مریم م

برکه ام ، مانند رود اهل تلاطم نیستم خوبم اما فکر اثباتش به مردم نیست.. بیشتر

مریم م
۶۸۵ پست
۲۱ دنبال‌کننده
۳,۱۶۹ امتیاز
زن، مجرد
۱۳۵۶/۰۶/۲۷
فوق ليسانس
دین اسلام
ايران، گيلان، لاهیجان
زندگی با خانواده

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
‏مرا به آن سوی شب ببر
آنجا که من تو هستم
آنجا که ما یکدیگریم
به خطه‌ای که تمام ضمایر
به هم زنجیر شده‌اند
بازنشر کرده است.
.
مشاهده ۱۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

در مسیر خود هزاران پیچ و خم دارم رفیق
درد هایی تلخ، اما تازه دَم دارم رفیق

دوستانِ بی وفا بسیار اما در عوض
دشمنانی با وفا و هم قسم دارم رفیق

با همه نامهربانان مهربانی میکنم
چون که در قلبم خدایی محترم دارم رفیق

من برای بهترین و بدترین بدخواه خویش
آرزو های عجیبی در سرم دارم رفیق

شیطنت های من دیوانه را جدی نگیر
پشت این لبخند ها سی سال غم دارم رفیق

لا به لای زخم های کهنه زخم ات را بزن
جا برای زخم های تازه کم دارم رفیق

بازنشر کرده است.
خودمانيم رفيقان ،
به كسی بر نخورد
هر هوس را به غلط ،
عشق حسابش نكنيم..
بازنشر کرده است.
تا روزِ محشر دردمندِ دیدنت هستم
تا در میانِ چشمهای تو شفا باقیست

هر روز جایِ خالی ات، هر روز دلتنگی...
تا روزِ مرگم همچنان این ماجرا باقیست؟

یک گوشه از دنیا، من و تو، نم نمِ باران...
در من کماکان شوقِ آن حال و هوا باقیست

تنها درختِ کوچه ی بن بستِ پاییزم
در برگ ریزانِ دلم یک ردّ پا باقیست...

بازنشر کرده است.
جاے دل...
   آتشي از مهر تو
          در سینہ روان...
جاےخون...
    عشق تو در جان
           و تنم شعلہ ور اسٺ..!!

-فریدون مشیرے
بازنشر کرده است.
از گریه نگو بغض من افشا شدنی نیست
بغضی که به تسلیم رسد وا شدنی نیست

من چند غزل پیر شوم تا که بفهمی
تصویر تو در قاب زمان جا شدنی نیست؟

همخانگی و عشق قشنگ است ولی حیف
چیزیست که با منطق دنیا شدنی نیست

درباره‌ی عشق تو همین قدر بگویم،
روحیست که از کالبدم پا شدنی نیست

پرسیدمت از آب، جواب آمد از آتش:
درد تو و پروانه مداوا شدنی نیست

بازنشر کرده است.
دوست داشتنِ تو
در وجود من است....
خاڪش، آبش، نورش
زندڪَی و خیالش با ؏شـق
با هم آمیخته است...
تو همچو نفسی هستی ڪه در جانم...
همان سویی هستی ڪه در چشمم..
همان تپشی هستی ڪه در قلبم....
و همان فڪرے هستی
ڪه در سرم جریان دارد...!!

#‌ناظم_حڪمت
بازنشر کرده است.
°
بیا شلوغش کنیم
آنقدر که دنیا درهم بریزد
بعد تو دست مرا بگیر
مرا ببر جایی دور
جایی که ایمان من به تو
ایمان تو به من
ایمان ما   به عشق
گم نشود میان هفت رنگی روزگار...

بازنشر کرده است.
من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت
من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت..
من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن ،
شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت
وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به رد مانده از اینجور سامان دادنت..
اینکه چیزی نیست ، گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت
هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت
کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه
پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت..

بازنشر کرده است.
یا بفرما به سرایم، یا بفرما به سرآیم

        غرضم وصل تو باشد، چه تو آیی، چه من آیم

-سعدی
بازنشر کرده است.
ما که از روی قشنگت بی سبب در حسرتیم

هر که را از روی تو باشد وصال، روزش بخیر

روز به عشق و پر برکت 🌸🍃
بازنشر کرده است.
محبوب من !
پاییز مصرع سوم رباعی دوری از شماست.
محبوب من !
پاییز میراث فرهنگی عاشق است.
شما نباشی،
همه ی بغض‌های جهان در گلوی من است.
کوچه‌ها را یکی یکی ورق میزنم.
از پاییز راهی به شما پیدا میکنم.
باران های درونم آغاز میشود...
محبوب من؛
بی تو پاییز دوران سختی‌ست...

•محمد صالح علاء
بازنشر کرده است.
آمدم از تو بگویم که غزل شد شعرم
مثل یک تُنگِ پر از قند و عسل شد شعرم

بیت ها مست شدند از نفسِ جادویت
واژه واژه به میِ ناب ، بَدل شد شعرم

تا خیالِ ‌تو به قصرِ غزلم رونق داد
به قشنگیِ شبِ تاج محل شد شعرم

از تو گفتم همه جا عطرِ دل انگیزِ تو شد
در همه شهر به بویِ تو مَثل شد شعرم

وصفِ چشمانِ تو هم سهل و هم ممتنع است
بیت بیتش غزلِ شیخ اجل شد شعرم

رقصِ گیسوی تو چون زلزله ویرانم کرد
خانه ای کاهگلی روی گسل شد شعرم

بازنشر کرده است.
الان اونجایی از زندگی هستم که فروغ فرخزاد میگه :

"گاهی اوقات دلم میخواهد در تاریکی گم بشوم.
از خودم می‌گریزم. از خودم که همیشه مایه‌ی آزار خودم بوده‌ام.
از خودم که نمیدانم چه میکنم و چه می‌خواهم؟!