دوست داشتن تو، شبیه آخرین چکه‌ی آبی است که مسافر مانده در بیابان را به آبادی میرساند. شبیه آخرین کبریت یک کوهنورد راه گم کرده در لبه‌ی پرتگاهی دور و سرد. شبیه جُستن کوره راهی در جنگل، و دست ‌انداختن به آخرین تکه تخته‌ای که موج‌های سرگردان دریا می‌آورند. شبیه شعری است در حاشیه‌ی کتابی کهنه، به دست خطی آشنا. دوست داشتن تو، آخرین امید من است …