علی
۱۱۷ پست
۳۱ دنبال‌کننده
۶,۲۲۵ امتیاز
مرد
رنگ قرمز

تصاویر اخیر

دلتنگت شدم

آنقدر که

قلبم به گلایه

نفسم را

تنگ کرده بود..
گاهی دلم ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﻡ تنگ می شود

ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﮐﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧه قلبم میگیرد

گاهی آرزو میکنم

ای کاش دلی نبود

تا تنگ شود

تا خسته شود

تا بشکند

تمامِ آن چیزی که درباره‌ی تو در سرم هست

ده‌ ها کتاب می‌ شود

اما تمام چیزی که در دلم هست

فقط دو کلمه است

دوستت دارم…
هوایت را کرده و کمی تو را میخواهد ، دل است دیگر
یادش رفته است که رفته ای …
آنجا نشسته ای و لبخند میزنی اما دستی تکان نمیدهی …
ای کاش آن قاب ، قاب پنجره بود !
دیریست اسیرم
اسیر انتظار
اسیر دلواپسی
اسیر هر آنچه مرا به یاد تو می اندازد …
د‌ل های ما که به هم نزدیک باشن
دیگر چه فرقی می کند
که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودن‌های دور می‌ترسم
میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم
که آشکارا در پرده‌ ی کنایت رفت
مجال ما همه این تنگ مایه بود و دریغ
که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت
نزدیکت می شوم بوی دریا می آید
دور که می شوم صدای باران
بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟؟؟
اگر کسی رو خیلی دوست داری امتحانش نکن که ببینی اون چقدر دوستت داره !
اول خودتو امتحان کن ، ببین تحملش رو داری بفهمی دوستت نداره ؟؟؟
صدات یه آهنگی داره
که خوب بلده
چجوری حال دلمو نوازش کنه
گاهے دلــم مے خواهد
عاشقانہ ننویــسم
عاشقانہ زندگے نکنم
عاشقانہ راه نـــروم
عاشقانہ فکـر نکنم اما تا یــاد تــو مے افتم
مے بینم ڪہ نمےشود..
کاش میشد به جای فصل امتحانات
فصل آغوش یار را هم داشتیم…
آنوقت خرداد
شهریور
دی
همه را مردود میشدم

و تا ابد حبس در آغوشت میشدم…
دلتنگی هايــــَم را زير بغـل زده اَم
نشسته اَم در انتظار ِ روز هاي ِ مبـادا !
سهم ِ من از تــو
همـين دلتنگـي ها ييست
که بي دعوت مي آينـد
شبانه شعری چگونه توان نوشت

تا هم از قلبِ من سخن بگوید، هم از بازویم؟

شبانه

شعری چنین

چگونه توان نوشت؟