اگر در عالم فقط دو انسان باقی می ماند و هر دو قدیس بودند ، بی گمان نمی توانستند به خوبی و خوشی با هم زندگی کنند ، چون حتما یکی از آن دو سعی میکرد دیگری را اصلاح کند . این قاعده دنیاست !
جامعه از دو دسته مردم تشکیل شده:
1: دستەی اول مردمی عادی و مطیع قانون که همیشه زمان حال را در نظر میگیرند و صرفا وسیله ای هستند که ماموریت آنها تولید موجوداتی شبیه خودشان است تا وضع موجود و قوانین فعلی را حفظ کنند.
2: دستەی دوم مردمانی سرکش و قانون شکن که صاحبان آینده اند. آنها با زیر پا گذاشتن قوانین قدیمی و گذشتن از وضع موجود، جهان را به حرکت در میاورند و به سوی مقصدشان رهبری میکنند.
باب :
یه زمانی بود که من همه چیز و همه کس رو برای غم و درد و تمام بدبختیهایی که خودم و مردمم داشتن مقصر می دونستم . همه بنظرم مقصر بودن ، سفیدپوستها، جامعه، خدا . اما هیچوقت جواب نگرفتم . می دونی چرا؟ چون سئوال غلطی می پرسیدم . باید سئوال درست رو پرسید.
درِک ; مثلا چه سئوالی؟
باب : تاحالا توی عمرت کاری کردی که زندگیت بهتر بشه؟
در زندگی
لحظه های خیسی هستند
که حس می کنی
همراه هوا شسته می شوی
- سبک و زلال –
در حوالی هوشت
اتفاقهایی دارد می افتد ،
شادی خاک را می بینی ،
لبخند سنگ را .
می رقصی به همسرائی باد
همپای شاخه ها و علفها،
لحن گیاه را می فهمی ،
لهجه ی ماه را
و همراه پرندگان،
پرواز می کنی بر فراز تنت.
**
در زندگی
لحظه های خیسی هستند
که عموما لابلای آهن و سیمان گمشده اند.
اما همین که قلبت فشرده شود
-به لبخند قشنگی ، تلفن ناخواسته ای ، نم نم بارانی حتی –
از قوطی آهنیت بیرون می آیی،
هوای بلور
چکه چکه می لغزد روی لبت ،
مزمزه می کنی:
شوری شان شیرین،
درست مثل حس دوست داشته شدن،
-اینکه بدانی
جایی آن دوردستها
هوای تو را
دل تنگی ،
شبی ، نصف شبی !
ღمهدیارღ
زیبا بود مرسی ازت
آرش ( گروه لاله های سرخ )
🍒🌱 سـ☺️✋️ـلام بزرگوار
لینک
🍁 روزتون سرشار از شادی و آرامش
✍️ لحظاتتـون سرشار از عشـق و آرامـش