مهرناز
۱۷۰ پست
۳,۲۸۲ امتیاز
زن، مجرد
زير ديپلم
هیچ
قد ۱۵۵، وزن ۵۷

تصاویر اخیر

و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دختر زیبای پاییز 17
شروع یه روز جدید
با این تفاوت که برای من پر بود از استرس و نگرانی، تموم شب فکر کردم به حرفایی که باید بزنم کلمه به کلمه.
از سرویس که پیاده شدم یه لرز عجیب داشتم، چشامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم راه افتادم به سمت درب ورودی شرکت.
هیچکس اونجا نبود، خیلی معمولی و در ظاهر آروم از ورودی گذشتم و به سمت اتاقم رفتم.
تصمیم گرفتم به چیزی فکر نکنم و خودمو با کار مشغول کنم.
تایم ناهار، آقای بخشنده از جلسه برگشته بود و داشتیم در مورد مسائل شرکت و تنخواه راننده‌ها باهم حرف میزدیم، صدای باز شدن درب اتاق، و صدای....
حاج آقای بخشنده؟؟ اجازه هست بیام داخل؟
بله بفرمائید
سلام. حاج آقا
سلام آقا جواد گل گلاب
بفرما ناهار
نوش جان. حاج آقا ببخشید مزاحم شدم ، مهندس حائری زاده تو محوطه سیلو باهاتون کار دارن، منو فرستادن دنبال شما.
باشه میام بهشون بگو 10 دقیقه دیگه بعد ناهار میرم پیشش.
هاج و واج بهش نگاه کردم اصلا منو ندید، دریغ از یک سلام
عصبی شدم، خودمو فحش میدادم که چرا اینقدر به این بشر فکر کردم که ناراحت نشه!
حاج آقا فهمید بهم ریختم
چیزی شده مریم؟! خوبی؟
بله خوبم . نه چیزی نیست.
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دختر زیبای پاییز 2-16
تموم طول شب با خودم کلنجار رفتم که یه جوری بهش بگم نه که دلش نشکنه و ازم دلگیر نشه.
یاد اون روزایی افتادم که به بهونه های مختلف زنگ میزد خونه و باهام حرف میزد
یادمه یه روز هماهنگ کردم با سرویس شرکت رفتم خونه خواهرم مینا.
تازه رسیدم بودم داشتم با ماریه ( خواهرزادم) بازی میکردم، تلفن زنگ زد مینا جواب داد:
بفرمائید
سلام. بله هستن . گوشی لطفا
مریم با تو کار دارن
کیه؟!!!
نمیدونم. میگه از شرکته
چشام گرد شد!!!!!!!! شرکت ؟! شماره اینجا رو از کجا آوردن!!
سلام
سلام خانم مروتی. خوبین؟ کاظم زاده ام
امرتون؟
میخاستم ببینم رسیدین خونه یا نه؟
بله رسیدم مشکلی پیش اومده ؟
نه . فقط جهت اطمینان خودم بود
خدانگهدارتون
تلفنو قطع کرد.
خندم گرفت . به مینا گفتم اونم خندید .... پسره‌ی دیوونه
راستی شماره خونه مینارو از کجا آورده ؟!!!
همیشه عادت داشتیم با مینا در مورد همه چیز صحبت میکردیم و تقریبا چیزی نبود که بینمون ناگفته باشه.

تموم شب به حرفای آقای کاظم زاده فکر کردم و فقط یه راه حل به ذهنم رسید. آره، همینه . باید همین رو بهش بگم که کلا منصرف بشه و ناراحت هم نشه.
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دختر زیبای پاییز 1-16
ببین رفتارتو تو این مدت دیدم و از چند نفر در موردت سوال کردم
خب!!!!!!!!
میخام سنگ صبور و هم صحبتم باشی . میشه؟!!!!
من؟؟!!!!
بله . تو مگه واسه بقیه نیستی خب و منم یکی از راننده‌ها.
اونا همکارن
پس من چیه ام!!!!!!
اخه......
آخه نداره. لطفا قبول کن
میهپخوام مثل یه دوست، یه خواهر کنارم باشی
مگه خودتون خواهر ندارین؟
دارم. ولی اونا دنبال زندگی و مشکلات خودشونن. ببین من بچه‌ی کوچیک خونواده‌ام. بابامو تو یه تصادف از دست دادم و با مامانم زندگی میکنم خیلی تنهام . بزار با تو حداقل درد دل کنم و محرم رازم باشی. میشه؟!!!!
مونده بودم چی بگم. از طرفی متانت و سربه زیر بودنش دلنشین بود
گفتم اجازه بدین فکر کنم در موردش بهتون خبر میدم
بلند شد و رفت .
فکرم کلا بهم ریخته بود. حس بدی نسبت به پیشنهادش نداشتم، از طرفی هم هیچوقت با یه مرد غریبه ارتباط نداشتم و آدمی هم نبودم که بخوام رابطه پنهونی داشته باشم با هر عنوانی که باشه. واسه همون برعکس بقیه دوستام تو دبیرستان هیچوقت دوست پسر نداشتم!!!!
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 16
روزها میگذشت و من تموم هم و غمم شده بود کار و شرکت و هرازگاهی نیم نگاهی به درس و دانشگاه
تو اتاق مشغول کار بودم، اون روز تو شرکت کسی نبود و همه رفته بودن ماموریت و من تنها بودم. آقای بخشنده هم کلا شرکت نیومده بود و رفته بود جلسه هئیت مدیره.
چند ضربه به در اتاق
در باز شد و آقای کاظم زاده وارد اتاق شد
سلام. خسته نباشی
از پشت صندلی بلند شدم
سلام. ممنون شما هم خسته نباشین.
اتفاقی افتاده، مشکلی پیش اومده؟!!!
نه نه !! دیدم امروز کسی سمت شما نیست خواستم حالی بپرسم و اگه کاری داشتی انجام بدم برات
ممنون کاری نیست ، موردی باشه خودم حل میکنم یا از آقای مستقیم کمک میگیرم.
چرا مستقیم!! به من بگو
با تعجب بهش نگاه کردم گفتم:
ممنون.
خب پس فعلا برم دوباره بهت سر میزنم
چیزی نگفتم از اتاق رفت بیرون.
یه نیم ساعت بعد دوباره برگشت . در زد و وارد اتاق شد .
سلام. خوبی؟!!!
سلام .بله خوبم . شما چطورین؟
میتونم بشینم ؟!!!
بله حتما بفرمائید
صندلی رو به روم نشست و سرشو انداخت پایین
نشستم پشت میز و مشغول ادامه کارم شدم
میخام چند دقیقه باهات حرف بزنم
با من!!!!!!!!!!! در چه مورد؟!!!!!!!!!!
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-15
سفر که میرفتن برام سوغاتی ( عطر، کتاب، جعبه موزیکال و...) میاوردن . واقعا از اینکه اونجا بینشون بودم احساس خوبی داشتم و تموم سعیمو میکردم براشون کم نزارم و همه جوره پشتشون بودم ( حقوق و مزایا، هدایای مناسبت هاو....) آخه من تنها کسی بودم که رابط بین راننده‌ها و بخش مالی- اداری و مدیریت بودم البته کنار آقای بخشنده.
هر روز یه داستان داشتیم و خوب و بد همه جا با هم بودیم. البته با حرف و حدیث‌های همیشگی خاله زنک‌های حسود . برام مهم نبود بقیه چی میگن و برداشتشون از رفتار و گفتار من چیه، چون بنظر خودم کار درست رو انجام میدادم و مدیریت بویژه آقای بخشنده از کارم راضی بودن. بعنوان یه دختر تازه کار، بدون سابق کار و مدرک تحصیلی بالا به نحو احسن از پس انجام امور برمیومدم و با جسارت کاملا از حق و حقوق همکارام (راننده‌ها) که در حیطه کاری من بود دفاع میکردم، که البته این خودش باعث اذیت شدن یه عده خاص میشد!!!!!!!!!!!
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
  • مهرناز

    خیلی هم عالی موفق باشی ..و البته که مهم نیست کی اذیت بیاد مهم اینه حق به حقداد برسه..

    خیلی ممنونم

  • مهرناز

    درود خیلی خوب و پر حس مینویسد من تازه دیدم ولی همه رو خوندم موفق باشی گلم
    بازم بنویس لذت بردم😘


    سلام
    بی نهایت ممنونم از وقتی که گذاشتین و حس خوبی که بهم دادین
    تشکر عزیزم

بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-15
شب بخیر
سلام. خسته نباشین
چرا تا این موقع موندی؟! خسروی که رفت شما هم میرفتی و استراحت میکردی فردا هم روز خداست
یه نگاه بهش انداختم وچیزی نگفتم .
چشامو بستم. واقعا خسته بودم و حال حرف زدن نداشتم
رسیدیم خانم مروتی بفرمائید
چشامو باز کردم جلو در خونه بودیم .
با تعجب بهش نگاه کردم!!! شما خونه مارو بلدین ؟؟!!
بااجازتون
دستتون درد نکنه .ممنونم . شبتون بخیر
شب خوش
شش ماه از شروع به کارم تو مجموعه گذشت، همه منو میشناختن و منم تقریبا با همه‌ی پرسنل آشنا شده بودم و دورادور میشناختمشون. افراد مختلف با رفتارها و سکنات متفاوت.
این مدت پرسنل شرکت خودمون(حمل و نقل) دیگه کاملا منو بین خودشون قبول کرده بودن و براشون شده بودم سنگ صبور و محرم اسرار. از زندگی، خونواده، مشکلات و.... برام درد دل میکردن منم سعی میکردم گوش شنوای خوبی براشون باشم و باهام احساس راحتی میکردن و همه جوره هم هوامو داشتن....
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 15
بلند شدم از رو مبل . ایستاده چای رو خوردم ومشغول شدم
خانم خسروی ساعت 6 گفت بچه دو تا دیگه زونکن مونده اینام باشه واسه فردا
کم کم آماده شین بریم
اگه ایرادی نداره من یه کم دیگه بمونم و انجام بدم مسیر من به خونه نزدیکه
هر طورمایلی ، من واقعا دیگه جوون ندارم
خداحافظی کرد و همراه آقای کاظم زاده از اتاق رفتن
به خونه خبر دادم کارم طول کشیده تا 8 میمونم تا تموم شه
مشغول کار شدم .
ساعت حدود 8:30 بود آقای فریدونی نگهبان شرکت اومد تو اتاق
خانم مروتی نمیخاین برین دیر وقته ، فردا هم روز کاریه
20 دقیقه دیگه کارم تموم میشه . تماس میگیرم بیان دنبالم
باباتون میان؟
بله
اطلاع بدین نیان با ماشین شرکت میرسونمتون خونه
اخه؟
آخه نداره خانم مروتی، دیروقته و هوا هم سرده . با موتور سخته .
چشم
بالاخره روز خسته کننده تموم شد .
ساعت حدود 9 شب بود که راه افتادم که برم سمت نگهبانی
به خروجی که رسیدم ماشین شرکت جلو در بود و آقای کاظم زاده نشسته بود تو ماشین . یه نگاه سوالی به آقای فریدونی انداختم
هماهنگ شده خانم مروتی . بفرمائید . مشکلی نیست
ممنونم جناب فریدونی . خسته نباشین . شب بخیر
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دختر زیبای پاییز 2-14
هنوز کلی دیگه زونکن مونده
مروتی جان تا ساعت 5 هرچی رو تونستیم انجام میدیم بقیه بمونه واسه فردا
آخه؟!!
آخه نداره ! من واقعا دیگه نمیتونم کلی راه باید برم تا خونه، فردا باز دوباره همین راه رو باید برگردم
مهندس حائری رو چکار کنیم اگه آماده نشد؟
حالا اونو فردا یه کاری می‌کنیم .
بلند شد رفت سمت آبدارخونه تا یه چیزی واسه خوردن بیاره .
ماهم دوباره مشغول کار شدیم، بعد چند دقیقه با یه بشقاب میوه و چای اومد
بیاین بچه ها ! بیایین بخورین جووون بگیرین
منو و کاظم زاده رفتیم سمت مبل راحتی که تو اتاق بود
من ولو شدم رو مبل و چشامو بستم
چند دقیقه ...
خانم مروتی؟ خانم مروتی خوابین؟!!!
چشامو باز کردم، آقای کاظم‌زاده فنجون چای دستش روبه روم وایستاده!!!
پاشین دیگه!!
خودمو جمع و جور کردم و نشستم رو مبل . خانم خسروی داشت بهم نگاه میکرد
پاشو دختر ! پاشو دیگه یک ساعتی هست خوابیدی
یک ساعت!!!
چرا بیدارم نکردین آخه!
خیلی خسته بودین دلمون نیومد خانم خسروی گفت یک ساعت استراحت کنین.
وااای چقدر بد شد، چرا آخه بیدارم نکردین
اتفاقی نیفتاده، چایی رو بخورین بلند شین ادامه بدین.
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دختر زیبای پاییز 1-14
تقریبا یه نیم ساعتی گذشت دیدم یک نفر داره میاد سمت اتاق، خوشحال شدم باخودم گفتم خانم خسروی اومد خیلی خوب شد
سرمو که برگردوندم دیدم آقای آقائی با دو تا فنجون چای روبه رو وایستاده
بفرما خانم مروتی یه چای نوش جان کنین بعد کار رو با هم ادامه بدیم
با هم !!!!
بله دیگه، من جز اسامی لیست بودم
شما!!! آخه نوشته بودن خانم خسروی و آقای کاظم زاده
درسته!! کاظم زاده منم
شما!!!!
مگه فامیلیتون آقائی نیست؟
درسته . جواد کاظم زاده آقائی هستم
در خدمت شما
خندم گرفت از سوتی که داده بودم . آخه فکر میکردم دونفرن آقائی و کاظم‌زاده.
با یه لبخند بهم نگاه کرد و گفت بفرمائید خانم مروتی چای سرد میشه
راستی تا یادم نرفته بگم خانم خسروی یکی دو ساعت دیرتر میان
باشه . چاره ای نیست بهتره شروع کنیم تا زودتر تموم بشه
مشغول شدیم یه دوساعت بعد خانم خسروی هم اومد . کلی فاکتور و صورتحساب و فیش و.... بود که هرچی کپی میگرفتی تموم نمیشد که نمیشد. ساعت حدود 2 بود که خسروی خودشو انداخت رو صندلی
دیگه نمیتونم، خسته شدم !! چرااااا تموم نمیشه
بهش نگاه کردم گفتم راست میگی منم خسته شدم
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 14
جمعه رسید، ساعت 6 صبح با بابا رفتم شرکت
با خودم فکر کردم زودتر برم تا کارا زودتر انجام بشه و از اونطرف زودتر بتونم برگردم.
از موتور پیاده شدم، کارم تموم شد خبر میدم بیاین دنبالم. فعلا خداحافظ
به طرف ورودی شرکت راه افتادم . هنوز چند قدم مونده بود برسم به ورودی شرکت دیدم آقای نگهبان جلو در ایستاده و یه لبخند ملیح رو لباش نقش بسته، نزدیک‌تر که شدم چند قدم اومد جلو
سلااااام خانم مروتی سحرخیز
اینجا چکار میکنین این موقع صبح
سلام. صبحتون بخیر . با مهندس حائری زاده هماهنگ شده ایشون خواستن امروز بیایم یه سری کارا رو انجام بدیم .
مگه کس دیگه ای هم قراره بیاد؟
بله! گفتن دو نفر دیگه از همکارا
میدونین کیا هستن؟
نه ! فقط گفتن دونفرن دیگه هم غیر من هستن
اجازه بدین دفتر رو چک کنم شاید اسامی رو نوشته باشن
آهان! بله
خانم مروتی، آقای کاظم زاده و خانم خسروی
باشه ممنون من بااجازتون برم تا بقیه میان کار رو شروع کنم
راه افتادم سمت اتاق اداری که زونکن ها رو از قبل اونجا گذاشته بودن کنار دستگاه کپی .
وسایلمو گذاشتم روی میز و شروع کردم به بازکردن سوزن منگنه و کپی گرفتن از برگه ها
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-13
راستش از رفتار مهندس خوشم نیومد، من کارمند اینجام نه برده، گذشته از اون اگه شما بگی انجام بده، مشکلی نیست انجام میدم.
اما مهندس حق نداره چون مدرک دانشگاهی ندارم فکر کنه میتونه هرجوری باهام رفتار کنه. اینم یکی از دلیل‌هایی که میخوام برم دانشگاه و ....
نه اشتباه نکن حائری زاده یکم تند و عجول هست ولی اصلا غیر منطقی و بد رفتار نیست، آدمی بسیار مهربان و شریف هست. بیشتر باهاش آشنا میشی پس فعلا قضاوتش نکن
چشم. حالا باید چکار کنم ؟
روز جمعه با دو نفر دیگه 25 تا زونکن مدارک هست باید کپی بگیرین و واسه شنبه آماده کنین
باشه . دو روز مونده تا جمعه
نمیشه تو این دو روز انجام داد؟
نه . چون مدارک مالی هستن و بسیار مهم نباید جلو چشم همه باشه. جمعه کسی نیست و خلوته
باشه . هرچی شما بگین
خیلی خوب . بیا این چای و شکلات رو بخور. خستگیت دربره
امروز خیلی خسته شدی، حائری زاده رو منفجر کردی
دوتایی زدیم زیر خنده...
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 13
نشستم پشت میز و مشغول انجام کارام شدم
مریم چکار کردی؟! این اگه بمیره تو مقصری!!!!!!!
چی شده حاج آقا ! کی بمیره!!!
حائری زاده، پشت تلفن داشت داد میزد، چی گفتی بهش
باورکنین چیزی نگفتم، فقط ....
باشه بزار برم ببینم چی میگه، پشت تلفن داشت سکته میکرد از عصبانیت
رفت...
یکی دو ساعتی گذشت و خبری نشد
حین خوردن ناهار، حاج آقا برگشت
خنده تمام صورتشو پوشونده بوده، چشمش به من که افتاد، به حالت انفجاری خندید
فهمیدم همه ماجرا رو براش تعریف کرده
که اینطور!!! هرچی آقای بخشنده بگه انجام میدم ولاغیر
نه اینجوری نگفتم
هرجوری گفتی خوب کردی، حقش بوده
خندیدم سرمو انداختم پایین
نشست پشت میز و با هم غذا خوردیم.
غذا که تموم شد رفت تو اتاقش و بعد چند دقیقه صدام کرد
خانم مروتی؟!
بله؟
وارد اتاق شدم، اشاره کرد که رو صندلی رو به رو بشینم
در مورد درخواست مهندس حائری زاده، یکی اینکه کارشون خیلی گیر هست بابت گرفتن کپی ها، در ثانی میخواد تو رو بسنجه و این میتونه تو روند کاری آیندت تاثیر داشته باشه. حالا انتخاب با خودت هست میتونی انجام بدی میتونی بگی نه که من یه جوری دست به سرش کنم
هان چی میگی؟!
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-12
چون اونا کارشون زیاده و از طرفی من اینطور میخام
از روی صندلی بلند شم
جناب مهندس با تمام احترام، من نمیتونم انجام بدم، چون کار منم زیاده و از طرفی من جز پرسنل واحد شما نیستم و هر کاری که آقای بخشنده بگن رو انجام میدم چون ایشون مدیر من هستن.
با عصبانیت از روی صندلیش بلند شد، من دارم بهت میگم باید انجام بدی، اینجا کسی جرات نداره به من نه بگه، تو چشمای من نگاه میکنی و میگی نه .
بررررو بیرون .
از اتاق اومدم بیرون. پرسنل اداری پشت در وایستاده بودن
مروتی دیگه اجازه نمیده بیای شرکت. بابا این سهامدار و مدیرعامل مجموعه ست تو چرا اینجوری گفتی .
من چیزی نگفتم . خودش عصبانی شد
شونه هامو بالا انداختم و راه افتادم سمت اتاقم .
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 12
حرصم گرفت، هیچم اینطوری نیست. تلاش میکنم مدیون دلم نباشم
خندید و گفت میدونم. میشناسمت مریم خانوم!
هر کمکی ازم بربیاد انجام میدم. طول روز اینجا خواستی درس بخونی راحت باش.
ممنون.
راستی حواست باشه مهندس حائری زاده زوم کرده روت، برات نقشه داره!
واسه من!
اونکه منو هیچم حساب نمیکرد، اتفاقی افتاده؟ چیزی شده؟
نه . فقط گفتم حواست باشه، برنامه هایی داره
فکرمو مشغول کرد، حائری زاده با اومدن من به مجموعه مخالف بود، چون مدرکم دیپلم بود حالا چی شده؟!!
میخواد بیرونم کنه؟!!!!!!
حسابی بهم ریختم، یعنی چی قراره بشه؟
چند روز با این فکرمشغولی گذشت
صدای تلفن..... شماره داخلی مهندس حائزی زاده
سلام آقای مهندس. وقت بخیر
خانم مروتی سریع بیا اتاق من
بله . میرسم خدمتتون
در زدم. اجازه گرفتم و وارد اتاق شدم،
بیا بشین.
خانم مروتی، یه کاری هست که باید با بچه های این واحد همکاری کنین و ظرف دو روز جمع کنین کارو.
چه کاری جناب مهندس؟
یه تعداد زونکن مالی هست که باید اسنادشو کپی بگیرین و واسه روز شنبه آماده کنین
اسناد مالی رو من کپی بگیرم؟!!!!!!
چرا پرسنل مالی انجام نمیدن؟
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 11
روزها میگذشت و من حس خوبی داشتم که میتونستم کار انجام بدم، اونم درحدی که اصلا فکرشو نمیکردم. در حین کار یه سری جزوه‌های درسی رو میبردم محل کار و تایم آزاد مختصری که داشتم یا بین کارها درس میخوندم تصمیم گرفته بودم دوباره کنکور شرکت کنم
مشغول خوندن فلش کارت زبان بودم حاج آقا وارد اتاق شد
درس میخونی ؟
با اجازتون تایم استراحت هست یه نگاهی انداختم
چرا درس میخونی؟ چرا اینقدر اصرار داری بری دانشگاه؟
درس خوندن تنها علاقه و آرزومه، دوست دارم برم دانشگاه و ....
اخه من نمیفهمم تو همینجوریم از خیلی از این مهندسایی که اینجان و مدرک دانشگاهی دارن سرتری، چرا خودتو دست کم میگیری!!!
تو دلم به حرفاش میخندیدم، میخواد منو دلداری بده مثلا!!!
چیزی نگفتم و سکوت کردم.
چند دقیقه ای به سکوت گذشت
چرا میخای بری دانشگاه؟
خندم گرفت
چرا اینقدر کلید کردین به این موضوع ؟!!!
واقعا درس خوندن رو دوست دارم از طرفی کاری که دوست دارم رو باید درس بخونم که بتونم بهش برسم
چه کاری؟
بیهوشی اتاق عمل
اووووه! تووووو ! اتاق عمل! خون ببینی غش کردی
بلند خندید ...