دختر زیبای پاییز 3-32
سکوت و ابهام همه‌ی زندگیمو گرفته بود، راستی حال جواد چطوری بود؟!!
با مخالفت مامان جواد، خونواده منم رغبتی برای این وصلت نشون ندادن و استارت جدایی ما شروع شد.
یک هفته بعد، تلفن اتاق به صدا دراومد، آقای بخشنده گوشی رو برداشت
سلام خانم ...بله تشریف دارن، گوشی خدمتتون
خانم مروتی با شما کار دارن.
سلام بفرمائید...
سلام مریم جان. خوبی شما ؟
متشکرم .شما؟
من زن داداش جوادم.
در خدمتم امرتون؟
مریم خانم خواستم باهات حرف بزنم یه چیزایی رو بهت بگم
عذرخواهم من سرکارم و امکان صحبت ندارم .ببخشید خانم
همون موقع حاج آقا بلند شد و از اتاق رفت بیرون و گفت راحت باش ...
مریم خانم میدونم ناراحتی و دلتو شکستن. باور کن حال جواد هم بهتر از تو نیست . ما همه موافقیم ولی مامانش رضایت نمیده، جواد هم پاشو کرده تو یک کفش که یا مریم یا هیچکس. الان چند روزه ازش خبر نداریم خونه نیومده، مامان نگرانشه، جواب تلفنشو نمیده، شما ازش خبر نداری؟
نه من دو سه روزه ندیدمش، جواب تلفن منو هم نداده !!!