مهرناز
۱۷۰ پست
۳,۲۸۲ امتیاز
زن، مجرد
زير ديپلم
هیچ
قد ۱۵۵، وزن ۵۷

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-20
جان مریم راست میگی ؟
آره بخدا. بیا با مامان صحبت کن!!
جواد چی میگی !!!! الو الو ...
سلام مریم جان. خوبی عزیزم؟
سلام خانم . ممنونم. به لطفتون.
جواد حسابی اذیتت میکنه، میدونم . نگران نباش چیزی نشده داره خودشو واسه تو لوس میکنه.
خدارو شکر.
گوشی رو میدم به جواد . خدا حافظ
مات و مبهوت گوشی تو دستم حرص میخوردم از دستش
هاان!!! چی شدی مریم ؟؟ ساکتی
میکشمت دیوااانه . آخه ....
آخه نداره . مامان میدونه
باشه چیزی نگو زشته خودشون اونجان .
نه رفت بیرون از اتاق ..... تازه زن داداش علی هم خبر داره
یا خداااا از دست تو ......
اینجوری بود که با مامانش برا اولین بار صحبت کردم
چند نفری رو بهش معرفی کردم ولی واسه هرکدوم یه بهونه آورد . یه روز که اومد دفتر بهش گفتم:
ببین یه دختر خوب و نجیب هم استایل خودت سراغ دارم عکسشم آوردم بهت نشون بدم چی میگی؟
باریکلا مریم . بگو ببینم کیه؟ از کجاست و....
دوست خودم سمانه، دوست دوران دبیرستانم . دختر خوبیه، با مامانش زندگی میکنه . خواهر برادراش ازدواج کردن، مثل تو ته تغاری و لوس. اینم عکسش ....
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-20
چرا به مامانت اینا نمیگی خب! اونا میتونن گزینه بهتری برات سراغ کنن، مگه اینکه خودت کسی رو مدنظر داشته باشی ...
گفتم که کسی رو ندارم. در ضمن میخام انتخاب از طرف تو باشه، و تو هم باید همراهم تو همه‌ی مراسما باشی
شوخی؟!!!!!!
نه والا جدی میگم از الان خودتو آماده کن.
اونوقت مامانت نمیگه این چیکارس؟
مامان که تو رو میشناسه . پس جایی واسه حرف و حدیث نمی‌مونه تو هم الکی بهونه نیار.
درست میگفت مامانش و تقریبا تموم اعضای خونوادش منو میشناختن . یادمه اولین بار واسه حرف زدن با مامانش غافلگیرم کرد. حدودا دو هفته بعد از موافقت بابا...
زودتر از ساعت قرار تماس گرفت.
سلام.
سلام زود زنگ زدی امشب!!!
ناراحتی قطع کنم
نه دیوونه . تعجب کردم. چیزی شده؟
نزدیک بود بی جواد بشی
خدا نکنه، چی شده مگه؟
هیچی. بخیر گذشت . از خیابون رد میشدم موتوری زد بهم پرت شدم تو جدول کنار خیابون. پام زخم شد. مامان داره پانسمان میکنه .
خیلی زخم شده، میرفتی درمانگاه خب؟ درد داری؟ خونریزی هم داره ؟ جواد راستشو بگو خیلی داغون شدی؟
نه بابا یکم فقط پوست شده و خونی. خدا رحم کرد سرم به جدول نخورد
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-20
چشم قربان. هرچی شما بگی آقا دوماد .
راه افتادیم سمت خونه، کل مسیر ساکت بود و حرفی نزد. رسیدیم خونه
کاری نداری شازده ؟ حرفی، پیامی، سخنی
نه قربونت برم . شب بهت زنگ میزنم
مواظب خودت باش . سپردمت به خدا
جواد رفت، فکر منو مثل همیشه با خودش برد، تو این مدت کوتاه عجیب بهش وابسته شده بودم انگار خلا ناشناخته وجودمو پر کرده بود، زندگی من بعد از مدتها خاکستری بودن با حضور جواد رنگ گرفته بود.
راستی ازدواج کنه، دیگه نمیتونم باهاش ارتباط داشته باشم، مطمئنا خانمش از بودن من کنار جواد شاکی میشه!!! اونوقت چیکار میکنی مریم!!! خودشم با حضور یک زن تو زندگی دیگه نیازی به من نداره و کم کم حذف میشم از زندگیش . فکرای عجیب و در عین حال واقعی از زندگی پیش رو...
یه آن دلم گرفت از این همه تنهاایی ..........
ساعت 10 بود ساعت قرار شبانه من و جواد ، صدای تلفن ....
سلام . شبت بخیر چطوری؟
سلام خااانم. قربونت تو خوبی؟
فدات. تو خوب باشی منم خوبم . چکارا میکنی ؟ کجایی؟
اتاق استراحت. مریم؟
جااانم...
فکر کردی؟ با نتیجه‌ای رسیدی؟ کسی رو سراغ داری یا نه؟
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 20
چیه خب؟! میخام زن بگیرم جنایت که نمیخام بکنم
خندم گرفت نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر خنده .
اما من قصد ازدواج ندارم. زدیم زیر خنده ....
پسره دیووونه، دو شبِ منو کشتی حالا اومدی میگی میخام زن بگیرم، خب نمیتونی مثل آدم حرف بزنی . این ادا و اطوارا چیه ....
خجالت کشیدم بهت بگم.
خجالت چی، منو تو که با هم دوست و رفیقیم ، این چرت و پرتا چیه جوااااد
باشه بابا قبول . خب حالا چیکار کنم؟
به مامانت گفتی ؟
نه
به کسی گفتی؟
آره
به کی؟
به تو
جواااد میزنمتااا، حرصم نده. غیر من ؟
نه . تو اولین نفری.
بااااشه . کسی رو مدنظر داری؟
نه
سخت شدکه. خب دوست داری چه مدلی و چه شکلی باشه زن زندگیت ؟
نمیدونم بابا، تو هم چه سوالایی میپرسی! خودت یکی رو معرفی کن تو بگی خوبه منم میگم خوبه
عجب .... اونوقت من چیکارتم، مامانت، خواهرت و....
مریم بیخیال جان من. یه چی ازت خواستم . میتونی یا نه....
باشه بداخلاق . بزار فکر کنم بهت خبر میدم .
منتظرم
چه عجله‌ای هم داره پسرمون ...
وسایلتو جمع کن ببرمت خونه. دارم میرم مغازه خرید تو رو هم میرسونم . هوا سرده بابا نیاد تو این هوا دنبالت .
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 4-19
سلام سلام . خوبی؟
من خوبم تو چطوری؟ روبه راهی ؟
خوبم خدارو شکر
چی شدی یک دفعه دو شب ازت خبری نیست!!
مریم؟
جانم ...
یه چی میخوام بگم ولی اذیتم نکن لطفا
باشه . قول . تو فقط حرف بزن بدونم دردت چیه !
من، من، ......
بگو دیگه چرا مِن و مِن میکنی اخه
مریم! من میخام ازدواج کنم ...........
ازدواج کنی!!!! از تعجب نتونستم چیزی بگم فقط بهش نگاه میکردم
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-19
جواد اتفاقی افتاده؟ جون به لبم کردی آخه یه چیزی بگو چیزی شده؟ جان مریم حرف بزن چرا اینجوری آخه؟
جوونت سلامت قربونت برم چیزی نیست فردا مفصل حرف میزنیم نگران نباش من خوبم.
باشه ........
مریم جااانم، نگران نباش . من برم فردا تو شرکت حرف میزنیم .
باشه عزیرم مراقب خودت باش . خدانگهدار
صداش گرفته بود، انگار از چیزی دلخور یا ناراحت بود نمیدونم ....
صبح زودتر از روزهای قبل از بابا خواستم بریم شرکت .
همزمان با سرویس جواد رسیدیم شرکت .
سلام صبح بخیر . خوبی؟
سلام صبح بخیر . بزار حال بابا رو بپرسم میام
سلام آقای مروتی . صبحتون بخیر خوبین انشاا... . با زحمتای ما
سلام آقا جواد. ممنونم پسرم . شکر
خوشحال شدم هوا سرده بفرمایین داخل
نه باید برم که برسم سرکار. ....... خدا حافظ
خداحافظ
چرا اینجا وایستادی برو تو همه دارن نگاه میکنن . میام اتاقت
راه افتادم سمت اتاق. طول روز یکی دوبار اومد اما کسی پیشم بود و نشد حرف بزنیم مدارک رو میداد و میرفت.
زنگ زد و گفت بعدازظهر اضافه کار بمون .
نیم ساعت بعد ساعت کار، مشغول انجام کارام بود، اومد
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-19
شب حدود ساعت 10 بهش زنگ زدم جواب نداد. یک ساعت بعد، دوباره جواب نداد. دیگه بیخیال شدم فهمیدم که نمیخاد حرف بزنه . رفتم خوابیدم به امید اینکه صبح ببینمش .
میدونستم که صبح شیفتش تموم میشه و میره خونه و این یعنی اگه همون اول صبح نبینمش تا 24 ساعت بعد دیگه نیست .
رسیدم شرکت ولی برعکس همیشه خبری ازش نبود، دلم گرفت از نبودنش
طول روز یکی دوبار خواستم بهش زنگ بزنم ولی منصرف شدم
شاید دوست نداره باهات صحبت کنه، شاید ازت خسته شده، گیر نده بهش و...... هزاران فکر جورواجور و آزار دهنده.
روز تموم شد برگشتم خونه، بازم خبری نبود که نبود، با خودم گفتم خودش حتما زنگ میزنه یکی دوساعت دیگه....
تا ساعت 8 صبر کردم، خبری نشد، بهش زنگ زدم بوق اول به دوم نرسید ...
سلام
سلام آقاااا . خوبی؟ کجایی پس ؟ کشتی منو آخه تو بیخبری؟!!!
قربونت برم . خوبم . ببخش نشد جواب بدم.
صبح چرا نبودی؟ نگران شدم
دیشب مرخصی گرفتم اومد خونه ؟
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-19
در وفای عشق تو مشهور خوبان چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست بس که در بیماری هجر تو گریان چو شمع
احساس کردم تو صداش بغض داره ، سکوت کرد .......
جواد خوبی؟ چی شدی؟ چرا اینجوری ؟!!!!
خوبم مریم
خب حرف بزن بدونم چی شد یه دفعه . فال گرفتی حال من خوب شه خودت چرا اینجوری شدی؟
ولش کن بیخیال . من میرم بیرون یه دور بزنم یکی دو ساعت دیگه اگه نخوابیدی رو گوشیم تک بزن، خودم بهت زنگ میزنم
آخه اینجوری؟
مریم آخه نداره بعدا با هم صحبت میکنیم .فقط حواست به صدای تلفن خونه باشه زنگ زدم بقیه بیدار نشن
فعلا خداحافظ
خداحافظ
جواد رفت . فکرم پیشش موند، تو این مدت که با هم حرف میزدیم میگفت دیگه مثل قبل ناراحت و غمگین نیست. همه از تغییر رفتارش بهش میگن و....
حال هر دومون خوب بود . بودن جواد تو زندگی من یه تجربه از ارتباط با یه فرد جدید خارج از دایره‌ی خانواده بود.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 19
چند هفته‌ای از صحبت جواد با بابا میگذشت و ما هر روز بعد کار چند ساعتی تلفنی حرف میزدیم، در مورد همه چی ، خونواده ها، همکارا، خودمون، از همه مهمتر واکنش همکارا در مورد رفتار من تو شرکت.
هیچوقت فکر نمیکردم بی تفاوتی من نسبت به محیط اطراف و آدما باعث آزار اونا بشه، آدمایی که هیچ شناختی نسبت بهشون نداشتم. وقتی جواد تعریف میکرد یه جورایی کیف میکردم که حرصشونو در آوردم ...
برای هم کتاب میخوندیم و حالمون با هم خوب بود. جواد حافظ زیاد میخوند یه بار ازش خواستم برام فال حافظ بگیره
خب خانم خانما نیت کن، نیت درست و حسابی
وااا نیت درست وحسابی چیه دیگه ؟! اذیت نکن یه کار میخوای برام انجام بدی
باشه . آماده‌ای ؟
صبر کن، چشامو بستم و نیت کردم
آماده ام ..... چند دقیقه بعد
به به ببین چی اومد، گفتم درست و حسابی نه دیگه اینقدر ....
بخون لطفا، دقت کن اشتباه نخونی .....
صداشو صاف کرد و بعد چند دقیقه مکث، با صدای آرومش شروع کرد به خوندن ....
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-18
مثل برق از جاش پرید و خنده تموم صورتشو گرفت
بله قبول کرد . بدون هیچ عذر و بهونه‌ای . مثل دو تا مرد نشستیم و حرف زدیم . فقط یه درخواستایی داشت که کاملا منطقی و درست بود و منم قبول کردم
در عرض چند ثانیه اون آدم خسته و غمگین تبدیل شد به یه پسر بچه شیطون پرانرژی و تخس.
دیگه نمیتونی بهونه بیاری . هر روز بهت زنگ میزنم و صحبت میکنیم . مشکلی بود به بابا میگیم
بابا؟!!!
بله . بابا.... دیروز همش بهم میگفت پسرم . کیف میکردم بعد چند سال یک نفر اینجوری صدام میکرد
حواست باشه بابا رو اذیت کنی طرف حسابت منم مریم خانم.
عجب پررویی هستی تو . نیومده صاحبخونه شده!
زد زیر خنده .... خیلی وقته اومدم تو خبر نداری .
باشه حالا برو بزار کارامو انجام بدم . بعدا با هم صحبت میکنیم .
من رفتم . فعلا
از اتاق رفت بیرون . یه حال غریب. هم خوشحالم هم ناراحت
اصلا از کجا معلوم راست میگفت که با بابا صحبت کرده....
چیکار کنم حالا؟؟
کلا فکرمو بهم ریخت . نتونستم واسه انجام کارم تمرکز کنم . وسایلمو جمع کردم و رفتم خونه.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-18
آخرین روز ماه بود و باید لیست رو تا قبل ساعت 14 به حسابداری تحویل میدادم. مشغول جمع کردن برگه های کارکرد راننده ها بود که جواد اومد تو اتاق
سلام . خسته نباشی. خوبی؟
سلام. ممنونم شما خوبین؟
بد نیستم . بی معرفتی سراغی ازم نگرفتی تو این چند روز
چجوری سراغتونو میگرفتم
زنگ میزدی به موبایلم .
شمارتونو نداشتم
شمارمو پایین تموم برگه هایی که برات میاوردم نوشته بودم . یکبارم بهشون نگاه نکردی درسته؟
برگه های ورود و خروج کامیونها؟!
بله خانم هموناااا
من از کجا بدونم اون شماره شماست!
ولش کن . مهم نیست.
بریم سر اصل مطلب، من با بابات صحبت کردم.
واقعا؟ کی؟
بله واقعا. دیروز . همه‌ی حرفامو بهش گفتم و درخواستم از تو رو هم گفتم خلاصه کلی حرف زدیم با هم نزدیک 2 ساعت .
یه نیشخند زدم و گفتم قبول نکرد درسته ؟
چهره خسته و غمگینش برام نشون دهنده جواب منفی بابا بود .
روی صندلی جابه جا شد و برگشت سمت من و با صدایی گرفته گفت:
متاسفانه بابا قبول کرد و تو به خواستت نرسیدی
مات و مبهوت بهش نگاه کردم گفتم: قبول کرد ؟!!!!
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-18
بعد از استراحت یک ساعته، با مینا واسه ثبت نام کلاس رفتیم بیرون . تو شهر چرخی زدیم و خرید کردیم. ماجرا رو برای مینا تعریف کردم.
خنده‌ی مرموزی کرد و گفت زیاد عجله نکنه این قصه سر دراز داره
خندیدم و گفت نه جانم شروع نشده تموم شد.
فکر میکنی جانم . اینطور نیست
بیخیالش اصلا در موردش حرف نزنیم . هرچی باداباد.
روزهای آخر ماه، برام همیشه کابوس بود، حجم کار زیاد، بستن لیست حقوق، تکمیل تنخواه ماه، لیست کارکرد راننده‌ها و ..... از موقعی هم که آقا مسعود دیگه به کارای دفتر کاری نداشت و رسما خودشو کشیده بود کنار و میرفت جاده، کار من خیلی زیاد شده بود . خیلی روزها مجبور بودم اضافه کار بمونم . روزای آخر هر ماه هم که تا دیروقت شرکت میموندم تا بتونم لیست حقوق رو تکمیل کنم و پرداختی حقوق عقب نیفته. بعضی روزا بقدری خسته میشدم که چند باری که تو اتاق سرمو گذاشته بودم روی میز که واسه چند دقیقه استراحت کنم خوابم برده بود .
اون روز به خونه خبر دادم تا دیر وقت میمونم شرکت وکارم طول میکشه.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 18
رسیدم خونه . به محض ورودم.....
مامان جان، تلفن باهات کار داره
سلام مامان . کیه؟
نمیدونم گفت از شرکته!!!
من که تازه رسیدم خونه . ای خدااا بزارین برسم خونه بعد.... گوشی رو گرفتم
سلام بفرمائید
سلام مریم خانم .خسته نباشی . میخاستم مطمئن بشم سالم رسیدی خونه .
خداحافظ
تلفنو قطع کرد.
خندم گرفت . دیووونه
مریم، کی بود؟!
یه دیوونه روانی
شب که بابا اومد خونه، متوجه شدم با مامان پچ پچ میکنن، اما درباره‌ی چی حرف میزدن ؟؟
گوشامو تیز کردم شاید بفهمم چی میگن، اما نه . نشد که بفهمم
هول و بلا داشتم که نکنه جواد با بابا صحبت کرده باشه، آخه از اون دیوونه هیچی بعید نبود.
نه مریم آروم باش هر چقدر هم که پررو باشه با بابا که دیگه نمیره صحبت کنه ....
طول شب این چیزا تو ذهنم مرور میشد تا خوابم برد.
چند روزی از آقای کاظم زاده خبری نبود، دیگه مطمئن بودم بیخیال پیشنهادش شده . روزها به روال قبل آروم و بی دغدغه میگذشت و من سرگرم کار و کتاب و درس بودم. تصمیم گرفتم کلاس زبان ثبت نام کنم و بعدازظهر بعد کار همراه سرویس رفتم خونه‌ی مینا.
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دختر زیبای پاییز 2-17

باشه. ببین آقا جواد ، من مشکلی ندارم فقط باید قبلش با بابا صحبت کنین اگه موافق بودن ،قبول
بااااا بابات صحبت کنم که بتونم با تو حرف بزنم و درد دل کنم؟
آره دیگه همونایی که به من گفتین رو به بابا بگین .
مطمئنی؟
صد درصد
باشه . فردا میرم باهاشون حرف میزنم . فقط کجا؟ محل کار یا خونه؟
فرق نداره، هرجا خودتون راحت هستین.
خودت به بابا میگی که من میرم پیشش ؟
نه، اصلا من حرفی نمیزنم.
باشه.
از روی صندلی بلند شد. روبه روم وایستاد
ببین گفتی هرچی بابات بگه، نزنی زیر حرفت
نه . هرچی بابا بگه قبول
درضمن آقا جواد نه. فقط جواااااد
رفت.
منم پشت سرش راه افتادم که برم سمت خروجی و کارت زدن و رفتن به خونه. حالم خوب بود . خوشحال بودم که ناراحت نشده بود و از طرفی اطمینان داشتم که کلا منصرف میشه . چون مطمئن بودم نمیره با بابا صحبت کنه . آخه چی میخواست بره بگه .....
مشاهده ۹ دیدگاه ارسالی ...
و ۱ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
دختر زیبای پاییز 1-17
بعد ناهار حاج آقا رفت بیرون از اتاق و منم مشغول انجام کارا شدم که بتونم زودتر تموم کنم لیست‌های مالی رو که نخواد اضافه بمونم . چون واقعا اصلا حال و حوصله کار نداشتم.
دیگه رسیده بودیم آخر تایم کاری، داشتم وسایلمو جمع میکردم که آقای کاظم‌زاده با زدن چند ضربه به در وارد اتاق شد
سلام مریم خانم . حال و احوال شما؟
سلام . ممنون
خسته نباشی خانم
ممنون
نشست رو صندلی و رو کرد به من و گفت
بفرما خانم بشین کجا با این عجله !
یه نگاه بهش انداختم تا خواستم چیزی بگم گفت :
آهان، چیه؟ چی شده؟!
بابت صبح ببخشید . روم نشد حاج آقا بود سلام و احوالپرسی کنم!
تایم تموم شده باید برم، بابا میاد منتظر میمونه هوا سرده .
باشه میریم هنوز یه ربع تا تموم شدن تایم کاری مونده .بشین لطفا
نشستم پشت میزکارم
خب ! چی شد فکراتو کردی . جواب مثبت رو بهم بده که بی صبرانه منتظرم
از این همه پروییش خندم گرفت . ولی به روی خودم نیاوردم.
ببین آقای کاظم زاده...
آقای کاظم زاده!!!! جواد ، بهم بگو جواد
آخه ...
آخه، اما و اگر نداره فقط جواد