mon
۱,۹۲۳ پست

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
آهسته می‌آیی شعرهایم را میخوانی
و می‌روی
به خیالت که نمی‌فهمم
نمی‌گویی رد پای نگاهت را
دِلَم از بَر است

بازنشر کرده است.
چرخاند مرا گردشِ دوران وُ... دَمَش گرم
انداخت مرا گوشه‌ی زندان وُ... دمش گرم

گهگاه که با یادِ لبی شعله گرفتم
سوزاند مرا نغمه‌ی باران و... دمش گرم

چون گوشِ کسی محرمِ اسرار نمی‌شد
آمد به دلم یادِ سلیمان و... دمش گرم

دستم نرسد تا به سرِ موی نگارم
میشد غمِ او سلسله جنبان و... دمش گرم

مجنون تر از آنم که به من خرده بگیرید
لیلای من و دستِ رقیبان و... دمش گرم

پیراهنِ من خیس شد از جور و جفایش
صد چاک شد این کهنه گریبان و... دمش گرم

پاییز هنوز از سرِ این کوچه نرفته
در سر اثر از برفِ زمستان و... دمش گرم

شاید «اخوان» دردِ مرا داشت به جانش
آن روز که میگفت «زمستان» و... دمش گرم

پیغمبرِ زیتونیِ چشمش چه اثر کرد!
کافر شده این تازه مسلمان و... دمش گرم

پروانه شدم از غمِ خودسوزیِ آن شمع
چرخاند مرا گردشِ دوران و... دمش گرم

بازنشر کرده است.
بی تو نفس داشتنم معجزه‌ء علم پزشکی‌ست

بازنشر کرده است.
جانا، بر طلوع صبح چشمانت سلام

بازنشر کرده است.
کاش در بند تو بودم
بودم و دام تو را می ستودم، می ستودم که مرا کرد اسیر،
اسیری که ز هرچه در او آزادیست شده سیر!

سیر ز دنیایِ خیالی،
خالی از هرچه در آن نیست عشق،
عشق را که درآن نیست خبری ز بهشت،

بهشت را گر تو نباشی در آن،
آن نخواهم که شود مرا زجر سرنوشت،

نرود، از یادش،
یادش آور که شوم خوشحال،
خوشحال ز خوشحالی تو،
تو که می‌بینی تو
تو مرا در دامت

ارس آرامی
بازنشر کرده است.
رسیدم به چراغ قرمز
دستشوُ نزدیک دستم کرد و گفت: "یه اعتراف"
گفتم: بگو، گفت: "حس کن، نشنیدی؟"
یه لحظه مکث کردم گرمای دستش داشت حرف میزد اولش واضح نبود ولی تا با قلبم گوش کردم داشت به وضوح میگفت: "دوست دارم"

و این اولین ابراز علاقه‌ای بود که مستقیم رفت توی قلبموُ با ذره ذرهء وجودم حسش کردم اصلا تکراری نبود و از روی عادت هی نمیگفت "جانم، عزیزم، دوستت دارم" رو

و چه شیرین میشه گاهی بدون کلمات حرف زدن...

بازنشر کرده است.
و او اولین نفری بود
که من سکوتش را می‌شنیدم...

ما که رقصیدیم به هر سازی زدی ای روزگار
دل به تو بستیم و آخر، دل شکستی روزگار

خوب بودم پس چرا کاتب برایم غم نوشت
کی روا باشد جوابم با بدی ای روزگار

فارغ التحصیل دانشگاهِ درد و غصه ام
بهر شاگردت عجب سنگ تمامی روزگار

بازنشر کرده است.
خبرت هست بندبندِ دلم را شده بندت!

بازنشر کرده است.
آذر، آذر، قاصدک باز خبر میدهد از آمدنت

ماهِ باران، ماهِ دلدادگی، ماهِ عاشق شدن است

بازنشر کرده است.
چه کنیم نگارِ ما بس مدرن است و من سنتی

او آیفون پرومکس است من نوکیا یازده دوصفر

بازنشر کرده است.
ندانم چه رازیست میان دل و دستم

از دستم رفت به هر چه دل بستم

بازنشر کرده است.
هیچگاه ندانستم
چه رازیست بین دل و دستم
از دستم رفت به هرچه دل بستم

ارس آرامی
بازنشر کرده است.
هیچگاه ندانستم
چه رازیست بین دل و دستم
از دستم رفت به هرچه دل بستم

ارس آرامی
بازنشر کرده است.
هیچگاه ندانستم چه رازیست بین دل و دستم

از دستم رفت به هرچه دل بستم