آرون
کاربر VIP
۵,۷۴۴ پست
۲۰۸ دنبال‌کننده
۹,۷۴۷ امتیاز
مرد
۱۳۵۴/۰۵/۲۰
فوق ليسانس
آزاد

تصاویر اخیر

زمانی از دست دادن برای من فاجعه بود
بعدها آنقدر از دست داده بودم
که به مرور یاد گرفتم ؛
دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم ...
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
  • آرون

    الهی! 🤲🏻
    فطرمان را فاطر،
    ایمانمان را فاخر
    و روحمان را طاهر بفرما
    لایک به پست زیبای شما
    ارادتمند شما
    مهدیار
    1403/02/08


    دوست گرامی
    لطفا بجای اینگونه کامنت گذاشت زیر پست دیگران خودتان مطلب مفیدی پست کنید

  • ღمهدیارღ

    سلام وقت بخیر
    از اینکه باعث ازار شما شدم عذر خواهم
    وقتی کامنت می زارم یعنی پست شما رو خوندم
    و خودم هم پست می زارم اگر به پیجم مراجعه کنید مشاهده می فرمایید

بازنشر کرده است.
دف نوازی در کردستان زیبا
مشاهده ۷ دیدگاه ارسالی ...
نباید از یاد ببریم که زندگی از لذت های کوچک ساخته شده.
اگر گاهی وقت خود را با بازیچەهای بی ارزش تلف می‌کنید، از خود دلگیر نشوید.
همین لذت های کوچک ما را بر می انگیزند ...
آدم ها فقط آدمند
نه کمتر، نه بیشتر
اگر کمتر از آن چیزی که هستند
نگاهشان کنی آنها را شکسته ای
و اگر بیشتر حسابشان کنی
آنها تو را می شکنند..
میان آدم ها باید عاقلانه زندگی کرد!
  • ღمهدیارღ

    خدا جبران می‌کنه اون روزایی که...
    اصلاً صبر کردن آسون نبود،
    اما تو صبر کردی...🌱
    لایک به پست زیبای شما
    ارادتمند شما
    مهدیار
    1403/02/08

"To love someone is nothing, to be loved by someone is something, but to be loved by the one you love is everything."

"دوست داشتن کسی چیزی نیست، دوست داشته شدن توسط کسی چیزی است، اما دوست داشته شدن توسط کسی که دوستش هم داری همه چیز است."
چه آرزوها
که داشتم من و دیگر ندارم
چه‌ها که می‌بینم و باور ندارم
چه‌ها،‌‌ چه‌ها، چه‌ها، که می‌بینم و باور ندارم ...
.
.
.
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
خنده می‌بینی ولی؛ از گریه‌ی دل غافلی
خانه‌ی ما از درون ابر است و بیرون آفتاب ...

فصیحی هروی
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
روزی چند دوست قديمی که همگی ٤٠ سال سن داشتند می‌خواستند با هم قرار بگذارند که شام را با همديگر صرف کنند و پس از بررسی رستوران‌های مختلف سرانجام با هم توافق کردند که به رستوران " *علی آقا* " بروند
*زيرا خدمتکاران خوشگلی دارد..!*
١٠ سال بعد که همگی ٥٠ ساله شده بودند دوباره تصميم گرفتند که شام را با همديگر صرف کنند.
پس از بررسی رستوران‌های مختلف،
سرانجام توافق کردند که به رستوران علی آقا بروند
*زيرا غذای خيلی خوبی دارد*
١٠ سال بعد در سن ٦٠ سالگی،
دوباره تصميم به صرف شام با همديگر گرفتند و سرانجام توافق کردند که به رستوران علی آقا بروند
*زيرا محيط آرام و بی‌ سر و صدايی دارد..!*
١٠ سال بعد در سن ٧٠ سالگی،
دوباره تصميم گرفتند که شام را با هم بخورند و سرانجام پس از بررسی رستوران‌های مختلف تصميم گرفتند که به رستوران علی آقا بروند
*زيرا هم آسانسور دارد و هم راه مخصوصی برای حرکت صندلی چرخدار* .!
و بالاخره ١٠ سال بعد که همگی ٨٠ ساله شده بودند يکبار ديگر تصميم گرفتند که شام را با همديگر صرف کنند و پس از بررسی رستوران‌های مختلف سرانجام توافق کردند که به رستوران "*علی آقا* " بروند
آنجا كه "عشق"
خيمه زَنَد، جایِ عقل نيست...

سعدی
حوالی اردیبهشت
بوی بهشت می‌آید
عطر شکوفه‌ها و خاک باران خورده
هوش از سر رهگذران شهر پرانده
بهار شوخی بردار نیست
همه را عاشق می کند...
انسان مدام باید مشغول کار باشد.
سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می‌شود.
و بیکاری بدتر از تنهایی است.
آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...