بی انتها
۳۷۲ پست
۷ دنبال‌کننده
مرد

تصاویر اخیر

من خیلی شنیدم میگن باهم حرف بزنید، حرف زدن همه چیز رو درست می‌کنه. حرف زدن شاید تو یه رابطه‌ای که تازه شروع شده بتونه خیلی چیزا رو درست کنه ولی تو رابطه‌های طولانی واقعا توقع اینکه با حرف زدن چیزی درست بشه توهمه. مثلا اگه بعد ۵ سال طرف خسیسه یا اگه بعد ۴ سال دوستی.
دوستتون بهتون دروغ میگه یا اگه یکی غیرمنطقی وابسته به خانواده‌اشه یا هزاران اخلاق پیچیده ای که ما آدم‌ها داریم، حرف زدن چی رو عوض می‌کنه؟
مثلا من آدم شلوغ و شلخته‌ایم، آیا خودم نمی‌دونم؟ آیا حرف بزنیم این مشکل حل میشه؟ نه! اگرم بخواد حل شه باید منشأ درونی داشته باشه و اون حرف زدن
اگه خیلی درست و منطقی باشه شاید بشه ۵ درصد ازون منشا درونی.
خلاصه که به نظر من حرف زدن هیچ مشکلی رو حل نمی‌کنه بلکه گاهی به مشکلات اضافه می‌کنه چون وقتی چیزی رو گفتی توقع تغییر داری و وقتی اون تغییر رو ندیدی چندبرابر قبل ناامید می‌شی.
امضا یه درون‌گرا که حرف زدن خیلی سخته و هر وقتیم حرف زده ناامیدتر تر تر شده
حالا خیلیم خوش خیال نباشید که سنتون بره بالاتر خریتای گذشته رو انجام نمیدین،هر سنی خریتای خودش رو داره
اونجا که کیف سی دی هات رو میذاشتی جلوت و یکی یکی ورق میزدی دودل بودی
که واسه باردویستم
شرک ۱ ببینی یا واسه بار چارصدم گارفیلد؛
اون جا خود خود زندگی بود.
باید وقتی 18 سالته
یه سر بیای تو سی سالگی یه چرخی بزنی
بعد برگردی تا بتونی مثل ادم زندگی کنی ..
کینه‌ای و صبور همراه با حافظه خوب
ترسناک‌ترین ترکیب برای تشکیل یک انسانه.
یه اتفاقایی تو زندگی هست که آدمیزاد باید حتما تجربه کنه تا یه سری چیزا ملکه ذهنش بشه؛
اینکه همیشه نباید ببخشی،
همه نباید باهات راحت باشن،
به همه نباید اجازه بدی نظر بدن
و همیشه نباید صدِ خودتو واسه آدمی بذاری
که حتی صفر خودشو واست نمیذاره...
تلگرام حتی چن وقت یبار می‌پرسه شمارت همونه؟ رمزت یادته؟ چرا تو فکری؟ خودمو برات خوشگل کردم آپدیت کن.
بچه بودم تازه ماکسیما اومده بود، به مامانم گفتم‌ من اینو کی میخرم؟ گفت بزرگ‌شی جدیدتر و بهترشو می‌خری، مومن من دارم پیر میشم هنوز ماکسیما سال ۸۰ و نمی‌تونم بخرم.
به نظرم تلخ ترین چیزی که تو بزرگسالی باید باهاش دیل کنی اینه که می فهمی همه یه کمی بدجنسن.
اینکه همیشه باید مراقب باشید کجا گاردت رو میاری پایین.
یعنی حتی عزیز ترین کسانت هم گاهی باهات بدجنسن.
اون رفیق شفیقت که زندگیتو براش گفتی، مامان بابات حتی ... اونکه دیوونشی و از همه بدتر
خودت هم با خودت بدجنسی.
همه می زننت. حالا بعضیا سیلی بعضیا وشگون بعضیا مشت تو صورتت بعضیا هم زیر ضربات لگد به قصد کشت.
نه اینکه بگم خودمون نیستیما، نه ما خودمونم با بقیه بدجنسیم گاهی ... اینکه همه می خوان بهت ثابت کنن تو بدی، اشتباهی، تصمیمات غلطن، کافی نیستی ... این ترسناکه
سر جلسه امتحان تقلب کردن
خودش هوش و استعداد میخواد و هرکسی تواناییشو نداره.
‏مشکل اونایی که زیادی مهربون و مراعات کننده‌ن، اینه که هیچوقت وقتی بهشون برمی‌خوره یا کمک می‌خوان یا عصبی میشن، به روی خودشون نمیارن مبادا طرف مقابل اذیت شه.
نتیجه‌ش میشه بریدن ناگهانی از همه چیز و همه کس و همه جا.
خیلی وقتا فقط اولش جذابی چون زندگیشو از روزمرگی در میاری! بعد چند وقت دیگه جذاب نیستی چون توهم میشی جزء اون روزمرگیه.
گذر زمان بیشتر از اینکه چیزی رو حل کنه، تورو عوض میکنه.
پوستت رو كلفتر ميكنه
بعضی وقت‌ها هست که شما از یه موضوعی ناراحت میشید ولی در واقع منطقی نیست که ناراحت بشید ولی ناراحت میشید و حق دارید.
جایی خوندم نوشته بود:
"من به کسی قول ندادم که همیشه آدم خوشایندی باشم!"
دیدم چقدر راست میگه.
اینکه ما یه سریا رو خیلی دوست داریم
دلیل نمیشه همیشه باهاشون مهربون باشیم؛ همیشه ببخشیم و کوتاه بیایم!
ما آدمیزادیم!
آدمیزاد هم همینه.
یه روزایی تلخ و عصبی میشه؛
دلگیر و ناراحت میشه
حتی شاید دلش بخواد از همه کسایی که دوسشون داره فاصله بگیره
ما جایی رو امضا نکردیم که همیشه قراره حالمون خوب باشه!