علی
۱۱۷ پست
۳۱ دنبال‌کننده
۶,۲۲۵ امتیاز
مرد
رنگ قرمز

تصاویر اخیر

دلم برای کسی تنگ است

که آفتاب صداقت را

به میهمانی گلهای باغ می آورد

و گیسوان بلندش را به بادها می داد

و دستهای سپیدش را به آب می بخشید
بازنشر کرده است.
همه چیز
از آنجایی خوب می شود
که تو می آیی
که “تو” می خواهی
که “تو” می گویی دوستم داری
بازنشر کرده است.
زن هایی که پژمرده اند
کمتر عشق به آنها تابیده
شاید هرگز معشوقه نبوده اند
هروقت زنی زیباتر شد
شک نکن نگاه های مردی عاشق
درحوالی اش قدم می زند...
بازنشر کرده است.
زن
چنان عشق می‌ ورزد
که انگار هیچ‌ وقت نخواهد رفت
اما روزی
چنان می‌ رود
که انگار هیچ‌ وقت عاشق نبوده است
بازنشر کرده است.
سایه‌ ی زنی همراه من است
که نشانی از همه‌ی زن‌ها دارد
و شاید آنگاه که
با تاریکی‌ها یکی شدم
این سایه‌
نورانی شود
و مرا در آغوش خود بپذیرد
بازنشر کرده است.
ـــ زن شدیم تا زیبایی زنده بماند
با چشم‌هایی مبهم وُ
موهایی برای نوازش
و دست‌هایی که انگشتِ اشاره نداشتند...
ـــ با دهانی آبستن
هر بار؛
تکه ای از جنینی را بالا آوردیم وُ
دوباره بلعیدیم
بندِ نافی را به دندان گرفته‌ایم
مبادا...
زمانی...
وضعِ حملی...
و با خونابه‌اش صورت‌مان را سرخ می‌کنیم...
سرِ سبزمان را باد به سفیدی کشانده...
جام صبرِ زرد در دست،
در آستانه ی سقطیم...
در غروبِ قرنی
که کودک احساس‌مان را کُشت...
بازنشر کرده است.
دیروز زنی را دیدم که مرده بود
ولی مثل ما نفس می‌کشید !
ولی زن چگونه می‌میرد؟
یک زن اما چطور تمام می‌شود؟
اگر لبخند از چهره اش برود می‌میرد،
اگر به زیبایی‌اش اهمیت ندهد مرده است،
اگر دستان کسی را با قدرت نگیرد،
و اگر دیگر منتظر آغوش کسی نبود.
گر حرف از عشق شد و لبخند کنایه آمیزی زد،
بله زن اینگونه میمیرد!...
بازنشر کرده است.
عشق تو،به من غمگین شدن را یاد داد...
و من ، سالهاست که محتاجم،
محتاج زنی که مرا غمگین کند،
زنی که روی شانه هایش گریه کنم
مثل یک گنجشک...
زنی که اجزای مرا
مثل تکه های بلور شکسته
جمع کند...
بازنشر کرده است.
بگو تا بدانم
پیش از من آیا
زنی را دوست داشته ای؟
زنی که در عشق
خودش را گم کرده باشد؟
بازنشر کرده است.
هیچ زنی را نباید کم دوست داشت
زن را یا باید دیوانه وار دوست داشت
یا اصلا دوست نداشت
کم دوست داشته شدن برای زن‌ها مرگبار است !
بازنشر کرده است.
با زمزمه ی تو

اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید

که تنها رؤیای آن تویی .
بازنشر کرده است.
بیشترین عشق جهان را
به سوی تو می آورم
چرا که هیچ چیز درکنار من
از تو عظیم تر نبوده است
بازنشر کرده است.
و دلت، کبوتر آشتی ست
در خون تپیده به بام تلخ
با این همه چه بالا
چه بلند
پرواز می کنی!
بازنشر کرده است.
آه... کاش هنوز
به بی‌خبری
قطره‌ای بودم پاک
از نَم‌باری
به کوهپایه‌ای
نه در این اقیانوسِ کشاکشِ بی‌داد
سرگشته‌موجِ بی‌مایه‌ ای...
بازنشر کرده است.
و این است، این است دنیایی که وسعتِ آن
شما را در تنگی‌ِ خود
چون دانه‌ ی انگوری
به سرکه مبدل خواهد کرد.