چند قدم زیر باران

☂مثل باران های بی اجازه ☂️وقت و بی وقت ☂️درهوایم پراکنده ای .. بیشتر

چند قدم زیر باران
۱۰۵,۲۴۰ پست
۸۰۱ مشترک
۳۳۲ پسند
عمومی

رتبه گروه

مبنای تعداد کاربر رتبه ۲
مبنای تعداد هوادار رتبه ۱
مبنای تعداد ارسال رتبه ۳
اونی که ازت ناراحته و میاد دلیلشو بهت میگه از نظر عقلی ده سال از اونی که رفتارشو باهات عوض میکنه جلو تره..!
بازنشر کرده است.
تو دنیا ۷۷۵۶۹۱۲۷۵۲۳۲ آدم وجود داره .
آفرین
همینجوری که به اعداد توجه نکردی
به حرفاشونم توجه نکن.
بازنشر کرده است.
داوطلبای ریاضی انقد کم شدن که سال دیگه همون حضوری ازشون جدول ضرب میپرسن هرکی بلد بود میفرستنش شریف
در برابر حکم پروردگارت شکیبایی کن
تو رو خدا دیگه واسه نداشتن دوس پسر چسناله نکنید ، پسرها همه بالقوه دوست شما هستند فقط کافیه آمار بدین 😂
کلی به خودت افتخار کن
به خاطر اون همه تاریکی ای کخ
تو دلش رفتی و با این وجود
هم چنان تصمیم گرفتی که
خوب بشی و بدرخشی ...

‌ ‍‌‌
هر کس اون چیزی رو جذب میکنه که در درونش هست؛
زیبایی، زیبایی رو
زشتی، زشتی رو
درون زیبا داشته باشیم
بازنشر کرده است.
‌‌یه چیزایی هیچوقت از ذهنت پاک نمیشن حتی اگه خودتو بیخیال نشون بدی .
💎باران که شدى، مپرس اين خانه کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست

باران که شدى، پياله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست

باران! تو که از پيش خدا مى آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست...

بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست

با سوره ى دل، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست

اين بى خردان، خويش، خدا مى دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست

از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست

گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکيست.

شاعر : مهدی مختارزاده معاصره
بازنشر کرده است.
👤توییت استاد

🗣‏منطبق بر اعتقادات اوانجلیکال ها (مسیحیان صهیونیست) همه چیز برای یک رخداد آخر الزمانی مهیاست! همانطور که پیشتر عرض کردم جهان آبستن اتفاقات عجیبی است.
🕊

إنني أعود إليك
مثلما يعود اليتيم إلى ملجأه الوحيد
و سأظل أعود...

به سوی تو بازمی‌گردم،
مانند بازگشتن یتیم به تنها پناهگاهش
و همواره بازخواهم گشت...

‌🕊

«عشق آن است که هزار دلیل برای رفتن بیابی اما بمانی!»
همینقدر کوتاه و عمیق...

|
بازنشر کرده است.
🕊

نه به دل قرار دارم، نه به دیده خواب بی تو
منم و چو شعله جانی، همه اضطراب بی تو

نه همین صراحیِ می، به سبو نظر ندارد
که پیاله دست شسته، ز خُم شراب بی تو

 
بازنشر کرده است.
‌🕊

تو درونِ جان نشینی، که لطیف تر ز جانی...

بازنشر کرده است.
🕊

مرا تو راحت جانی و من تو را نگران
گناه کیست که من با توام، تو با دگران

اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است
جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن

به جست‌وجوی تو در چشم خلق خیره شدم
غریبه‌اند برایم تمام رهگذران

نهان چگونه نگه‌دارمت ز چشم رقیب
چقدر راهزن اینجاست بین همسفران

عجب ز عشق که هرکس حکایتی دارد
از این گذازه‌ی آتشفشانِ در فوران

خموش باش که با دیگران نمی‌گویند
رموز تجربه‌‌ی وحی را پیامبران