اُمـــیـد

مـَن در کـَسی #دُچـار شـده‌امـ کـِهـ او َدر #جـانم خُـلاصه می‌شـ.. بیشتر

اُمـــیـد
۳۳۸ پست
۱۵۶ دنبال‌کننده
۵۱,۷۲۸ امتیاز
مرد

تصاویر اخیر

و ۲ کاربر دیگر بازنشر کرده‌اند.
نشسته ام پشت میز چوبی
روی صندلی همیشگی
در همان کافه
صدای جیر جیر صندلی
توجهم را جلب می کند
انگار چیزی میخواهد بگوید
بیشتر شبیه ناله و گلگی
انگار دارد می‌نالد از من
که هر روز
روی ان مینشینم و در این که
تو آنطرف میز ننشسته ای با همان
لبخند شیرین و قشنگت و همان شال
سرمه ای دور گردنت
و چشمانت که پر است از شور زندگی...
در نبودنت کامشان را تلخ میکنم

یک نفر آنطرف تر نشسته فنجان قهوه اش خالی شده
و به روبرو زل زده
مانند من گم شده است
در تکاپوی یک خاطره

یک نفر در صندلی کناری نشسته و فنجان قهوه خالی شده اش
را برمیگرداند تا شاید طالعش خبر خوشی
برایش داشته باشد
از پنجره بیرون را نگاه میکنم
کسی در آن سو بیصدا سیگارش را روی
برگها رها میکند..
.
.

  • اُمـــیـد

    و من به همه این ها که بر میگردم
    میببنم چقدر شبیه من هستند
    این ها همه من اند روی تمام صندلی ها
    در تمام کافه ها
    روی تمام برگها
    این ها هه همه من اند
    در تکاپوی خاطره ای از تو....!!
    .

دیدگاه غیرفعال شده است.

عطر تو شایعه ای است
که در شهر پیچیده
و باد
روزنامه ها را رها کرده
خاطرات ما را به
آسمان میبرد ...!!

مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...

اگر فقط دو کلمه
برای توصیف تو در اختیار داشتم،
این دو کلمه را انتخاب می‌کردم:
"دل خراشیده و شاد"

و اگر فقط یک کلمه در اختیار داشتم،
آنی را انتخاب می‌کردم که این دو کلمه را با هم در بر داشته باشد: "دوست داشتنی"

این کلمه خیلی به تو می‌آید
درست مانند
روسری‌های ابریشمی
که به دور گردنت می‌بستی
یا مانند خنده‌ی چشمهایت وقتی کسی آزارت می‌داد. ..!!

اگر عشق به حدي نرسه

که خودِ "عاشق بودنه "که مهمه
اون عشق نيست..
اون فقط ميخواد يه چيزيو تصاحب کنه..
.

"محمد ابراهيم جعفري"

🖤
حسرتِ داشتَنَت
در من
پیامبری شده ؛
که آیه آیه یِ کتابَش
دلتنگیِ
" توست " ...



غم آشنایی ست شب...
حزن مدامی ست این تاریکی
روشنای هرستاره می فهماند به من معنای "اینهمه دور" را
آشوب میشوم
گُر میگیرد دلم
آتش میگیرد سرم
چگونه می شود میان
اینهمه ستاره دوباره تورا یافت و بوسید..!!

به کدامین
شعر پناه
ببرد مردی که
تمام شب ها
خواب بودنت
را دیده ..!؟
به تنگ آمده‌ام
به گونه‌ای ناگفتنی،
به‌گونه‌ای که گر لب بگشایم در وصف حال، دچاری به کمبود کلمه عیان خواهد شد.
به تنگ آمده‌ام،
همچون کوره‌راهی که
به هیچ جایی ختم نمی‌شد..!!
دیدگاه غیرفعال شده است.
من فکر نمی‌کنم که اندوهِ یک آدم
به هنگامِ ترکِ چیزی ناشی از این باشد
که دارد چیزی را که دوست دارد ترک می‌کند.
اندوهِ آدم ممکن است ناشی از
نقطه‌ی مقابلش باشد.
آدم احساس می‌کند که پیوند‌ها
چه آسان پاره می‌شود،
و نیز اینکه دیگران چه آسان
از آدم جدا می‌شوند...
.

فرانتس_کافکا

دوستت دارم؛
چونان مردی که عاشق زنی ست
که هیچگاه لمس نکرده…
فقط برایش نوشته است؛
و چند عکسش را نگاه می دارد.

•چارلزبوکوفسکی
.

بازنشر کرده است.
روز تولد آدم یه روز عجیبه
روز تازه شدن روحه
یه قرار معلوم نشده با یسری آدمِ معلوم نشدست!
روزیه که تو ، توو فکر خیلیا نیستی و خیلیا توو فکر تو ان

روزیه پر از غافلگیری
پُر از دوست داشتن
پر از محبت
پر از معرفت...
.
امیدوارم تمام قرار های نامعلوم زندگی
پر از اتفاق های خوب باشه برات
و همیشه حال دلت خوب باشه
.
تولدت مبارک ..🌹🌹🌹

MASOUMEH
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
یک شب هایی هست
بی محتوا و نامعلوم..
شب هایی که آدم دنبال معنی چیزی می‌گردد
ولی هیچ نمی‌یابد ،
آن وقت دائم فرو می‌رود..
دائم..


هندسه‌ی چشما‌نت جبر جغرافیایی ست..
و شب راه خیالـ ..
.

اگر عالمی
منکر ما شود
غمی نیست ما را
که ما را تویی...
.
‌#مولانا

مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
..
خزان مسافتی از من بود

که در تَدارک رفتن بود

ولی همین که خزان می رفت

دوباره باز خزان می شد
.
دلم که ماه محالش را

به حال بدرقه می افتاد

جهان پر از چمدان می شد..