مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم
✿☆✿
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
دل من عشق بتان دارد دوست
دشمن خویش به جان دارد دوست
این چه سرّی است که سوداگر عشق
عوض سود، زیان دارد دوست
دوست شد دشمن جانم یا رب؟
یا دلم دشمن جان دارد دوست
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
رفیق من سنگ صبورغمهام
بدیدنم بیا که خیلی تنهام
نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
برفت در همه عالم به بی دلی خبرم
☆☆✿☆☆
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
نی قصهٔ آن شمعِ چِگِل بتوان گفت
نی حالِ دلِ سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگِ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غمِ دل بتوان گفت
نفسِ بادِ صبا مُشک فشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد
☆☆✿☆☆
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
☆☆✿☆☆