مهرناز
۱۷۰ پست
۳,۲۸۲ امتیاز
زن، مجرد
زير ديپلم
هیچ
قد ۱۵۵، وزن ۵۷

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 26
ساعت از یک نیمه شب گذشته بود که تلفن زنگ خورد، یه تک زنگ، چند دقیقه بعد دوباره تکرار شد، مطمئن شدم جوادِ
سلام . شبت بخیر
سلام نیمه شبت بخیر. تو چرا تا حالا بیداری و نخوابیدی ؟
خوابم نبرد فکر نمیکردم دیگه زنگ بزنی!!!
فردا میایی شرکت؟!
فردا!!!!!! جمعه ست ........
میدونم جمعه ست تو میایی یا نه؟!
نه ... بیام تنها شرکت چیکار روز تعطیل؟
من شیفتم. تو هم بیا ببینمت دلم برات تنگ شده. حرف بزنیم . دو روزه با هم صحبت نکردیم مریم
تو که امروز سرکار بودی؟ فردا هم هستی!!
امروز جایگزین حسین بودم فردا شیفت خودمه. میایی؟
اوووووم ............. باشه . فقط به چه بهونه‌ای بیام که داستان نشه.
چه میدونم حقوق، کارکرد و...... تو که هزارتا کار داری یه چیزی بگو
باشه . میام
الهی دورت بگردم که اینقدر مهربونی لجباز خودم. برو بخواب دیر وقته . منم برم بیرون یه سرکی بکشم تا صدای کنعانی در نیومده. شب بخیر عزیز دلم
فدات. مواظب خودت باش. خودتو بپوشون هوا سرده . شب بخیر
تموم دلشوره و نگرانی‌هام بعد حرف زدن با جواد پر کشیدن و رفتن . چقدر خوبه که جواد هست.
بازنشر کرده است.

تو را دوست داشتم...
چنان که گویی تو آخرین عزیز من بر روی زمینی

و تو رنجم دادی...
چنان که گویی من آخرین دشمن تو بر روی زمینم.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-25
واقعا بهت علاقه داره فقط بلد نبوده چجوری ابراز کنه به خودتون سخت نگیرین با هم صحبت کنین و دلخوریا رو کنار بزارین
یه نفر رو هم که بخوان اعدام کنن فرصت دفاع بهش میدن شما هم اجازه بده جواد حرفاشو بزنه بعد هر تصمیمی بگیری هر تصمیمی من کنار شمام و اجازه نمیدم جواد اذیتت کنه قبوله؟
اجازه بدین چند روز بگذره
چند روز زیاده خیلی زیاد جواد ناراحته میخواد حرف بزنه باهات چند ساعت خوبه؟هان چی میگی خوبه؟
شب بهت زنگ میزنه با هم صحبت کنین و دلخوریا رو کنار بزارین دنیا ارزش این دوری‌ها رو نداره
آقای هژبری خداحافظی کرد و رفت و من موندم خیال
شب رسید انگار دفعه اول بود که میخواستم با جواد حرف بزنم استرس داشتم و نگران بودم نمیدونستم آخر حرف به کجا میرسه اما دلم میخواست باهاش حرف بزنم حرفای آقای هژبری از عصبانیتم کم کرده بود و سعی کردم منطقی رفتار کنم ساعت 11 شد ازش خبری نشد تصمیم گرفتم بخوابم و مطمئن شدم دیگه زنگ نمیزنه رختخواب پهن کردم و دراز کشیدم دفتر یادداشتمو آوردم و شروع کردم به نوشتن
شب ماه مهتاب
انعکاس نور ماه در اتاق تاریک شب و من اینجا تنها و دور از تو
در وفای عشق تو مشهور
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-25
محمد هژبری هستم. دوست و همکار جواد. چند سالی هست که جواد رو میشناسمش و با هم رفت و آمد خانوادگی داریم. من و خانمم دورادور از طریق جواد با شما آشنا هستیم که البته من شانس دیدن شما رو از نزدیک داشتم.
چه کمکی از من ساخته ست آقای هژبری؟
اجازه بدین عرض میکنم. گویا دیروز اتفاقی افتاده که باعث رنجش شما شده........
میتونین از آقای کاظم زاده بپرسین؟ ایشون........
مریم خانم خواهش میکنم، میدونم ناراحتین و حق با شماست. جواد حق نداشته با شما اینجوری رفتار کنه، اما شما هم اینقدر سخت نگیر حداقل بزار حرف بزنه....
گویا آقای کاظم زاده همه چیز رو برای شما جز به جز تعریف میکنه........
نه اشتباه نکن. اوایل آشناییتون بهم گفت که به شما علاقه داره و من تا شبی که اومدم اینجا نمیدونستم شما با هم در ارتباط هستین. و تا دیشب هم خبر نداشتم که جواد چیا به شما گفته و ارتباط تون رو چه روالی هست.....
ببین مریم خانم میدونم که چقدر بهش علاقه داری و دوستش داری! نگو نه که باورم نمیشه . گریه های اون شبتو هنوز یادم هست که براش اشک میریختی، این یعنی قلباً و واقعی دوستش داری و اونم همینطور.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-25
چیزی نگفتم و از کنارش رد شدم. کارت زدم و وارد شرکت شدم.
مریم ؟؟ خانم مروتی ؟ لطفا چند لحظه...
بله؟!
باید حرف بزنیم مریم. لطفا!
آقای کاظم زاده من حرفی با شما ندارم .خواهش میکنم چند روز ........
مریم ........
مروتی هستم
باشه خانم مروتی. اجازه بده حرف بزنیم همین امروز نه چند روز دیگه .
چیزی نگفتم و به سمت اتاقم راه افتادم . چقدر حالم از دیدنش خوب بود دیگه از اون رخوت و بی حالی خبری نبود. بودنش بهم انرژی و حال خوب میداد .
برای اینکه بهش فکر نکنم و خیالبافی نکنم با هماهنگی آقای بخشنده پرونده‌های قدیمی رو از بایگانی خارج کردم و مشغول مرتب سازیشون شدم. نزدیکای ظهر آقای بخشنده از شرکت رفت بیرون و گفت که امروز برنمیگرده. بعد تایم ناهار، دوست جواد اومد اتاقم. قبلا فقط یکبار دیده بودمش شبی که جواد حالش بد شده بود.
سلام. مزاحم نیستم
سلام . خواهش میکنم . بفرمائید کمکی ازم ساخته ست ....
اجازه بدین خودمو معرفی کنم تا بتونیم راحت‌تر با هم صحبت کنیم .
در چه موردی؟!
عرض میکنم خدمتتون مریم خانم . البته اگه ایراد نداره که با اسم کوچیک صداتون کنم .
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 25
اونشب هر جوری بود تو مهمونی خودمو سرحال و خوب نشون دادم که لازم نباشه واسه بقیه توضیح بدم.
آخر شب که رسیدیم خونه‌ی مینا، حالم هیچ خوب نبود، تپش قلب گرفته بودم و سردرد. نمیتونستم به کسی هم چیزی بگم. یکی دوتا مُسکن به بهانه سردرد و سرماخوردگی از مینا گرفتم خوردم و دراز کشیدم که بخوابم. بعد از کلی کلنجار رفتن خوابم برد. یکی دو ساعت بیشتر نتونستم بخوابم. ساعت پنج صبح آماده شدن واسه شروع یه روز جدید ............
و چقدر دلم میخواست خونه بمونم و جایی نرم و کسی رو نبینم.
میدونستم جواد شیفت نیست و شرکت نمیاد و نمیتونم ازش خبر بگیرم و بدونم چه حالیه! از طرفیم باید ازش دور میموندم تا دلخوریم رفع بشه . اخلاق خودمو بهتر از هر کسی میدونم که میتونم چقدر بد باشم حتی با عزیزترین آدمای زندگیم.
سرویس مقابل درب ورودی شرکت ایستاد، همه پیاده شدن و من آخرین نفر با یه حس رخوت و نخواستن دستمو گرفتم به دستگیره در مینی بوس که پیاده شم
مواظب باش سُر نخوری. عجله نکن.....
سرمو بالا گرفتم، جواد روبه رو وایستاده بود. سلام. صبح بخیر
سلام خانم . صبح شما هم بخیر
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-24
آروم شده بودم . ولی اصلا دوست نداشتم باهاش هم صحبت شم. حس بدیه بازی خوردن.
کل مسیر به سکوت گذشت. هرزگاهی جواد چند کلامی با راننده هم صحبت میشد و دوباره سکوت ..........
وارد شهر که شدیم، آدرس خونه دایی رو ازم پرسید.
از راننده خواست مقابل یه مغازه نگه داره و به بهانه خرید سیگار فرستادش رفت . اومد صندلی عقب کنارم نشست.
ببین مریم، حق داری، میدونم دلخوری و ناراحت. ولی بخدا، بجون خودم نیتم بد نبوده و نیست هیچ جور دیگه‌ای نمیتونستم بهت نزدیک بشم که تو قبول کنی، تو بگو چکار میکردم که کنارم بمونی ؟!!
اینجوری نکن با خودت قربونت برم ... مریم با توام خب یه حرفی بزن دختر . عذابم نده. راننده الان میاد یه چیزی بگو لطفا.
نمیخام در موردش حرف بزنم . تمومش کن لطفا
باشه لجباز یکدنده .
راننده با کلی نوشیدنی و خوراکی اومد. جواد یه دونه شیرکاکائو و کلوچه و شکلات بهم داد، ازش گرفتم و گذاشتم رو صندلی . فهمید که نمیخورم ، نایلون رو داد بهم گفت ببر واسه ماریه، تو ماشین نزار. با سر تایید کردم و دیگه تا رسیدن به خونه حرفی نزدیم.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-24
بله ایشون هم امشب میرن خونه. یه آژانس گرفتیم واسه هر دو نفرتون.
اصلا یادم نبود قرار بود امشب باهم بریم .................
ممنون آقای فریدونی تا چند دقیقه دیگه میام .
آبی به صورتم زدم و وسایلمو برداشتم راه افتادم سمت خروجی شرکت .
میلرزیدم . هوا سرد بود اما لرزیدن من بخاطر سرما نبود، فشار عصبی زیادی که داشتم تحمل میکردم باعثش بود. بعد از خوش و بش با آقای فریدونی رفتم سمت ماشین که سوار شم صداشو شنیدم که گفت :
خانم مروتی، اگه سرما میخوری روانداز بیارم همراه خودت ببر ، آخه داری میلرزی!!!
ممنون آقای فریدونی. تو ماشین گرمه . ممنون از محبتتون.
الان میگم جواد هم زودتر بیاد که راه بیفتین.
سرمو تکیه دادم به صندلی و چشامو بستم. دلم میخواست بخوابم و از اون همه فکر که تو سرم میچرخید و حالمو دگرگون میکرد فرار کنم. اینکه جواد رو قلباً دوست داشتم جای انکار نبود اما از اینکه تو این مدت منو بازی داده بود و باعث شده بود با احساسم بجنگم واقعا ناراحت بودم.
جواد نشست تو ماشین و حرکت کردیم . هوای سرد و تاریک، جاده یخ زده و برفی.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-24
مریم جانم، خیلی معذرت میخام، ببخش عزیزدلم، تو روخدا حرف بزن باهام. مریم.....
دلم میخواست اون لحظه بغلش میکردم و ساعت ها تو آغوشش بدون ترس از نبودنش آروم میگرفتم ....
اما، چرا جواد احساسات منو به بازی گرفته بود؟ چرا از اول رک و راست بهم نگفته بود قصد و نیتش چیه؟
مریم....... مریم......مریم ؟ چرا گریه میکنی ؟ داری میلرزی؟ دِ آخه حرف بزن لعنتی .....
برو بیرون از اتاق ....
چی ؟؟؟
گفتم از اتاق برو بیرون تا صدام نرفته بالا .... برو بیرون دیگه نمیخام ببینمت برررو بیررررون ......
باشه باشه فقط بگو خوبی ؟ چیزیت نشده میرم
به تو ربطی نداره حال من . برو بیرون تا صدا نزدم کسی بیاد ...............
چند دقیقه بعد از رفتن جواد به هر سختی بود از زمین بلند شدم و خودمو جمع و جور کردم . نمیتونستم جلوی ریختن اشکامو بگیرم صورتمو شستم بازم فایده نداشت . باید میرفتم از اونجا، باید میرفتم شاید میشد آروم بگیرم.
سلام آقای فریدونی وقتتون بخیر. قرار بود آژانس بگیرین ......
بله، بله .آژانس آمادست منتظر شما و آقای کاظم زاده ست
آقای کاظم زاده؟!
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 24
تکیه دادم به پشتی مبل و بی صدا اشک ریختم، شاید آتیشی که تو دلم بود سرد بشه. تموم وقت چهره جواد تو ذهنم بود و هر موقع بهش فکر میکردم قلبم درد میگرفت .
راستی اون کیه که جواد انتخابش کرده؟ چقدر دوسش داره؟ اونم جواد رو دوست داره؟
هزارتا سوال !!! سوالایی که میدونستم هیچکدومش به من ربطی ندارن و مهم جواد بود که انتخابشو کرده بود و قرار بود بره دنبال زندگیش ...
در اتاق باز شد، تمام قد تو چارچوب در ایستاد. نگاش کردم، انگار از یه سردرگمی، یه بلاتکلیفی، فرار میکرد، آشفته بود. هراسان و مضطرب
خودمو جمع و جور کردم و رفتم سمتش.
جواد .....
برگشت، نگام کرد و بی مقدمه گفت :
مریم دوستت دارم. باهام ازدواج میکنی ؟
خشکم زده بود، مات و مبهوت نگاش میکردم ، عقب عقب رفتم سمت مبل. حال خوبی نبود اصلا خوب نبود. به پهنای صورت اشک میریختم و نمیتونستم حرف بزنم پام گرفت به گوشه میز، خوردم زمین. اومد سمتم که دستمو بگیره، با اشاره دست بهش فهموندم که سمتم نیاد . چند قدم دورتر از من وایستاد ، نتونستم از روی زمین بلند شم فقط گریه میکردم ...
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 4-23
جمله‌ی آخر رو که گفت نگاهمو ازش دزدیدم که دگرگونی حالمو متوجه نشه یه مکث کردم و گفتم:
خیلیم عالی، چرا اینقدر مضطربی پس؟!!!
نمیدونم چجوری بهش بگم؟ نمیدونم عکس العملش چیه؟ موندم سر دو راهی گفتن یا نگفتن؟!
آخرش چی ؟ تا کی میخوای اینجوری سردرگم و بلاتکلیف باشی؟!
نمیدونم!!!!
برو بهش بگو، رک و راست بدون خجالت .
واقعا؟!!
سرمو به نشون تایید تکون دادم . ازجاش بلند شد . بدون اینکه حرفی بزنه از اتاق رفت بیرون .
نمیدونستم کجا رفت و پیش کی رفت . ولی فهمیدم دیگه همه چیز تموم شد و من باید با این حس لعنتی میجنگیدم که کسی متوجه نشه. آخه حرف زده بودیم و من قرار بود خواهرش باشم نه عشقش . کاش هیچوقت قبول نمیکردم کاش....
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-23
تموم شد؟
بلللله تمام.
خسته نباشی خانم
قربونت . ببخش معطل شدی ولی واقعا چاره‌ای نبود
فدا سرت . بجاش تو این یک ربع یه دل سیر نگات کردم.
از حرفش خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین . احساس کردم لحن حرف زدنش تغییر کرده . کلا چند روز اخیر یه مدل دیگه شده بود رفتار و گفتارش.
از پشت میزکارم بلند شدم اومدم رو مبل کنارش نشستم
خب جناب جواد خان بنده سرو پا گوشم در خدمت شما. هرچه میخواهد دل تنگت بگو
مریم...
بله؟
یه مکث کوچیک ..... مریم ؟؟
جانم....
یه حرفایی رو باید بهت بگم ولی لطفا اول گوش کن بعد هرچی خواستی بگو . باشه؟
خیره انشاا.... بگو میشنوم
یادته روزای اول بهت گفتم میخام کنارم باشی چون تنهام؟
خب ....
یادته گفتم یه مدتی زیر نظرت داشتم و در موردت پرس و جو کردم؟
خب ...
یه نفس عمیق کشید و ادامه داد ، یادته بهت گفتم میخام با یکی مثل تو ازدواج کنم ؟ شبیه تو
خب .....
حالا اون نفر رو پیدا کردم،
تو تموم مدتی که داشت حرف میزد به صورتش نگاه میکردم و می‌دیدم دستاشو تو هم گره کرده و با هر کلمه‌ای که میگه یه فشاری به دستش وارد میکنه نگاه ازش برنداشتم و اون اصلا بهم نگاه نمیکرد...
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-23
حاج آقا که برگشت اتاق دو تا پوشه دستش بود گذاشت رو میزم و گفت اینا رو واسه فردا صبح آماده کن باید اول وقت برم جلسه هیئت مدیره .
چشم آماده میکنم فقط طول میکشه تو تایم کاری آماده نمیشه، از طرفیم امشب میخوام برم خونه خواهرم سرویس پرسنل که بره .....
اشکال نداره اینا رو که تموم کردی، آژانس بگیر و برو خودمم به نگهبانی میگم.
ممنون حاج آقا. تو دلم قند آب شد که برنامه ی موندم اینطوری جور شد و بعدشم حرف و حدیثی نبود.
مشغول شدم که قبل اومدن جواد بتونم کارا رو تموم کنم .چون با اومدن جواد دیگه کار بی کار .
یک ساعت بعد رفتن همه، سر و کله آقا جواد پیدا شد . دو تا نسکافه داغ و کیک هم همراه خودش آورده بود.
درب اتاق رو براش باز کرد ....
به به خانم خانما ببین جواد چه کرده ؟
دست شما درد نکنه . فقط لطفا یه بیست دقیقه ساکت بشین چیزی نگو من این پرونده رو تموم کنم فردا صبح باید تحویل بدم بعدش هرچی تو بگی همونه
مطمئنی؟
بله. بعدش ششدانگ در خدمت شمام و گوش به فرمان .
باشه .
مشغول شدم تا سریع تمومش کنم و بفهمم چی میخاد بگه که اینهمه اصرار به موندنم داشت.
اینم از این و تمام ....
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-23
چطوری ؟ خسته نباشی. دیدم تکیه دادی به صندلی دلم نیومد استراحت کنی گفتم با من حرف بزنی دلت وا شه امروز اصلا فرصت نشد بیام سمتت چرا اینقدر شلوغه اونجا ؟!!!
قربون محبتت .دیگه راننده ها که برمیگردن، حاج آقا هم که باشه همین میشه. من بیچاره میشم اینقدر که باید توضیح بدم در مورد همه چی ...
خودت چه خبر؟
ندارم
اونموقع اومدی تو اتاق چیزی میخواستی بگی ؟
اوهوم
جانم بگو میشنوم .
تلفنی نمیشه . رو در رو صحبت کنیم .
کی؟
امروز بمون حرف بزنیم
امروز نمیشه . باید برم خونه ی مینا مامان اونجاست .کلاس زبان هم دارم . شب هم دعوتیم خونه دایی باید بریم اونجا . تلفنی بگو خب اتفاقی افتاده؟
گفتمت که تلفنی نمیشه. باید رو در رو حرف بزنیم . بمون بعد یکی دو ساعت آژانس میگیریم با هم میریم باشه؟
با هم ؟!!!!!!!!! تازه مگه تو امشب شیفت نیستی؟
آره با هم . جابجا میکنم با یکی دیگه فردا بجاش وایمیستم . حله؟
آخه !!!
مریم آخه نداره بمون . اتفاقی پیش نمیاد. به مینا بگو برن خونه دایی من میرسونمت اونجا . بگو چشم تمام
چشم .
آفرین دختر حرف گوش کن . برو بکارت برس تایم استراحتت تموم شد.خدانگهدار
ای بدجنس فعلا
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
  • kian fe

    سلام. بله

    درود بر شما .بسیار زیباست خلاقیت ذهنی شما در نوشتن ...متشکرم که به اشتراک میگذارید.

  • مهرناز

    ممنون از محبتتون . زیبا نگاه و توجه حضرتعالیست

بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 23
یک هفته بعد اون شب کذایی، نزدیکای ظهر جواد اومد پیشم، وقتی متوجه شد حاج آقا تو اتاق هست یه برگه که دستش بود رو بهم داد و چیزی نگفت و رفت. یک ساعت بعد دوباره برگشت، سرکی کشید، دید شلوغه رفت. حاج آقا بیرون نرفته بود و تو اتاقش مشغول انجام کار و هرزگاهی صحبت با راننده‌ها بود. اون روز تقریبا شلوغ بود. منم حسابی سرگرم کار، بعضی موقع‌ها صدام میزدن میرفتم پیششون و مدارکی رو که لازم داشتن براشون آماده میکردم. تایم ناهار که شد بالاخره از شلوغی کار کم شد و هم رفتن واسه صرف ناهار من موندم تنها تو اتاق . خسته بودم چند دقیقه تکیه دادم به پشتی صندلی و چشامو بستم ، چند دقیقه نگذشته بود صدای تلفن بلند شد.....
صد بار بهت گفتم بزار یه سیم کارت و گوشی برات بگیرم از این بدبختی خلاص شم . همش گفتی نه، واسه دو کلام حرف زدن باهات باید اینهمه منتظر بمونم ...
سلام آقا، فداتشم منم خوبم . تو هم خسته نباشی از اینهمه رفت و آمد و سرک کشیدن .
خندش گرفت . ای پرروی زبون دراز . قشنگ حرف رو عوض کن ببر اون سمتی که دلت میخاد .