mon
۱,۹۲۳ پست

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
از هر دری که می گذرم می رسم به تو

حق داشتـم بخاطر تـــــو در به در شوم!

بازنشر کرده است.
گفت عشق آمدن بلد است و اهل ماندن نیست

گفتم بنشین چای‌مان تازه دم است، بنشین

بازنشر کرده است.
اِی بر طلوع صبح چشمانت سلام

بازنشر کرده است.
"اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را"

نبخشم بهر خالی یک وجب از خاک ایران را

  • mahyar

    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
    به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پارا
    هر آنکس که می بخشد زمال خویش می بخشد
    نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

بازنشر کرده است.
"اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را"
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را

نه جان و روح می‌بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟ چه معنی دارد این کارا؟

و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأ
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را

نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می‌خواستند اینها، بگیرند وقت ما ها را

بازنشر کرده است.
خسته ام از چایِ تُرک و تلخیِ نسکافه ها؛

از لبانت استکانی آبِ شیریـن دَم بکن

بازنشر کرده است.
چشم شاعر کش تو دیدم و با خود گفتم

قدمش خیر، خدا عاقبتش خیر کند!!

ارس آرامی
بازنشر کرده است.
عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم
فکر کن! قافیه تنگ است بیا دل بدهیم

لشکر چشم تو از هر طرفی آمده است
عشق آماده‌ی جنگ است بیا دل بدهیم

شهر احساس مرا بغض فرو ریخته است
سخن از توپ و تفنگ است بیا دل بدهیم

دستهایم که بگیری نفسم می گیرد
بوسه یک جام شرنگ است بیا دل بدهیم

موج بر ساحل احساس دلم مد شده است
موج سرشار نهنگ است بیا دل بدهیم

دل به فتوای نگاهت ندهم پس چه کنم
مفتی عشق زرنگ است بیا دل بدهیم

شیخ فهمیده که نامحرم عشقیم ولی
شیخ هم رنگ به رنگ است بیا دل بدهیم

تو پرستو تر از آنی که تو رو شعر کنم
تا زمین مایه‌ی ننگ است بیا دل بدهیم

توی شهری که حرام است کبوتر بودن
عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم

بازنشر کرده است.
دوست داشتنت دریاست،
سر می‌رود از فنجان دلم

بازنشر کرده است.
درد است آن کسی تنهایم گذاشت

که به جرم با او بودن مطرود یک شهر شدم

بازنشر کرده است.
ای بی حواس، باز مرا جا گذاشتی؟!

بازنشر کرده است.
من به ناباب‌ترین شاعر شب مشهورم

تو خرابِ منِ آلوده نشو "ماه نشان"

بازنشر کرده است.
"اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را"
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را

نه جان و روح می‌بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟

و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأ
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را

نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می‌خواستند اینها، بگیرند وقت ما ها را

بازنشر کرده است.
بیا بنشین به بالینم که صبرم را سر آوردی

تو هم آنقدر شیرینی که شورش را در آوردی!

بازنشر کرده است.
بعد تو کفش غزل‌ها را به پا کردم، ببین
قامتم خم شد مدارا با عصا کردم، ببین

بعد تو بر گونه‌ام سرخاب شد خونِ قلم
در غمت من با هجاها خوب تا کردم ببین

راستی… نام گلی را بر زبان آورده‌ای
من گلِ نیلوفرم بر شیشه "ها" کردم ببین

قطره‌های اشکِ رویِ شیشه شاهد بوده‌اند
من به باران بهاری اقتدا کردم، ببین

انتظار از کوه یخ شاید که کاری نابجاست
در تولد جای تو خود را صدا کردم، ببین!

دیگر ای مغرور با شعرِ من و آیینه ام
حلقه‌ی بدنامی از پایم جدا کردم، ببین

بوسه‌ی حسرت به گلدان شکسته کاشتی
دادخواهی از تو در گوشِ صبا کردم ببین

خالی از احساس بودی ای تمامم، بعد از این
می‌روم دل فارغ از چون و چرا کردم ببین