گفتم که جرعهجرعه فراموش میشوی
امّا شراب نیز نیامد به کارِ من…
نيستی و
حالم به آهويی می ماند
كه جنگل از آن فرار كرده باشد....
زنده نگه داشتن کسی درونات...
حتی با وجود این فاصلههای دور...
دوست داشتن
گاهی وقتها سنگین است
بهسانِ سنگینی لیاقتِ دوست داشته شدن!
نه وصلِ یار مساعد، نه من به هِجر صبور....
پس چرا من نشِنیدم زِ لبت جز نُتِ لا....
بودِ ما، محضِ نمود است
سرابیم سراب...
تو
اما وارد رگ هایم شدی،
و همه چیز تمام شد..
و خیلی سخت است بخواهم از تو شفا یابم....
دیدنت با دو عدد چشم کفایت نکند...
چهار چشمی ،
همه ی هوش و حواسم پی توست …
توصیفِ تو در شأنِ کسی نیست به جز من
تعریفِ شراب از دهنِ مست، قبول است..
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم...
بوسه گر نیست،
دلِ خسته به پیغام خوش است ...
من درباره تو
چیزی به آنها نگفتهام؛
اما تو را دیدهاند
که در چشمانم زندگی میکنی...
با لبی که کاربردِ اصلی اش بوسیدن است
چای مینوشيد و قلبِ استکان میایستاد...
دلتنگی...
ماهی افتاده بر خشکیست..
هرچه آبآب کند هم
تشنگیاش را کسی
سیراب نخواهد کرد...
مثلِ یک دانه ی برف..
میانه ی صحرا..
آمدم آب شوم.. بی جهت بودم...
nadia.a
متن پست یه قسمتی از همین شعر فروغه که دکلمه کردم
ali10352
متن زیبای هستش