مهرناز
۱۷۰ پست
۳,۲۸۲ امتیاز
زن، مجرد
زير ديپلم
هیچ
قد ۱۵۵، وزن ۵۷

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-28
مدتی بود آقای بخشنده عجیب و غریب برخورد میکرد، به جواد گفتم اونم تایید کرد، حدس میزدم از رابطه منو جواد خبر داشت. تو حرفاش همش میخواست به من بفهمونه میسرم اشتباست و باید تغییرش بدم . دلم نیومد به جواد بگم و فکرشو بهم بریزم .
اون روز حاج آقا واسه تایم ناهار برگشتن دفتر .
مریم خانم امروز افتخار میدین ناهار در کنارتون باشیم
اختیار دارین حاج آقا، باعث افتخار .
قلباً دوسشون داشتم و برام محترم بودن، خیلی کمکم کردن و مثل یه مدیر با تجربه و حمایت گر همیشه کنارم بودن. دلم نمیخواست ناراحتشون کنم و هرزگاهی که از سر بی‌تجربگی و خامی رفتار میکردم و باعث رنجششون میشدم عذرخواهی میکردم . و همه از ارادت قلبی من به حاج آقا خبر داشتن . مروتی نور چشمی ...........
میزناهار رو آماده کردم و منتظر شدم غذا رو بیارن
مریم خانم امروز مهمون داریم یه قاشق چنگال دیگه هم اضافه کن
بدون پرسش در مورد مهمون ناخونده قاشق و چنگال رو گذاشتم روی میز
مشغول غذا خوردن شدیم . تقریبا آخر غذا بود که صدای باز شدن درب اتاق اومد ....
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-28
اون لحظه هیچ حس خوبی نسبت به برادرزاده آقای بخشنده نداشتم با اینکه اصلا ندیده بودمش و شناختی نسبت بهش نداشتم اما حسم بهش خوشایند نبود !!!!
خب هرکسی حق داره هرجوری که راحت هست در مورد بقیه نظر بده
خندید و چیزی نگفت
من میتونم با اجازتون برم به کارام برسم
بله بله خانم بد اخلاق. بفرمایید به کارتون برسین .................. یه روز بگم بیاد اینجا ببینیش ؟
که چی بشه ؟
همدیگرو بشناسین
ایشون که منو میشناسه ، منم نیازی به شناختشون ندارم . با اجازتون .
از اتاق اومدم بیرون . از لحن آخرین جمله‌ام آقای بخشنده ناراحت شدن چون توقع نداشتن اونجوری جواب بدم.
چند روز از اون ماجرا گذشت، یکی دو بار میخواستم ماجرا رو برای جواد تعریف کنم بیخیال شدم اما ازش در مورد موسی الرضا پرسیدم. و یه چیزایی دست گیرم شد. انگار حسم بهش اشتباه نبود تقریباً از اون تیپ آدمایی که من خوشم نمی اومد ....
هفته‌های آخر سال همه در تلاش و تکاپو، شلوغی روزهای آخر سال تو محل کار بیشتر نمود پیدا میکرد و واسه من اولین سال و متفاوت ترینش بود، تهیه هدایا نوروزی پرسنل، هماهنگی عیدانه‌های پرسنل و .......
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-28
بله ازدواج . اگه یه روز بخوای ازدواج کنی چه چیزایی مدنظرت هست؟ میشه به من بگی....
خیلی چیزا مهم هستن . خب این چه سوالیه وسط این همه کار که من دارم . نیم خیز شدم که بلند شم
بنشین مریم . ازت سوال پرسیدم جواب منو بده بدون تعارف و رودروایسی
اخه ...
حرف بزن دیگه دختر بالاخره تو هم معیارهایی داری
خونواده و اخلاق
همین ؟!
بله .همش همینه بیشتر از این نیست
کار، خونه، ماشین، تحصیلات
این چیزایی هست که دونفر اگه کنار هم باشن میتونن بدست بیارن.
پسر برادر من موسی الرضا رو دیدی؟
دوباره علامت سوال شدم !!!!!!!!!
کجا باید می‌دیدمشون!!!!!!!!!
کارمند شرکت هست بخش تولید. نگو که خبر نداشتی ؟!!!
واقعا اینجا کار میکنن! اطلاع نداشتم
زد زیر خنده ....... پس حرفایی که تو شرکت در موردت هست درسته
چه حرفایی اونوقت ؟!!!
دخترِ غُد، آدم به دور از دماغ فیل افتاده ، نه جایی رو نگاه میکنه نه به کسی کاری داره ، نه با کسی ارتباط داره
دوباره زد زیر خنده ............. موسی الرضا حق داشت وقتی ازش در مورد تو پرسیدم، گفت اون اصلا کسی رو تو شرکت نمی‌شناسه !!!! دختریه غُد.....
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 28
روزها سپری میشدن و ما حالمون خوب خوب
سرفه های جواد دوباره سروکلشون پیدا شده بود و هرچی هم ازش میپرسیدم میگفت رفتم دکتر و گفته ذات الریه ست به مرور زمان و استفاده دارو خوب میشه .
اوضاع و احوال کارم هم خوب بود و شلوغ . صادرات به عراق همچنان ادامه داشت و همه‌ی راننده‌ها بدون توقف تو خط ترانزیت کار میکردن .
حاج آقا بخشنده هم هرزگاهی مابین کار به من پیله میشد واسه درس خوندن و ازدواج کردن و ......
تو دفتر مشغول انجام کار بودم ، از معدود دفعاتی بود که حاج آقا تمام وقت تو دفتر بودن
مریم خانم بیا اینجا لطفا
بله حاج آقا امری داشتین؟
بشین میخام باهات صحبت کنم
بفرمائید.
نظرت راجع به ازدواج چیه ؟
من!!!!!!!!!! مات بهشون نگاه کردم . قیافه شده بود علامت سوال!!! با تکون دادن سر تعجبم رو نشونش دادم
خندش گرفت . چرا این مدلی شدی جواب منو بده
ازدواج؟!!!
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 5-27

دختر تو داری میلرزی از سرما..... بیا کاپشن منو بپوش .
نمیخام خودت بپوش سرما میخوری
مریم بگیر مریض میشی؟
نمیخام خودت بپوش سردت نشه. هرچی اصرار کرد قبول نکردم
کاپشن رو انداخت دورم و منو کشید تو بغلش.اینجوری خوبه نه تو سردت میشه نه من .
دستاشو قلاب کرده بود دورم . چه حال خوبی بود قدم زدم تو خیابون. کاش هیچوقت نمیرسیدم ......
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 4-27
آخه دیوونه اینجا .............
اینجا!!!!!!!! بقیه رو نمیبینی چطوری لباس میپوشن اونم تو محل کار؟!!!
من به بقیه چکار دارم آخه ... تو خیلی تغییر کردی مریم خیلی ..........
خیلی چی!! زشت شدم ؟! خب من زشتم چیکار کنم ؟
زشت چیه دیووونه . به این خوبی و قشنگی ... خدارو شکر کسی نبود ببینه وگرنه از فردا داستان داشتی ......
با تعجب بهش نگاه کردم ............داستان ؟!!!!!!!!! داستان چی؟
خندید و گفت هیچی دیوونه هیچی
توقع نداشت اینهمه تغییر ببینه ، اما خجالت کشید بگه . حس خوبی بهم دست داد وقتی دیدم غافلگیر شده..........
موافقی یکم پیاده روی کنیم تا خونه‌ی محمد؟
دیر نمیشه؟
به محمد گفتم تا 8 میرسیم .هنوز یه نیم ساعتی وقت داریم. چی میگی؟
خوبه .
از ماشین پیاده شدیم . هوا تقریبا سرد بود و نم نم بارون میومد. چقدر هوا عالی بود
مریم سردت نیست ؟
هوا خوبه. تو سرما میخوری؟
من لباس گرم دارم تو با این کت سرما میخوری دختر.......
زشت نیست دست خالی میریم ؟
نه بابا، دفعه اولم که نیست تا حالا ده بار اومدم .
من که دفعه اول میام .
تو همراهی منی دیگه . دفعه بعد ایشالا یه کادو میگیریم براشون.
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-27
ساعت کاری تموم شده بود تو اتاق داشتم آماده میشدم که تلفن ..........
مریم زودباش دیگه آژانس گرفتم منتظره
به این زودی !!!! من هنوز آماده نیستم بزار لباسامو عوض کنم میام
لباس عوض کنی؟ کجا؟
همینجا دیگه با لباس فرم که نمیشه رفت مهمونی .
باشه فقط زود باش هر کار میکنی
مانتو آبی روشن، روسری ساتن آبی، کت نیم تنه...... چیزی که همیشه دوست داشتم همراه یه آرایش ساده و ملایم.
نمیدونستم عکس العمل جواد چیه از این تغییر ........ تا حالا منو فقط با لباس فرم دیده بود.
کنار درب خروجی وایستاده بود، منو ندید که میرم سمتش، آروم آروم بهش نزدیک شدم
من اومدم بریم
چه عجب،تشریف آوردین. همزمان برگشت سمت من . مرریم............
یه نگاه به سر تا پای من انداخت ، سریع درب ماشین رو باز کرد و اشاره کرد بشینم تو ماشین. یه جوری که انگار نمیخواست کسی منو ببینه........
خودشم بر خلاف دفعه قبل نشست صندلی عقب کنارم. ماشین راه افتاد . تقریبا یک ربع هیچ حرفی نزدیم من متعجب از رفتار عجولانه جواد و ساکت ...........
تو چرا اینقدر تغییر کردی مریم؟
فقط لباسمو عوض کردم . چرا اینجوری میکنی ..........
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-27
امشب هوا چطوره سرده؟
نه دیگه سرمای هوا تموم شده، بهار نزدیکه خانم خااانما
واسه پس فردا چی شد با خونه هماهنگ کنم یا نه؟
واسه خونه‌ی محمد؟
اره دیگه . کلا فراموش کردی !
هماهنگ میکنم بریم . فردا به محمد خبر میدم.
مریم رسیدم . چیکار کنم ؟
برو پشت میز کارم . کشوی میز رو باز کن
خب . این کشو ........ یه بسته ست اینجا
خودشه .
چیکارش کنم؟
بازش کن لطفا.
این چیه؟ واسه کیه؟
واسه تو ....... بازش کن .... زود باش
واسم هدیه خریدی؟
ناقابل ایشالا که خوشت بیاد
وااای وااای ببین.... گل مریما رو ببین چقدر قشنگ.
من قربونت برم که اینقد با محبتی . هر موقع نماز بخونم کنارمی مریم
واسه همون برات خریدم که همیشه یادم باشی واسم دعا کنی
گلبرگا رو نگاه کن چقدر بوی خوبی میده .... عطر مریم.......
ذوق کردم از خوشحالیش . حالم خوب شد از حس خوبی که بهش داده بودم . جواد خیلی با احساس بود و مهربون با یه دنیا رویا و آرزو. ما دو تا حالمون با هم خوب بود. اما بی خبر از ظن بد دیگران..............
اون روز قرار بود بریم خونه‌ی آقای هژبری، از خونه واسه خودم مانتو و روسری برداشتم که قبل رفتن بپوشم.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-27
تو مرخصیتو هماهنگ کن بریم، فقط لطفا با کلاس من یکی نباشه چون نمیتونم غیبت کنم حذف میشم...
اووف من چجوری مرخصی رو با کلاس تو هماهنگ کنم ؟
یااا خداا اینقدر سخته ؟ مساله فیثاغورث که نمیخوای حل کنی پسر جان!
من پس فردا کلاس ندارم تو هم شیفتی میتونی تایم بعدازظهر رو مرخصی بگیری ؟!!!
ااااوووم ............. بزار ببینم چی میشه تا شب بهت خبر میدم . راستی تو امروز هستی یا نه ؟
نه میرم . خسته ام امروز خیلی شلوغ بود
باشه . تا حاجی نیومده برم . راستی یه چیزی بگم ؟!
بفرما....
فکر کنم حاجی شک کرده بهمون .صبح منو دیده بهم تیکه میندازه
جدی؟! یا میخوای منو اذیت کنی؟
نه بجون خودم . به تو چیزی نگفته ؟
نه .
باشه من میرم . فعلا
دلم میخواست هدیه رو بهش بدم اما نه اونجوری هول هولکی ...
ساعت 10 شب ..... به قرار هر شب
سلام جان دل. خوبی ؟ خسته نباشی . شبت بخیر
سلام بانو . فدات.
کجایی؟
اتاق استراحت
میشه تا اتاق من بری لطفا
واسه چی اونوقت؟
شما برو بهت میگم، یه کاری رو یادم شده انجام بدم زحمتشو بکش
باشه . قطع کن رسیدم اونجا زنگ میزم بهت .
حرف میزنیم تا برسی دیگه طول نمیکشه
بااااشه.
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 27
روزها پشت سر هم میگذشتن من و جواد هر روز بیشتر از قبل دلبسته هم میشدیم. حال هر دومون خوب بود خوب که نه عالی .....
از مدتها قبل تو فکر این بودم براش هدیه بخرم، یه چیزی که حالشو خوب کنه و هر موقع نگاش کنه یادم بیفته، خیلی فکر کردم ولی چیزی به ذهنم نرسید ، یه روز بین حرفهایی که میزدم متوجه شدم خیلی دوست داره یه سجاده داشته باشه............
بعدازظهر بعد از کلاس زبان، با مینا قرار گذاشتیم بریم بیرون واسه خرید. به مینا گفته بودم میخوام واسه جواد هدیه بخرم، بالاخره بعد از دوساعت گشتن بین فروشگاه‌ها اونچیزی رو که برام دلنشین بود رو پیدا کردم یه سجاده ترمه دست دوز همراه یک تسبیح عقیق یاقوتی و گل مریم ...
موقع‌هایی که شیفت بود طول روز به بهونه‌های مختلف میومد پیشم و با هم صحبت میکردیم. یه روز بهم گفت خانم آقای هژبری واسه عصرونه دعوتمون کرده خونشون، ازم خواست بریم ، مخالفت نکردم و قرار شد یه روزی که بتونه مرخصی بگیره بعد از کار با هم بریم.
تو اتاق نشسته بودم و کتاب میخوندم که اومدم پیشم
مریم ؟
جانم؟
کی بریم خونه‌ی محمد؟خانمش منو دیوونه کرده اینقد که اصرار میکنه بریم خونشون.
بازنشر کرده است.
روزی که بتونم مثل یه آدم بزرگ و عاقل، تموم حرفامو بدون بغض و گریه بزنم ۹۰ درصد ناراحتیام حل میشه ...
راست میگن دنیا از نگفتن خرابه
کاش بشه راحت حرف زد بدون بغض ...
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 4-26
آآآآی من قربون تو برم که اینقدر خوبی . بیا ببین غذا چی درست کردم. امروز دست پخت منو بخور روزت کامل شه.
چی چی هست؟
بیا خودت ببین
ظاهرش که خیلی خوبه . مزه‌ش چی؟
یه لقمه گرفت داد بهم . بیا بخور. ببین چطوره
واقعا خوشمزه بود. سیب زمینی رو نگینی خورد و سرخ کرده بود تن ماهی بهش اضافه کرده بود بعدشم تخم مرغ زده بود با کلی ادویه .تقریبا یه چیزی شبیه پیتزا.
همشو خودت درست کردی ؟
بله سرکار خانم . یک ساعتی هست درگیرشم . واسه همون نیومدم پیشت .
فکر کردم خوابی ؟
نچ . واسه بانو غذا درست میکردم. بیا بشین تا سرد نشده بخوریم.
نشستم کنارش و شروع کردیم به خوردن غذا .
مریم؟؟
جاااانم ؟
ازم ناراحتی هنوز؟
هرچی بود تموم شد. در موردش حرف نزنیم دیگه. باشه؟
باشه . هرطور تو بخوای عزیز دلم .
جواد خیلی خوبه که هستی....
نگاهش پر از محبت و دوست داشتن بود. طوری که وجودم آرامش میگرفت وقتی کنارم بود. کلی با هم حرف زدیم . قرار گذاشتیم کسی تو شرکت از رابطمون خبر نداشته باشه.
بعد مدتها یه روز خوب و عالی رو تجربه کردم...........
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 3-26
برگشتم اتاق. یکم سردم شده بود .چند دقیقه کنار بخاری نشستم . یه چای آماده کردم و گذاشتم رو میز و مشغول انجام کار شدم. چقدر خوب بود کار کردن به دور از شلوغی و سروصدا و استرس. چیزایی که هر روز باهاشون سروکار دارم. با گذشت یک ساعت از اومدنم به شرکت از جواد خبری نبود. حدس زدم داره استراحت میکنه چون دو روز پشت سرهم شیفت بود ومطمئنا خسته . واسه همون بهش زنگ هم نزدم چون حدس میزدم خواب باشه.
در اتاق باز شد . جواد با یک سینی غذا تو دستش وارد شد. بلند شدم تا کمکش کنم
سلاااام خانم خانما . احوال شما؟
سلام به روی ماهت .
خوش میگذره. تنها قدم میزنی بی معرفت ........
آهان!! چه زود خبرش بهت رسید !!!
اوهوم . از اتاق استراحت که اومدم فریدونی بهم گفت.
چی گفت دقیقا؟!!
میگه دختره دیوونه صبح روز تعطیل، تو هوای سرد بلند شده اومده اینجا. بعدش میگه میخاام قدم بزنم تو محوطه . عقل مقل نداره این دختره؟!!!
جدی اینجوری گفت؟
خندش گرفت. میخندید. بخدا همینجوری گفت ...... خب راست میگه کی تو هوای سرد میره قدم بزنه اونم تو شرکت !!!! خُلی دیگه .......
بله. حق با شماست . خُلم که اومدم تو رو ببینم
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 2-26
همه جا آروم و در سکوت . برفی که شب گذشته اومده بود همه جا رو یکدست سفید کرده بود تابش نور خورشید روی برفا و انعکاس تابش نور، درخشش دونه‌های سفید برف بقدری دلچسب و زیبا بود که هیچ دلم نمیخاست برم تو اتاق. یه لحظه یه چیزی از ذهنم گذشت . سریع خودمو رسوندم به اتاق، وسایلمو گذاشتم . زنگ زدم نگهبانی
سلام .آقای فریدونی سگا تو محوطه نیستن ؟
سلام . نه تو اتاقکشونن . چطور؟
با اجازتون میخام یه دوری تو محوطه بزنم. هوا خیلی خوبه البته اگه از نظر شما ایراد نداره؟!
نه خانم چه ایرادی . راحت باشین .
وااای که چقدر خوب ........ از اتاق اومدم بیرون. هوا عالی بود . چندتا نفس عمیق کشیدم و راه افتادم سمت خیابون وسط شرکت. نسیم سردی به صورتم خورد. چشامو بستم و امتداد خیابون شروع کردم به قدم زدم. یه لحظه دلم خواست جواد کنارم باشه، دستشو بگیرم، منو تو بغلش بگیره و اون مسیر رو با هم بریم.......
نیم ساعت به چرخیدن تو محوطه گذشت. واسه من اینجوری رها شدن و بیخیال همه چی شدن خیلی کم پیش میومد. از کل زندگی فقط همون نیم ساعت رو برای خودم گذاشتم و کیف کردم. (یادش بخیر)
بازنشر کرده است.
دختر زیبای پاییز 1-26
روزای تعطیل معمولا دیرتر میرفتم شرکت ساعت حدود 9 آماده شدم که برم . مامان وقتی دید دارم آماده میشم تعجب کرد
کجا ایشالا؟!
شرکت
روز جمعه! تو تعطیلی نداری دختر؟!
یکی دو ساعت کار دارم میرم و برمیگردم .
مثل دو ساعت روزای قبل.
مامان جانم گیر نده دیگه . کار دارم باید برم .
من واسه خودت میگم .ناهار برمیگردی ؟
شاید....
آهان .یکی دو ساعتت معلوم شد. بزار یه چیزی آماده کنم با خودت ببر.
چشم . فقط یکم زودتر دیر میشه .
خداحافظی کردم و رفتم . حالم خوب بود . قرار بود جواد رو ببینم و شده بود بهونه تمام حال خوب اون روزای من. دوست نداشتم به هیچ چیزی جز اون فکر کنم. تجربه جدید من از دوست داشتن .چیزی که تا قبل از جواد اصلا برام اتفاق نیفتاده بود یه حس دلنشین و ناب .
به محض ورود به شرکت آقای فریدونی رو دیدم که تو اتاق نگهبانی نشسته بود، چشمش به من افتاد اومد بیرون
سلام خانم .صبحتون بخیر . روز تعطیل هم سرکار!
سلام . ممنونم صبحتون بخیر . یکی دو ساعتی هستم .
موفق باشید. چیزی لازم داشتین تماس بگیرین
متشکرم از لطفتون.