لبخند می نشانند روی لبشان و دست به زانو می گیرند و از نو می ایستند! اما امان از دلشان! این آدمها جای همهیِ اشکهایی که نمیریزند جایِ همه دادهایی که نمی زنند جایِ همه بغض هایی که فرو می خورند جایِ تمام زانوهایِ غمی که بغل نمیگیرند از درون می شکنند، و کسی حواسش نیست پشت این لبخندهایِ تلخ یک دنیا اشک پنهان شده! و کسی حواسش نیست این آدمِ از درون خورد شده نیازمند دستی است برای برخاستن از سرِ نو! صبور که باشی در نظر همه کوهی خواهی شد که برایِ ایستادنش تکیه گاه نمیخواهد!
هرجا کسی را دیدید که کوه غم رویِ سرش آوار بود و شاد و سر خوش می خندید در آغوش بگیریدش و زیر گوشش آرام زمزمه کنید که من حواسم هست به تویِ صبور! حواسم هست به حجم اندوهی که مخفی کرده ای پشت نگاه سخت و محکمت!
حرفهایی هست که نمیشود گفت،
احساس هایی هست که نمیشود بیان کرد،
و خواستن هایی هست که نمیشود خواست..
و من... چقدر از این نمی شود ها دارم..!!!!
فروغ فرخزاد در جایی برای ابراهیم گلستان می نویسد:
"امّا همین کافی بود همین که می دانستم تنم درد تنت را دارد نه میل تنت را"
آیا تا به حال تجربه کرده اید چنین حسّی را؟
غمت غلیظ ترین کام است…
پ ن: جز اهنگایی که خیلی می شنومش
میدونم مشکل منم دنیا تمیز است
ولی میترسم از شهری که وجدانش مریض است
تو بند پایانم ولی اخر ندارم
توی باطنم همه چی پیدای پیداست
با من بمونی سالمی خنجر ندارم
سارا خسته شدم بس که جور زندگی رو تنها کشیدم هنوز قلبم داره میزنه که خدا رحم کرد من بیدار بودم چون دلسا مریضه و تب کرده یهو کنتور بپره من صدای آب بشنوم
سارا خسته شدم بس که جور زندگی رو تنها کشیدم هنوز قلبم داره میزنه که خدا رحم کرد من بیدار بودم چون دلسا مریضه و تب کرده یهو کنتور بپره من صدای آب بشنوم
پری جون خدا بهت تاب و توان بده و قدرت مضاعف میدونم چی میکشی لعنت به بی مسئولیتی
کسانی که بی پروا شجاع بودند
پیش از آنکه بتوانند ژن خود را به نسل بعدی منتقل کنند کشته شدند
باقی افراد یعنی ترسوها و ملاحظه کارها زنده ماندند
ما نوادگان آن هاییم
شما از روز داوری الهی می گویید
اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم
من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم
من چیزی را دیدم که به مراتب از آن سخت تر است
من داوری آدمیان را دیده ام
ناتالی: چه جوری تا حالا حتی به ذهنتم نرسیده که با کسی بخوای آینده ای داشته باشی؟
رایان: ساده ست اون لحظه رو می شناسی که تو چشم یکی نگاه می کنی و
احساس می کنی اونم به روحت خیره شده و همه ی دنیا یه لحظه ساکت و آروم میشه؟
ناتالی: آره
رایان: خُب من نداشتمش.
"up in the air"
سارا حشمتی
ساراجانم عاااالی
❤️❤️❤️❤️
قربون توجهت بانو جان
꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁
پستات عالی ان مهربونم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️