mon
۱,۹۲۳ پست

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
کاش مسدود شود راه فرار از بغلت
کاش من قافیه گردم به ردیف غزلت

دوست دارم بزنم جار که تو عشق منی
عشقِ من را بکنی بر همه ضرب‌المثلت

بازنشر کرده است.
شبیهٔ فتح خرمشهر وقتی فاتحت هستم

دقیقا حال من مثل جهان آراست باور کن

بازنشر کرده است.
ساز دنیا از برایم دائماً بد می‌‌زند
ساز تنهای و غم‌ها را چه ممتد می‌زند

با دلم سازِش ندارد هیچ این دنیای سرد
ضربه‌های سخت و کاری را چه بی حد می‌زند

بازنشر کرده است.
صبح از تو، نور از تو، شب و روز از تو

تو بر کویر بتابی گلستان می‌شود

بازنشر کرده است.
هر صبح رو به تو آغاز شود، بی درنگ

آن صبح بخیر است، بخیر است، بخیر

بازنشر کرده است.
اقرا بسم عاشقی کز عشق تو فرهاد شد
آن اسیری که به دام بوسه‌ات آزاد شد

آنکه در سودای لبهای تو ایمانش برفت
آیه‌ها، با شعرهایش مملو از ایراد شد

"لا لبی الا لبت لا بوس الا بوسه‌ات"
اینچنین آیات حق در معرض اضداد شد

غنچهٔ لب‌های تو بسته است دست و پای دل
آن لب لعلِ تو کارآمد تر از صیاد شد

خط لب‌های تو خطِ قرمزِ حَیّ و ممات
خود نگر بُرنده تر از تیغ صد جلاد شد

اقرأ ای لیلا ترینم اقرأ با صوت جلی
این سکوت لعنتی در سینه‌ام فریاد شد

لب بنه بر گونه‌ام یا لب بزن بر این لبم
با همان لب‌ها که ایمانم ز آن بر باد شد

اقرأ اشعار مرا با لحن زیبایت نفس
این دلم بر جنبش لب‌های تو معتاد شد

بازنشر کرده است.
بی چتر زیر باران بود و من محو تماشایش شدم

صورتش با قطره‌های کوچک باران تماشایی تر است

بازنشر کرده است.
زندگی غمکده ای بیش نبود
بهر ما جز غم و تشویش نبود

به کدام خاطره اش خوش باشم
که کدام خاطره اش نیش نبود؟!

بازنشر کرده است.
دلش جای دگر غمش کنج گرفته ما را

بازنشر کرده است.
ترسم که بیایی و من آن روز نباشم

صد حیف که دیدار تو خانی‌ست عظیم

بازنشر کرده است.
زیر باران با خیالت رمز و رازی داشتم
با دو چشم مست تو راز و نیازی داشتم

با تمنای رخ زیبایی تو ناز آفرین،
غرق دریایی نیاز و چشم نازی داشتم

شانه‌ات را آرزو کردم که بغضی بشکنم
با دلی باران زده پر سوز سازی داشتم

شب که آمد کوچه‌ها رنگ نگاهت را گرفت
همچو شبگردان نوای دلنوازی داشتم

تا سحر در معبد چشمان تو دیوانه‌وار
بی‌دل و شیدا چه شوری در نمازی داشتم

در میان شعله‌ها، آتش بجان، پروانه‌وار
گرد شمع روی تو سوز و گدازی داشتم

ناز شست ماه رویت ای گل رعنای من
همچو بلبل نغمه‌های یکه تازی داشتم

چون کبوتر خسته در پایان یک پرواز تلخ
دل به سودای شکار شاهبازی داشتم

بازنشر کرده است.
به حرف زدن نیست بیا معاملهٔ عشق را

به لب‌ریسه با بوسه‌ای چند مزین کنیم

بازنشر کرده است.
بودنت دیر شد، دیدی چه شد؟
منی نماند، رفتم از دست خودم

بازنشر کرده است.
من به این قوم پر از رنگ و ریا شک دارم
به خدا گفتن‌شان وقت دعا شک دارم

از جفایی که به این مردم بیچاره کنند
به مسلمانی‌شان هم به خدا شک دارم

در پی قبله‌نما هر طرفی سجده کنند
به درستی همان قبله‌نما شک دارم

آنچنان بوی ریا در همه جا پیچیده
به نسیم خنک باد صبا شک دارم

هرچه درد است و بلا بر سر ما آمده است
من به این قصه تقدیر و قضا شک دارم

آنقدر ثانیه‌ها سخت به ما می‌گذرد
که به چرخیدن این عقربه‌ها شک دارم

جای من قعر جهنم شده در مذهب‌شان
چون به هر مسئلهٔ بی چون و چرا شک دارم

بازنشر کرده است.
از هر دری که می‌گذرم می‌رسم به تو

حق داشتم بخاطر تو در به در شوم!

ارس آرامی