یک شب در رویا با هم بیدار ماندیم تا خود صبح،هی چشمهای من پر از خواب شد و تو آنها را بوسیدی و گفتی کمی دیگر که حرف بزنیم می خوابیم.هی حرف زدی تا من نخوابم.
اولین شعاع آفتاب که تابید گفتی بخواب و چشمهای درشت تیره ات را ببند،الان وقت خوابیدن توست خورشیدکم که این روزگار کینه توز هیچوقت تحمل دو خورشید در یک آسمان را ندارد.
خدا را چه دیدی؟شاید هم به کام ما شد دنیا و در واقعیت هم بیدار ماندیم تا خود صبح کنار هم.
نیمه های شب که خوابت گرفت،دستانت را به من بده تا برایت شعر بخوانم به زمزمه و نوازشت کنم به مِهر.
بی هیچ هراسی،سرت را بگذار روی زانوانِ من و چشمهایت را ببند.
من با هر نفست،مست می شوم در تیرگی های شبی که خورشیدش تویی.
بوی خوشت بپیچد در تمام روزگارم و مست شوم از عطر حضورت،بی باده.
ما دیر رسیده ایم به هم.اما اگر هم شبی کنار هم بودیم،یادت باشد صبح که شد،از تمام خیال ها بروی،قبل از آنکه عادت کنی به تیرگی های طولانی دنیای من،به آغوش سرد ناامنم،به تلخی مداومم،به دردهای جاری در ثانیه های زشت شبانه روزم.
برو و فکر کن گم شده بودی،من هم فکر میکنم خواب دیده ام،خواب دلچسبی که هرگز تکرار نخواهد شد.
وقتی فکر میکنی به آخر خط رسیدی ،
خدا از بالا بهت لبخند میزنه و می فرماید:
آرام باش عزیزم
این فقط یک پیچه ، نه پایان.
پستهات عالی دوست من و لایک شد
ارادتمند شما
مهدیار
1403/02/20
به شکل های غریبی دلتنگم
گاهی شبیه گندمزاری
که خواب داس ها را می بیند
گاهی چنان کوچه ای
که انتهایش به دریا نمی رسد
و گاهی همانند کلماتی
که شعر نمی شوند!!!!
خیلی وقتا خواستم با اونی که دوست دارم یه دل سیر حرف بزنم و حرفای ناگفتمو بگم .اما اون نیست.بجاشم نمی تونم کسی رو بیارم.از یه طرفم دورمو حسار گرفته چه دانی که چه ها کرد فراقت با مَن
پگاه
یاشاسین
آرش ( گروه لاله های سرخ )
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق
بهاری ترین فصل ایمان شوی . . .