دختر زیبای پاییز 1-17
بعد ناهار حاج آقا رفت بیرون از اتاق و منم مشغول انجام کارا شدم که بتونم زودتر تموم کنم لیست‌های مالی رو که نخواد اضافه بمونم . چون واقعا اصلا حال و حوصله کار نداشتم.
دیگه رسیده بودیم آخر تایم کاری، داشتم وسایلمو جمع میکردم که آقای کاظم‌زاده با زدن چند ضربه به در وارد اتاق شد
سلام مریم خانم . حال و احوال شما؟
سلام . ممنون
خسته نباشی خانم
ممنون
نشست رو صندلی و رو کرد به من و گفت
بفرما خانم بشین کجا با این عجله !
یه نگاه بهش انداختم تا خواستم چیزی بگم گفت :
آهان، چیه؟ چی شده؟!
بابت صبح ببخشید . روم نشد حاج آقا بود سلام و احوالپرسی کنم!
تایم تموم شده باید برم، بابا میاد منتظر میمونه هوا سرده .
باشه میریم هنوز یه ربع تا تموم شدن تایم کاری مونده .بشین لطفا
نشستم پشت میزکارم
خب ! چی شد فکراتو کردی . جواب مثبت رو بهم بده که بی صبرانه منتظرم
از این همه پروییش خندم گرفت . ولی به روی خودم نیاوردم.
ببین آقای کاظم زاده...
آقای کاظم زاده!!!! جواد ، بهم بگو جواد
آخه ...
آخه، اما و اگر نداره فقط جواد