دلم میخواد بهش تکست بدم بگم :
"شاید فکر کنی من فراموشت کردم و الان دورم رو پر کردم از آدمهای مختلف اما؛ من یک شب رو هم بدون فکر کردن بهت نخوابیدم، توی همهی آدمهایی که بهم نزدیک میشن دنبال تو میگردم، هر روز صبح با درد توی سینم بیدار میشم، شاید چیزی رو نشون ندم، شاید هیچکس نفهمه چه دردی رو دارم تحمل میکنم، ولی اینو بدون توی خلوت خودم درحالِ نابود شدنم. من دلم واست تنگ شده."
«دنيا دمدمی است. دو روز ديگر ماها خاک میشويم. چرا سر حرفهای پوچ وقتمان را تلف بكنيم؟ چيزیكه میماند همان خوشی است. وقت را بايد غنيمت شمرد. باقيش پوچ است و بعد افسوس دارد.»
صادق هدایت تو کتاب سگ ولگرد و در داستان تاریکخانه میگه: «من ﺍصلا تنبل ﺁفریده شدم.» عمیقا باهاش احساس همذات پنداری میکنم. من نه تنها تنبل آفریده شدم بلکه قراره تنبل هم از دنیا برم
«آنچه آدم را پیر میکند نگاه به گذشته و حسرت فرصتهای از دست رفته است. حساب و کتاب روزهای گذشته، آدم را زود پیر میکند و جز بینی تیرکشیده و چشمان حریص و بی فروغ، چیزی از او باقی نمیگذارد.»
تو از من جدا نشدی، من عضوی از وجود تو بودم که قطعاش کردی، تکه تکهاش کردی، تقسیماش کردی و تکه بزرگتر را برداشتی و با خود بردی. هرکجا که میخواهی برو؛ به هرکجا که میخواهی فرار کن؛ هرقدر میخواهی به دوردستها برو؛ نمیتوانی من را از تکهای که با خود بردهای جدا کنی.
به دنیا آورده اند ما را
که جای خالی
گم شدگانشان را پُر کنیم
افسوس که ما خود گم شده بودیم
در جستجوی
گم شدگان خویش،
و هر آن چه می یافتیم
گم شده ی دیگری بود
کدام خائن است؟
آن کسی که در آغوش تو میل آغوش دیگری دارد؟
یا آنکه صادقانه از به بن بست رسیدن علاقه اش با تو سخن می گوید؟
غیر از این نیست که گاهی شنیدن واقعیت چنان سخت است که ساده تر می دانیم یک احمق انگاشته شویم
R.min
😁
بی سرزمین تر از باد
اره دیگه با حلوا حلوا دهن که شیرین نمیشه با اشک منم که اشک اون درنمیاد یعنی نتیجه ش میشه این عایا؟