مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی آفریقایی (سیاهپوست)، در گوشهای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا میخرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز زن آفریقایی...
زن سیاهپوست به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر میکنم؛
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن آفریقایی که در آن گوشه نشسته است.
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن آفریقایی را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن آفریقایی لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.
مرد از شدت خشم دیوانه شد.
به سوی گارسون خم شد و از او پرسید:
این زن سیاهپوست دیوانه است؟
ژست جالب زنان یک خانواده در سیزده بدر ۱۱۲ سال پیش!
فاجعه در آن است که نتوانیم تصمیم بگیریم، نه آنکه تصمیمی بگیریم که احتمالِ نادُرست بودنش، در هر حال، وجود دارد.
در زندگی، لحظههایی هست که تو در میان دو بد، دو نادلخواه، محکوم به انتخابی؛ چرا که بدتر از هر دوی این انتخابها، در تعلیق ماندن است و انتخاب نکردن.
ماندن بر سر دوراهی و برگزیدنِ یکی از پیِ تأملِ کافی، و بیمحابا رفتن، رسیدن یا به خطا اقرار کردن و نابود شدن.
انسانِ راستین، تن به تردیدِ طولانیِ ویرانگر نمیدهد.
انسان، عطف به انتخابهای متفکّرانه، بدون سوزاندن زمان، انسان است.
سه دیدار
نادر_ابراهیمی
ناشادمانی آدمی تنها از یک چیز ناشی میشود:
ناتوانیاش در ساکت و آرام ماندن در یک اتاق.
«پاسکال»
شوپنهاور گفته بود:
هرکس به همان اندازه که معاشرتی است، از نظر فکری فقیر و به طور کلی عامی است. زیرا آدمی در این جهان انتخابی چندان ندارد، جز آنکه میان تنهایی و فرومایگی یکی را برگزیند.
آن کس که نتواند تنها ماندن در یک اتاق را تحمل کند، در هیچ جا شاد نخواهد بود. آدم بیقراری که یک ساعت نمیتواند جایی آرام بگیرد، همیشه در جمع به دنبال یافتن خوشبختی است. میکوشد با پناه بردن به درون جمعها و شلوغیها، از برهوت درون و دوزخ روان خود بگریزد. چنین کسی هیچگاه احساس شادمانی نخواهد داشت. به قول شوپنهاور، شادی او به بیرون از خود او وابسته است، و چون عالم بیرون در کنترل انسان نیست، چنین کسی هیچگاه شاد نخواهد بود. در عوض آن کس که از غنای درون بهرهمند است، در هر جا و هر موقعیتی میتواند به قول صائب سر به جیب بکشد و به بهشت درون خود پناه ببرد:
تو مرد صحبت دل نیستی، چه میدانی
که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد
(صائب)
از آرزوی جنت دربسته فارغ است
آن را که سر به جیب کشیدن میسر است
(صائب)
Fatemeh
لایک عالی بود 👍🌱
مهلا
ممنونم